دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


یک مُشت آدم عرزشی!


| ارسال در «دل‌نوشت» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۱۶:۴۳ روز سه شنبه ۲۵ مهر ۹۱ |


یک مشت آدم عرزشی

حسین...حسین...حسین! باز چه می شنوم...؟ کیست که می خواند؟ وای...وای...وای! این صدا از کجاست که می آید؟ حسین.. حسین.. حسین! این چه ذکری ست که مدام تکرار می شود. وای.. وای.. وای! نامی آشناست اما غریب. حسین.. حسین.. حسین! نکند صدای جرس کاروان است؟ وای.. وای.. وای! «نکند باز شده ماه محرم»...؟ انگار وقت نماز است. حسین.. حسین.. حسین! عاشورا نزدیک است. تو هم مثل من می شنوی؟ وای، وای، وای. 

 

- «امشب هیئت داریم رفیق! می آیی برویم؟» نه نمی آیم! - «آخر چرا؟» من به این صدا شک دارم! - «دو ساعت بیشتر طول نمی کشد رفیق، بیا برویم!» گفتم که نه، من نمی آیم. من به ایمان گوینده این نام مشکوکم. - «باز دوباره لج نکن! می رویم چند دقیقه ای روضه می شنویم و گریه می کنیم و بعدش سینه زنی و بعد هم که چای است و بعد سری به کافه می زنیم و بساط قلیان و برمی گردیم». چه می گویی برای خودت!؟ گفتم که نمی آیم. - «باشد، خودم تنها می روم!». صبر کن، چند دقیقه گوش کن چه می گویم، بعد هر جا که خواستی برو. ببین رفیق، با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود. ذکر «حسین» لقلقه زبانتان شده. اشک...اشک...اشک! اشک تمساح است این ها. گیرم که این اشکتان دم مشک -تان- باشد؛ اشکی که ذره ای معرفت در شما نیفزاید، کشک هم نیست؛ گیرم که در بهشت به این اشک هایی که برای حسین می ریزید، حور و غلمان دهند. اما به چه قیمتی؟ به همین قیمتی که روی سلام هایتان یک وجب روغن تکبر است و خودخواهی؛ به همین قیمت که توی کلام هایتان پر است از خرده شیشه و توی نوشته هایتان بوی گند چاپلوسی بلند است؟ اصل را رها کرده و فرع را چسبیده اید. روی تسبیح تربت حساسید. تسبیحتان همیشه دستتان است. اما گمان نکنید با این تسبیح ذکر می گویید، شما با تربت حسین، «یه قل دو قل» بازی می کنید. براستی شما با سیاهی لشگرهای عمرسعد چه فرقی می کنید؟ که آنها هم سینه چاک قرآن پوستین بودند و اما بر سینه قرآن ناطق نعل تازه اسب ها را مهمان کردند. شما با آنها چه تفاوتی دارید که آنها هم عاشق رسول بودند و زینت دوش رسول را به مسلخ بردند. وجه تمایز شما و کوفیان چیست که آنها هم مسلمان بودند و حرمت اهل بیت نبی را هتک کردند. به راستی شما با آنها که به اهل بیت ستم روا داشتند چه فرقی می کنید؟ که آنها سر قدسیان را روی نیزه زدند و شما قول قدسیان را روی نیزه می زنید.

 

حسین...حسین...حسین! بیست و چهار ساعت شبانه روز، گریه. هفت روز و هفت شب هفته، روضه. سی روز ماه، هیئت. دوازده ماه سال، محرم! اما چه حاصلی دارد این مجالس روضه و آن حال گریه ها و آن محفل سینه زنی و این سیاه‌پوشی ها؟ وقتی برای حقانیت حسین گریه می کنید و از رسوایی خویش غافلید. عزاداری بی معرفت چه فایده ای برای عزاداران دارد، وقتی شما برای عاشورای سال شصت و یک هجری عزاداری می کنید و مسلم زمانه در عاشورای هشتاد و هشت شمسی، در گودی قتلگاه «ولی عصر» و «هفت تیر» ندای هل من ناصر سر می دهد و شما دنبال ثواب گریه ها هستید و مثل همیشه از قافله جا ماندید؟ نکند یادتان رفته که زهیر و حُر و وهب، بچه هیئتی های محله حسین نبودند، اما آنقدر مرد بودند که خودشان را به کاروان آن ابرمرد رساندند. اما چه بسیار بودند از بچه هیئتی های مدینه و همسایه های حسین که از کاروان جا ماندند و برچسب نامرد بر پیشانی شان تا ابد خواهد ماند. روضه...روضه...روضه! گیرم که یک روز فاطمه، تمام این عزاداری ها را از شما «درهم» بخرد، اما تا آن روز چقدر باید مهدی فاطمه خون دل بخورد، که جماعتی دم از روضه حسین می زنند و شام را در رستوران زنجیره ای یزید تناول می کنند. که عده ای در راه بازگشت از کربلا، سوغاتی «آب» حرم می آورند و بر سر سفره ابالفضل، «آبروی» یکدیگر را به یغما می برند. که جماعتی از کربلا، یادگاری خاک تربت می آورند و خاک معرفت و رفاقت را به توبره می کشند. حال تا آن روز موعود که قرار است حسین از زیر دین عزاداری های خالص و ناخالصانه همه دربیاید، چند نفر باید چوب ندانم کاری های عده ای را بخوردند؛ که همان عده با لباس رزم حسینی و با سربند یا فاطمه و با ذکر یا حسین، این بار زینب را با تازیانه خودخواهی، به مجلس شراب نفسانیت، رهنمون می کنند؟!

 

چگونه تاب می آورید این رسوایی را؟ چرا بیرون نمی خزید از این منجلاب؟ آری از سقاخانه عباس اگر توانستید آب بیاورید. آب حرم مقدس است، اما آبروی مؤمن از آب حرم مقدس تر است. آب زمزم مقدس است، اما آنچه که قداست و مقامش نزد خداوند از کعبه هم بالاتر و بیشتر است، حُرمت انسان است. «کربلا» و «حسین» شده نان و کربلاگویی و حسین خوانی شده دکان نانوایی یک عده که با نردبان «حسین» و «کربلا»یش بروند روی تخت بلندبالای «منیت» بنشینند و به اسم حسین، کام یزید را شیرین کنند. شما از خونخواهی حسین، دنبال نوشیدن شربت کدامین پادشاهی هستید؟ محاسن حسین در کربلا خونی نشد که گروهی به برکت نام حسین، خون دیگران را در شیشه کنند. پیکر هفتاد و دو شقایق، در کربلا خاکی نشد که یک عده با تربت کربلا، خاک‌بازی کنند. شما از تربت کربلا، خاکی شدن را یادگرفتید یا «به خاک کشیدن» را؟ شما از ناله کربلا، «گرییدن» را یاد گرفتید یا «گریاندن» را؟ شما از نوای بی نوای نینوا، سکوت کردن را یاد گرفتید یا «ساکت کردن» را؟ شما از هیبت کربلا، شکسته شدن را یاد گرفتید یا «شکستن» را؟ شما از بی رنگی کربلا، رنگ باختن را یاد گرفتید یا «سیاه کردن» را؟ من از حسین دروغینی که محصور کربلاست، به «ثارالله» پناه می برم و از کربلای دروغینی که محصور عراق است، به «کل ارض کربلا»ی حسین، پناه می برم. از مجلس روضه حسینی که یزید شاد کن است به «دروازه ساعات» پناه می برم و از تکیه ای که به کاخ یزید طعنه می زند، به خرابه شام پناه می برم. من از مداح بی سروپایی که خواندن برای حسین را از رقاصه ها و مطربان دربار یزید فرا گرفته است، به ناله جانسوز زینب پناه می برم. من آن حسینی که شما برایش سینه می زنید را نمی شناسم. حسین من، حسین دیگری ست. حسین من همانی ست که زخم می خورد و پند می دهد. شما اما پند می شنوید و زخم می زنید. مولای من همان آقایی ست که دشنام می شنود و با قولی کریمانه سلام می دهد. شما اما سلام می شنوید و دشنام می دهید. ارباب من همان مظلوم بلا ناصری ست که شمشیر می خورد و به جهل زخم‌زنده می خندد. شما اما لبخند می بینید و شمشیر می کشید.

 

آب که می نوشید، ادب می کنید و یاد تشنگی او می کنید. که ادب آداب دارد و شما اما ادب را از بی ادبان نیاموخته اید، بلکه بی ادبی را از با ادبان یاد گرفته اید. که هر چه با ادبان در قبال بدی کردند، شما عکسش را انجام می دهید. که هر چه حسین در پاسخ بدی، خوبی کرد، شما در پاسخ خوبی، بدی می کنید. من از حسین شما به اربابم شکایت خواهم برد، که حسین ِ شما خودش را جای ارباب عالم، «حضرت ابا عبدالله» جا زده و حسین دروغینی ساخته، که عده ای سنگش را به سینه می زنند، که کرده هایشان مایه ننگ اهلبیت است، نه مایه زینتشان. حالا شما برای کدام حسین گریه می کنید؟! حسین فاطمه یا حسین دروغین؟! و براستی برای چه گریه می کنید؟ برای عزت حسین یا برای خفت خودتان؟ مگر نه این است که حسین شما فقط به درد «مُحرّم» و «ماتم» و «روضه خواندن» و «گریه کردن» و «اشک ریختن» و «لطمه زدن» و «سلاخی کردن» می خورد و بس؟ و البته که «عشق حسین» هیچ دخالتی در رفتار و پندار و گفتار و مراوده و معامله تان در زندگی و جامعه ندارد، جز قسم خوردن به نامش برای امری ناصواب. من اما برای آن حسین دروغینیی که شما برایش لطمه می زنید و سینه چاک می کنید، یک قطره اشک هم نمی ریزم. اربابی که محبتش ، مانع گناهان یکی پس از دیگری نوکر نشود و نتواند معرفت را به قلب نوکران ارزانی کند، لیاقتش همان شمر است و جایگاهش گودال. نوکری که عشق اربابش نتواند مانع اشتباهات فاحش و خطاهایش شود، لیاقتش بردگی ست و جایگاهش بیابان. مسئله ی سخت و پیچیده ای نیست. اینکه یا شما نوکر حسین نیستید، یا حسین ارباب شما نیست. و الا یا شما از او حیا می کردید و خطا نمی کردید و روی خطاهایتان پافشاری نمی کردید، یا او شما را به راه راست می خواند و از بیراهه باز می داشت. دیدید اشتباه گرفته اید؟ این کسی که برایش سینه می زنید و گریه می کنید، حسین فاطمه نیست؛ امامزاده ای ست که خودتان ساخته اید.

 

براستی ارزش چیست و ارزشی کیست؟ عرزشی هایی که طرز فکر و نحوه رفتارشان، هر روز و هر شب، موجب لرزش دل پسر فاطمه است. عرزشی هایی که وقت برخاستن از زمین «یا علی» می گویند و اما با نشستن در زمین شیطان، کمر «علی» را می شکنند. عرزشی هایی که به نام ارزش و با مجوز «ارزشی بودن» دست به هر خبطی می زنند و بیش از پیش عناوین گرانسنگی چون «بسیج» و «ارزش» را به جهل رفتاری خود، خدشه دار و مصادیق «بسیجی» و «ارزشی» را در جامعه منفور می کنند. فدایی هایی که با تندروی های بی حد و حصرشان، محاسن ماه را سپید کرده اند. عرزشی هایی که از امر به معروف، حاصلی جز آلوده به منکر شدن ندارند و از نهی از منکر، جز محو کردن معروف، نتیجه دیگری به بار نمی آرند. عرزشی هایی که با شرح مصیبت «در» و «کوچه» زجه و زار می زنند و نام فاطمه را با ناله جار می زنند و صورت می خراشند و لطمه زده و سرشان را به دیوار می زنند؛ اما هنوز به رسم مردم مدینه، جای «سلام گفتن»، «خود را گرفتن» را یاد گرفته اند. کجای کارید؟ در کجای دنیا ایستاده اید؟ چادر فاطمه در کوچه های تاریک و باریک مدینه خاکی نشد که یک عده با چادر، به حکم رفتار خودسرانه شان، به جنگ «حجاب» بروند!

 

خیلی هنر کنید قرآن بخوانید و زیارت عاشورا، اما کیست که نداند شمر، حافظ قرآن بود. پسوند «حجت الاسلام» و «آیت الله» سند اعتبار و وجاهت کسی نبوده و نیست و نخواهد بود. اما کیست نداند که «عمرسعد» آن «اصغر کُپک» مختار نامه نبود و آیت الله العظمی عمر سعد کوفه بود. شما خود را عمار دربار علی - احیانا- اگر ندانید، سرباز سید علی که - حتما- می دانید؛ اما کیست که نداند شمر سردار سپاه مولا علی در صفین بود و هم او سر قدسی حسین را روی «زانوی غم» نشاند. اثبات عشق با «نامه» ممکن نمی شود و رسم عاشقی به نوشتن هزاران نامه نیست؛ کیست که نداند شبث ابن ربعی - یک از آن هزاران بود که - نامه «فدایت شوم» به حسین نوشت و او را به کوفه خواند تا آخر سر، جزء همان ده نفری شود که بر پیکر مطهر حسین اسب تاختند. سند دلخوشی به رابطه خویشی را، تنها شیطان است که مهر و امضاء می کند. نسب و خویشی انسان، سبب احترام می تواند باشد، اما دلیل حق بودن هیچکس نیست. «سیادت» شاید در وزن و قافیه، به «حقانیت» نزدیک باشد، اما مترادفش نیست. کیست که نداند عمر سعد از خویشان حسین بود که فرمان حمله بر او را - با رها کردن اول تیر - صادر کرد...؟

 

تمیز دادن مرد از نامرد و مؤمن از منافق در وقت حادثه ممکن است، نه در وقت عافیت! و نه در پس این کلمات و پشت میز کار وبلاگ ها و صفحات و نقاب های مجازی حتی. پس بدانید و آگاه باشید که جنگ دیگر و عاشورای دشوارتری در راه است. در اینکه وعده خدای صادق حتمی ست، شکی نیست و گریزی از آن نخواهد بود. مراقب باشید که یک عمر، آدرس را اشتباهی نرفته باشید. نکند شیطان خودش را جای حسین جا بزند در دل های شما. مواظب باشیم سوراخ دعا را گم نکنیم. نکند زیارت «بلعم بائورا» را جای «زیارت عاشورا» به ما قالب کنند. مواظب پیله ای که دورتان می تنید باشید. بسی ساده انگاری ست، خوشخیالانه در باد پروانه شدن خوابیدن! همیشه از توی پیله ها، پروانه بیرون نمی آید؛ مراقب باشید با این پیله ای که دور خود بافته اید، روز موعود، «آفت» نشوید. انگار دارد وقت نمازمان می گذرد دیگر! بیایید جان عزیزتان این بار، نگذارید کار احیای دین به ریخته شدن خون معصومی دیگر منتهی شود. بیایید این بار نگذارید که کار امام به ندای «هل من ناصر...» و «هل من معین...» کشیده شود. عاشورا نمازی ست که «یا الله» ندارد. باید برسانی خودت را، قبل از «رکوع» امام در بین «صفوف» جماعت. اما اگر دیر رسیدی و امام را در «سجده» دیدی، دیگر نمازت قضاست...

نظرات  (۴۳)

۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۷:۱۲

سید محمد رضی زاده می گوید:

دو صد گفته چون نیم کردار نیست...
۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۷:۲۰

رے را .. می گوید:

سلام ..

آمدم بگویم چقدر حرف هایتان راستـــ است ..
بعد خنده ام گرفت .. دیدم این حرف های راست را خودم ساخته ام ..
پس
سکوت
می کنم ..
.
.


سلام و رحمة الله

ما هم سکوت می کنیم
که شام غریبان ماست، نه اطففال حسین.
۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۷:۵۱

آشنا می گوید:

...
۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۷:۵۷

باران (دلتنگ) می گوید:

سلام آقاسید
بسیار زیبا بود ...
اجرتون با حضرت ارباب ایشالا...
التماس دعا


دعوت :
خدا امام حسین را به جنت خود دعوت کرد
پس بهشتی خصوصی دارد
"شیخ رجبعلی خیاط"


سلام و رحمة الله

اتفاقن بسیار تلخ بود.

پاسخ دل‌باخته :


سلام و رحمة الله

اتفاقن بسیار تلخ بود.
۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۸:۰۵

خانم معلم می گوید:

سلام

ممکن است در رکعت اول به سجده امام برسیم ، ولی خدا برای رکعت های دیگر دستمان را باز گذاشته و می توانی خودت را جمع و جور کنی و از رکعت بعدی با امامت همراه شوی اگر بخواهی ... مگر به اخرین رکعت رسیده باشی ...

از خدا بخواهیم که توفیق رسیدن به اخرین رکعت امام مان را نصیبمان کند ...



سلام و رحمة الله

ان شاءلله که برسیم به قدقامت یار

پاسخ دل‌باخته :


سلام و رحمة الله
ان شاءلله که برسیم به قدقامت یار...
۲۵ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۰

یلدا می گوید:

خبر به دورترین نقطه جهان برسد


نخواست او به من خسته بی گمان برسد


شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت


«کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد »


کوچه به کوچه رو نیزه ها رفتی...خونه ما نیومدی...

باشه

کنج تـ...نور و تشت طلا رفتی...خونه ما نیومدی...

پاسخ دل‌باخته :


کوچه به کوچه رو نیزه ها رفتی...خونه ما نیومدی... 

باشه

کنج تـ...نور و تشت طلا رفتی...خونه ما نیومدی...
۲۵ مهر ۹۱ ، ۲۱:۰۴

بسم ِ هو .. می گوید:

آه ..

چه کس می داند وزن یک آه چقدر سنگین است !
از وقتی از ضریح برگشته ام بغض کرده ام، شما حرف دل را انگار زدید.

روز آخر هم بود برای ضریح آقا،

- بغض -
۲۵ مهر ۹۱ ، ۲۲:۵۰

امتداد... می گوید:

باعلم وبصیرت منتظر مهدی زهرا(عج) باشیم

که حسین (ع)را منتظرانش کشتند....
جهت سلامتی آقامون حضرت ولی عصر(عج)صلوات.
۲۵ مهر ۹۱ ، ۲۳:۵۵

ماری می گوید:

سلام آقا سید
گفتارت حقیقت بود
اما نمی دانم همه ی حقایق تلخند یا این حقیقت تلخ بود
جمله به جمله در جانم شوکران ریخت انگار
لرزیدم
بر خودم
و ترسیدم از همه ی مان
نکند حسین مان را با شیطان اشتباه گرفته باشیم... نکند همه ی آنچه گفتی به واقعیت بپیوندد... نکند نمازمان قضا شود.... نکند .....
خدا نکند... خدا که نه.... خودمان نکنیم...
اعوذ بالله من ...؟
مـِـن کی؟
مـِن خودم؟
مـِن شیطان؟
خدایا ... از بی معرفتی به خودت پناه می برم

خرابمان کردی سید .... ممنون.... باید ساختنی دوباره را آغاز کنم . صدای زنگ کاروان می آید.... باید عجله کنم...
دعا کنید لطفا


سلام و رحمة الله
۲۶ مهر ۹۱ ، ۰۴:۰۳

فطرس می گوید:

تسلیم

پاسخ دل‌باخته :


علی الاسلام سلام...
۲۶ مهر ۹۱ ، ۱۱:۱۰

قاصدک خدا می گوید:

چو در دل دارم تمنای کربلای حسین ای خدای من
نصیبم کن بوسه بر حرم با صفای حسین ای خدای من

سرشتی چون مهر او در دل به دیدارش دل بود مایل

بهشتت باشد جهنم من بی لقای حسین ای خدای من
۲۶ مهر ۹۱ ، ۱۲:۵۸

فاطمه می گوید:

سلام

سپس حضرت عــشق؛با احــترام فرستاد بر نور زهــرا(س) سلام

بـه او گـفت:زهــرا! گل یاس من تـو سـهم عـلی بوده ای از نخست

نـمی بود هـمچون تـو گـر کـوثری نــبود از بــرای عـــلی هــمسری

شـمـا با عــلی هــر دو آیــینه ایــد خـدا داده پـــیونـدتــان را نـویــــد

سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) مبارک باد

پاسخ دل‌باخته :


سلام و سپاس
بر شما هم مبارک باشد این روز فرخنده..
۲۶ مهر ۹۱ ، ۱۴:۵۶

همه او می گوید:

قلمتان مثل همیشه زیبا بوود.
یا علی!
۲۶ مهر ۹۱ ، ۱۶:۰۱

fatemeh می گوید:

بوی خون میداد این قلم@

در این وانفسا برخی هضم شده اند..., امیدوارم حذف نشوند!
.
.
حسین (ع)هنوز هم مظلـــوم است
۲۶ مهر ۹۱ ، ۱۷:۵۴

سید محمدرضا می گوید:

گاهی وقتها دهن آدم بسته میشه
چفته چفت
الان از اون وقت هاست
معمولا تو این وقت ها بابت تلنگر زدن تشکر میکنن
من اما بد اردنگی ای خوردم سید
دعا ...


...
۲۶ مهر ۹۱ ، ۲۲:۰۸

دلخون می گوید:

سلام
"حسین" عزادار هم می خواهد
اما بیشتر از عزادار نیازمند "ناصر" است ...

گوشه_ نوشت وبلاگتان بیشتر از این پست به دلم نشست ؛


" ما چه کار با حقیقت داریم ؟
برای ما از عاشورا ، همین نذری هیئت بس است! "

یاد ِ بچه مذهبی های خنثای دور و برم افتادم که تعدادشان کم نیستــ
همانها که همیشه می بالند به اینکه " عضو هیچ تشکلی نیستند" !
۲۶ مهر ۹۱ ، ۲۲:۴۳

در و مادر می گوید:

عادت کرده ایم که در مسجد نمازمان را فرادا بخوانیم...
اعتیاد یک بیماری است...
خدا همه بیماران را شفا دهد...
به حق_...
۲۶ مهر ۹۱ ، ۲۳:۱۹

رند اول می گوید:

حرف حق زدی سید.
اما خیلی طولانی بود. کمترش کنی خیلی بهتر میشه.
و اما
فکر کنم این عادت آدماست که همیشه به ماقبل بپردازن. مثلاَ کافرای زمان پیغمبر از باباهاشون دم میزدن. و کافرای زمان علی از پیغمبر. کافرای زمان هر امامی طرفدار امام قبلی میشدن.
تو انتخاباتم اگه یادت باشه یه عده داشتن از امام خمینی دم میزدن.
کلاَ طرفداری از کسی که نیست راحته. طرفداری از کسی که حالا معلوم شده حق بوده راحته. اگه طرفدارای امام حسین زیاده، به خاطر اینه که کسی به خاطر طرفداریش تاوون نمیده. همه با طرفداری از امام حسین دارن خودشونو بالا میبرن.
شرط، اونه که وقتی طرفداری کنی آبروت بره. مایه گذاشتن از آبرو شرطه.
اون موقع فقط هفتاد و دو نفر از جان و مال و آبروشون مایه گذاشتن.
تا الان چقدر شده باشن...
۲۷ مهر ۹۱ ، ۰۱:۲۶

... می گوید:

این دل نوشتتون همون
عطر نامه ی من الغریب الی الحبیب
رو می داد...

روزی تاریخ از ما هم حرف می زند
راستی ما کجای تاریخ ورق می خوریم؟
۲۷ مهر ۹۱ ، ۰۸:۳۲

صیاد می گوید:

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
این دردها از جنس اشک من بود و از واژه های قلم تو
هرچه بیشتر می خوانمشان بغض بیشتر گلو را فشار می دهد.
شاید اصلا نخوانمشان
ولی می دانم دلم نمی آید.
سلام و یا حق!!!


****

پاسخ دل‌باخته :


سلام و رحمت خدا بر شما
۲۷ مهر ۹۱ ، ۱۳:۳۴

کاشانی دانشجوی قدیم قمی می گوید:

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام سید خیلی وقته مطالبتو دنبال میکنم اما تو این مورد یه حرفی داشتم
تا حالا شده تو یه کاری غرق بشی حواست به جوانب اون کار نباشه اما بعدا بشینی فکر کنی که من این کارا رو که انجام دادم کدومش درست بود و کدومش نادرست بود اون وقت پشیمون بشی از اشتباهاتت؟........برگردیم به مطلبت این متن بلند بالا که نوشتی درسته اما خیلی از اون هایی که تو این جور روزمرگی افتادن شده تا ته دلشون بری تا آخر خلوتشن باهاشون باشی من با بعضیا بودم دیدم که با این همه شوری که دورو برشونو گرفته بازم یه ترسی تو دلشونه!......(شاید آقا منو نخواد!شاید دستمو نخواد بگیره!) مطمئن باش دستشو میگیرن چون ای خوف پیش زمینه میشه برای شعوری که ان شا الله نصیبش میشه.با یه واسطه از یکی ازین جوونا برات یه قضیه رو میگم از کسی که هم میشناسیش هم شاید حرفاشو قبول داشته باشی:یه روز یکی ازین جوونا که میتونن مصداق مطلبت باشن میگه از هیئت اومدم بیرون (همونجا که شیطون منتظره هرچی بهت دادن بسوزونه) وقتی رفتم جلو تر یه دختر ناجورو دیدم گناهم پا داد(حواست باشه سید هرخطایی که ازبعضی افراد دیدی تو هر صنفی نمیتونی به همه تسری بدی) رفتیم خونه طرف من رفتم جلو میز اتاق که لباسمو در بیارم تو اینه یه چیزی دیدم ه هم دنیا رو سرم خراب شد!دیدم ر زیر پیراهنیم نوشته(یا رقیه س)همون موقع لباسمو پوشیدم از خونه زدم بیرون و........متوجه شدی دستشو گرفتن؟! ببخشید خیلی طولانی شد فقطیه حرف:"داریم با حسین حسین پیر میشویم/سرخوش به این جوانی از دست داده ایم" یاعلی
******

پاسخ دل‌باخته :


سلام..
۲۷ مهر ۹۱ ، ۱۴:۳۳

لاک پشت می گوید:

سکوت میکنم..
نه اینکه حرفی نباشد...گلویی برای فریاد نمانده...

پاسخ دل‌باخته :


همیشه سکوت علامت رضا نیست
بعضی حرف ها
نگفتنش راحت تر است.
۲۷ مهر ۹۱ ، ۱۴:۴۲

ش.ج می گوید:

فدایی هایی که با تندروی های بی حد و حصرشان، محاسن ماه را سپید کرده اند. عرزشی هایی که از امر به معروف، حاصلی جز آلوده به منکر شدن ندارند و از نهی از منکر، جز محو کردن معروف، نتیجه دیگری به بار نمی آرند.

سلام .... متنتون به حق بود و بخصوص این تکه که واقعن آدم رو حرص میده! امیدوارم خدا قدرت تشخیص این مرزهای باریک انسانیت و درستی رو نصیبمون بکنه ... و کاش که از بن جانمان بگوییم : امیری حسین و نعم الامیر ... حسینی که حسین فاطمه باشد و لا غیر .... یاعلی.


سلام
۲۷ مهر ۹۱ ، ۱۶:۰۱

روایت شیدایی می گوید:

سلام
حقیقت تلخه برای اینکه آدما رو از عادتشون باز می داره
حقیقت تنها برای کسانی خوب وشیرینه که در اون قدم میذارن وباهاش هماهنگ میشن
یه ذره نوشتم بیا بخون
۲۷ مهر ۹۱ ، ۱۹:۵۱

ع. می گوید:

بچه تر که بودم وقتی کراهت قلبی ام می گرفت ازین عرزشی ها و این مداحی ها و این شورهای بی شعور .. به خودم شک می کردم که حتما این ایمان من است که لنگ می زند و تحمل این علی الظاهر مذهبی ها را ندارد .. بعدها هم که توانستم ازین کراهت با بزرگترها حرفی بزنم نگران از انحراف من مجبور به بافتن هزار و یک توجیه می شدند ..
خوب یا بد نمی دانم اما حالا .. من به آنها شک دارم و به این شک یقین ..


اللهم ثبت قلبی علی دینک...
۲۷ مهر ۹۱ ، ۲۰:۴۴

الا تو می گوید:

بچه های عرزشی....




باء بسم الله.م آغاز شد!
۲۷ مهر ۹۱ ، ۲۱:۱۲

کیارس می گوید:

سلام مومن
به یه عکس از رویای شیرینم دعوتید

راستی من این کتاب آه رو خوندم ..محشره..محشر.....

پاسخ دل‌باخته :


سلام بر شما مؤمن خدا
خدمت رسیدیم بزرگوار

از دست این کتاب آه، دو صد آه... آه
۲۷ مهر ۹۱ ، ۲۲:۳۴

سیده می گوید:

"اگر سفره ی خدا ماه روزه باشد و سفره امام حسین ماه محرم، سر سفره ی امام حسین کسانی را راه میدهند که سر سفره ی خدا هم راهشان نمیدهند ... "
من ِ‌او


سلام و رحمت خدا برشما سید بزگوار
آدم ارزشی نیستم. خوب نیستم. من اصلا آنجور که باید باشم، نیستم، اما به همین ثانیه های کوتاه، به همین بغض های گاه و بی گاه برای حسین شما، دلخوشم ..

خواستم بنویسم اما یادم آمد بیدمجنون خیلی بهتر نوشته است.از زبان ما بخوانیدش:
http://bid-e-majnon.blogfa.com/post/168

پاسخ دل‌باخته :


سلام خدا بر شما

ماییم و غم یار و دگر هیچ...

ممنون که ما در خاندن آن متن دلنشین سهیم کردید.

خدا عاقبت همه ما را خیر گرداند.
۲۷ مهر ۹۱ ، ۲۳:۱۲

ثامن می گوید:

سیدعزیز"متنی رو خوندم که دوستش داشتم .. من خودم زخم خورده ازاین جماعتم وگوش بفرمان سیدعلی... اما نکنه این نوشته رو برخی بخوننو از هیئت بریده شن که ما ازاین مجالس به جاهایی رسیدیم

پاسخ دل‌باخته :


ای بابا...
حکایتی شده...
۲۷ مهر ۹۱ ، ۲۳:۳۹

سکوت بهتر بود ولی .... می گوید:

سید حرفات قشنگ بودن ولی ما نمی تونیم به جوون بگیم که تو بعضی جاها شرکت بکن یا نکن...
شاید جوونی که هزار بار رفته تو هیئتی که عوض نشده بار هزار و یکم عوض بشه ...من و شما نباید خط و مرز مشخص کنیم...
راستی شما دستگاه معرفت سنج سراغ دارید؟؟؟


«حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود»...

من که باشم که در این اقیانوس بیکران و بی حد و حساب حسین، خط و مرز مشخص کنم. الحمدلله همه از خط و مرزهای دستگاه بی انتهای حسین باخبرند. من نه حکم حاکم را دارم و نه فتوای مرجع تقلید. بنده خود را تافته جدا بافته هم نمی دانم، که اول مخاطب این نوشته خودم بودم. کسی را هم از عزاداری نهی نکرده و امر نکردم احدی را که فلان جا شرکت نکن بزرگوار.

نوشتن این درد هایی که به زعم شما قشنگ است، برای بنده بسیار تلخ و گرانسنگ است. من تنها حرفم این بود که حواسمان باشد که داریم چه کار می کنیم! گاهی پند شنیدن چیز بدی نیست، که حضرت امیر به انصارش می گفتند که وی را پند دهند، و در توضیح این خاسته عرض می کردند که نفس انسان نیازمند پند است.

آری بنده دستگاه معرفت سنجی دارم که برای استفاده شخصی ست و تنها مختص خودم است، و البته آخرین باری که معرفتم را با آن تست کردم، از فرط بی معرفتی دود از دستگاه بلند شد و سوخت.
۲۷ مهر ۹۱ ، ۲۳:۴۸

رو راست می گوید:

از مداح بی سروپایی که خاندن برای حسین را از رقاصه ها و مطربان دربار یزید فرا گرفته است، به ناله جانسوز زینب پناه می برم...
این جمله رو قبول ندارم...از کدوم مداح میگی ؟؟شما از کجا میدونی ایشون داره راه رو اشتباه میره تا حالا از خود همون مداح سوال کردی چرا این راه و روش رو داره؟؟؟من هم میترسم با این حرفا جوونایی از مجلس امام حسین بریده بشن و به جاهایی غیر از حسین برسن...
من خودم گناه کارم و بسیار گرفتار و البته تو همون مجلس هایی که شما میگید اشکال دارد شرکت دارم و ار جاهای دیگه هم خوشم نمیاد ولی اگه تو این هیئت نرم شاید دیگه ماه بعد اصلا نباشم...
۲۸ مهر ۹۱ ، ۰۲:۵۳

سید یاسر می گوید:

هو هو نکن َ م ،
جنون، مرا


می گیرد...

پاسخ دل‌باخته :


دیوانه ها
آواز بی آهنگ می خوانند...
۱۷ آبان ۹۱ ، ۲۰:۰۶

گرا می گوید:

به قول خودت:
.
.
.
پوزخند!


آخ سید...
۱۷ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۱۰

فانوس شب می گوید:

نمیدونم چطورباشم.تاحق روازباطل تشخیص اما میدونم حرلحظه آخربه حق پیوست.ویاران امام.شب فرارکردند.
میدانم که مردی که شب به ستاره ها باعشق نگاه می کرد.به امام پیوست.
به گوینده حق توجه نکن.حق یکی است.گوینده ها متفاووت.امروز یکی ازحق می گوید.فردا خودباطل میشود.تنها یاری دهند ها م.ستاره شب است.
روزه هام قضاشد ونمازم مانده ام تا آبی آسمان.تلخی واقعیت زندگی ام رابکشد.تا به مرگ نیندیشم.
۱۸ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۴۷

بانوی آذر می گوید:

شرمسارم از خودم
ومتاسفم برای خودم

باید جنبید تا دیر نشده
قافله سالهاست در راه است...
۲۰ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۳۲

.... F می گوید:

خدایا
به داده ونداده وگرفته ات شکر
که داداه ات نعمت
ونداده ات حکمت
وگرفته ات امتحان....
۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۲۵

علیرضا می گوید:

بنام خدا

من از فقر امتم نمیترسم از بی تدبیری بیمناکم .حضرت محمد (ص)
۰۳ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۲۷

اکبر می گوید:

واقعا عالی بود
حسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارمحسین دوستت دارم
۰۴ اسفند ۹۱ ، ۰۲:۲۰

molahezeh می گوید:

این روضه صفیّه حق خواهر رضاست
یاخود اگر غلط نکنم عرش کبریاست
معصومه بنت موسیِ جعفر که تربتش
بر دیده اعاظم و اعلام طوطیـاست
۰۸ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۰۰

تواب می گوید:

احسنت
خیلی جالب بود...
۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۲۴

محرم می گوید:

sسلام از اینکه می بینم مطالب دوستان روز به روز بهتر وزیباتر وخواندنی تر میشه خوشحالم
۱۶ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۱۷

نرجس می گوید:

سه سال برایش کافی بود تا بشود شبیه ترین به "مادر"

اگر ۱۸ ساله می شد چه می کرد ...!!!
۲۴ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۴۱

وبلاگ خبری سمیرم می گوید:

بسیار عالی بود دوست جدید من
آدمهای عرضشی اصلا ارزشی برای خود قائل نشده اند که هیچ برای مردم ودیارشان واسلام ومسلمین هم ارزشی قائل نیستند و فقط با داغ کردن مهر بر یشانی و استفاده از نام رهبر می خواهند هر چیزی را سرپوش گذارند و همین بازی باعث پسرفتمان در دین و اقتصاد و ... شده است !!! نام رهبری شده نقل و نبات محفلهای سوع استفاده چیان و هرکه میبینی نامش میبرد تا کنون دیده ام که می خواهد در دل دولت جایی باز کند و بعد از گذشتن از پل به تمسخر رهبری و انقلاب و گفته های رهبر و امام می پردازند. نمی دانم چه می شود و به کجا خواهیم رفت !!! می ترسم با این وضعیت به رکعت آخر و حتی سجده و سلام امام هم نرسیم!!!

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی