دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


ضربت متقابل


| ارسال در «دل‌نوشت» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۰۱:۰۰ روز سه شنبه ۲۷ دی ۹۰ |


 

ما، بعضی آدم ها را به خوشنامی می شناسیم، بعضی را به بد نامی. بعضی آدم ها را به گمنامی می شناسیم و بعضی ها را هم، اصلن نمی شناسیم. همیشه چشممان به پر رنگ ها عادت دارد و نسبت به کمرنگ ها غریبه است. آن ها که های و هوی دارند را می شناسیم و آنها که سر به توی دارند را نه. آن ها که قیل و قال دارند را می شناسیم و آن ها که پر و بال دارند را نه. همیشه تا چیزی را داریم به اهمیتش آگاه نیستیم و قدردانش نیستیم، اما آنگاه که از دستش می دهیم، انگشت افسوس به دهان می گزیم و در حسرت یک لحظه بدست آوردن دوباره اش هستیم. اما دریغا که بعضی کاستی ها را دیگر به هیچ قیمتی نمی توان جبران کرد. این موضوع در قبال اموال و سرمایه مان هم صدق می کند و نه تنها همین موارد، که در قبال اندیشمندان و عالمان و عارفان و هنرمندان و خدمتگذاران کشور هم صادق است. همان ها که «چراغ‌خاموش»، با شمع حقیقت خود، ظلمت راه های تاریک و نرفته را روشن کردند. آن ها که آسایش و خوشی را بر خود حرام کردند تا لبخند رضایت را بر لب های ما مهمان کنند. کسانی که از حُسن گمنامی، گمنامی شان هم اسمی ست و هم جسمی. نه کسی خبری از اسم شان دارد و نه خبری از احوال جسم شان! یعنی وقتی از دستشان می دهیم، تازه ناله واویلا سر می دهیم و شروع می کنیم به گفتن اینکه «چه سرمایه ای را از دست دادیم!»،«چه علوم و معارفی که با مرگ او دفن شد!»، «چندین سال طول خواهد کشید، کشور صاحب همانند او شود!»،«فقدان او صدمه جبران ناپذیری به فلان عرصه می زند» و الخ... 

 

انگار باید گوشمان عادت کند به شنیدن اخبار ناگوار و ناخوشایندی از این دست که هر از گاهی، زبان را در دهان به تلخی می کشاند و دل جامعه عملی و دانشگاهی کشور را به درد می آورد. انگار دیگر نباید عجیب باشد که بشنویم امروز، دکتر فلانی، دانشمند فلان رشته، ساعت چند و چند دقیقه صبح، در مسیر عزیمت به محل کارش به دست عوامل ضدانقلاب و وابسته به سرویس های جاسوسی سی آی ای و موساد ترور شد و به شهادت رسید. توبه گرگ مرگ است. نه یکبار، نه ده بار، نه سی بار، نه صد بار! آمار این ترور ها کم نیست در تاریخ انقلاب! آیا نباید چاره ای اندیشید؟ آیا خیلی دشوار است که یک درصد از امنیتی که برای نمایندگان بی خاصیت مجلس و اعوان و انصار فراهم می کنند برای این پاره های تن ایران اسلامی مهیا کنند؟ این مطالبه گزاف و ناروایی ست؟ اصلن بهتر نیست خانواده ها را شیرفهم کرد که به بچه هایشان حالی کنند که نهایت و مقصد درس خواندن و تحصیلشان سینه قبرستان است؟ رها کنند علم و دانش را و بروند مثلن در بزازی حاج باقر در راسته پارچه فروشان پادویی کنند؟ فکر کنم این بهترین راه حل باشد. لااقل جانشان را میگیرند و از سالم از این معرکه می گریزند. اینطوری هزینه ای هم برای نظام درست نمی شود.

 

این روزها مواضع عوض شده. بوی میکروب ها از «پاستور» بلند شده و مصلحت اندیشی از «کبریت ممتاز» هم بی خطر تر است و بهارستان نشینی، از خانه نشینی هم بی اثر تر. «هل یستوی الذین...؟»، «آیا آن ها که خار چشم بیگانگان هستند با آن ها که یار غار بیگانگان هستند برابرند؟» پدرخوانده ها تجویز کرده اند که خار بودن نمایندگان، به چشم بیگانگان آسیب می زند. این از انسانیت هم به دور است. ما که اهل صلحیم. ما گفتگوهایمان متمدنانه است. ما حتا با جرج سوروس هم در یک میز شام می خوریم و برای «حُسنی مبارک» قصه «حسین کرد شبستری» را تعریف می کنیم. اتفاقن برای نشان دادن حسن نیت، با زنان غیر مسلم هم دست می دهیم و با بانوان بی حجاب هم عکس می گیریم. ما دست به بیانیه دادنمان خوب است. ما دست دادن آن شخص با آن خانم را به شدت محکوم می کنیم. ترور شهید علی محمدی را هم محکوم می کنیم. ایضن ترور شهید شهریاری را، ایضن ترور شهید احمدی روشن را و همچنین محکوم می کنیم چیدن تمام لاله هایی که زین پس، با همین تدبیر اندیشمندانه در گلستان انقلاب خواهند روئید را. آری؛ این ها همان دبستانی هایی بودند که تمام امید امام به این ها بود. نه! در کتاب های دبستان ما ننوشته بود: «تمام امید من به این نمایندگان مجلس است»، یا اینکه بنویسد: «تمام امید دبستانی های من، به دفترهای مجمع تشخیص است!».

 

حالا تصویب حقوق مادام العمر برای مجلسیان رواست، اما محافظ گذاشتن برای نخبگان بی ادعای این مرزوبوم نارواست. «هر چی که بمبای خوبه مال تو، هر چی که پول زیاده مال من. دکترای افتخاری مال تو، این حقوق مادام العمر مال من». پس غلط کرده هر کس فرار مغزها را نکوهش می کند. وقتی نخبگان جوان کشور، داشته های خود را اینجا نمی توانند به منصه ظهور بگذارند. وقتی قادر نیستند از استعداد خود آنچنان بهره ای ببرند، چه ایرادی دارد بروند در بلاد کفر تا به پیشرفت جوامع بشری کمک کند. در این بیهوده انگاری، مگر فرار مغز ها قدر نخبگان ما را بداند. و الا این مجلس که من دیدم بی بخار تر از کتری اتاق خوابگاه ماست. محافظ گذاشتن برای این مسئولان! اسراف در وقت و سرگردانی نیروی انسانی و فوت سرمایه است. نخبگان، آسوده بخوابید؛ که نمایندگان بیدارند. «به نمایندگان نگویید سوء قصد دارم، به سوء قصد بگویید محافظ دارم».

 

در عجبم که چرا هیچ گروه وابسته و غیر وابسته ای نمایندگان بی خاصیت مجلس را ترور نمی کند؟ همین آقایانی که جای دفاع از حقوق ملت و کمک به آبادانی حوزه های مربوطه، علمدار دعواهای زرگری در مجلس هستند. همان ها که از یک طرف از نمایندگی استعفا می دهند و می گویند که استعفایشان صوری نیست، اما از طرف دیگر در پی رد صلاحیتشان دست و پا می زنند! آقایان ما قسم حضرت عباس تان را باور کنیم یا دم خروس تان را؟ اصلن از آخرین باری که یک نماینده مجلس ترور شد چقدر گذشته است؟ آهای سرویس های جاسوسی! چرا نسبت به نمایندگان نظر لطف ندارید؟ جزء نخبگان اگر نیستند، جزء نمایندگان هستند. این ها از دانشمندان کشور بیشتر نباشند، کمتر نیستند. نخبه نیستند که هستند. نماینده نیستند که هستند. دکتر نیستند که هستند. نظریه پرداز نیستند، که هستند. خار چشم دشمنان نیستند، که هستند. مرخص نیستند که هستند. پشتوانه مردمی ندارند که دارند! ویلا ندارد که دارند. بشکه ندارند که دارند. ماشین ندارند که دارند. جدای از همه این گفته ها، این ها همگی عاشق شهادتند! سردار باقر زاده! تو یک کاری کن. مددی برسان در باغ شهادت را نبندند و به نمایندگان، از اسرائیل اینگونه نخندند. درست است که ماشین هیچ کدام از اینها «پژو» نیست، که با یک چاشنی هم ترور شوند. اما بالاخره اگر کمی چاشنی را زیاد کرد، دروازه شهادت به ایوان بهارستان هم باز می شود. نگذارید که حسرت شهادت بر دل این عزیزان عقده شود. نه! این ها تنها شهید راه «پترو پارس» و «استات اویل» و «زمین خواری» و سایر پرونده های رنگارنگ هستند. حیف شهید و لفظ مقدس شهادت که حتا به شوخی نثار بعضی ها شود. آن ها که سرشان به تنشان زیادی می کند. کسانی که با کش شلوار و سر نوشابه روی پیشانی شان «جا مُهری» می سازند و با دکمه آخری که می بندند، مدام مشغول آب کشیدن جانمازشان هستند. «پر طاووس قشنگ است، به کرکس ندهندش».

 

همه این ها را گفتم تا بگویم: نه فانوس طریق «احمد» خاموش شدنی ست و نه شمع شاه‌راه «احمدی(صلی الله علیه و آله)». راه «احمدی» همیشه «روشن» خواهد بود، تا رهروان با نور حقیقت «محمدی(صلی الله علیه و آله)» به سعادت برسند. ما همه سرباز سپاه محمدیم(صلی الله علیه و آله). سپاه اگر نبود، ارتش هم نبود. ارتش برادر ماست و خامنئی رهبر ما. قاسم سلیمانی هم فرمانده ماست. ما همه قاسم سلیمانی هستیم. ما همه پیرو خط رهبریم. ما پادگان نرفته سربازیم و جنگ نرفته جانبازیم. بی دکترا، همه شهریاری هستیم و «عزیز ِمحمد» ترین ِ امت هاییم. کفن را بر تن کرده ایم و شمشیر هایمان را آرام آرام سیقل می دهیم. سیلی های مان را، برای روز مبادا نگه داشته ایم. «ما منتظر آخریش هستیم!». از یک بشمار تا– دو،«سه»،چهار،پنج،شش،هفت،هشت،نه،ده،یازده- دوازده! آری، اینجا ایستگاه آخر است. روزی خواهد رسید، که هم انتقام «سیلی مادر(سلام الله علیها)» را خواهیم گرفت، هم انتقام این «ضربه آخر» را.

نظرات تأیید شده: (۱)                                   واکنش‌ها : موافقین ۰ مخالفین ۰

دل نوشته

شهید

شهید هسته ای

متن ادبی

مجمع تشخیص مصلحت نظام

مصطفی احمدی روشن

نمایندگان مجلس

نظرات  (۱)

۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۶

شیدا حسینی می گوید:

بعضی از جاهای متن را باید اطلاعات دینی خیلی قوی داشته باشیم تا بفهمیم. اما بقدر فهم مان هم استفاده نمودیم.

اما یک سوال ؟
چرا در نوشتارتان از غلط های املایی به عمد استفاده می کنید؟ مثل خاستن بعنی خواستن و یا مثلن به معنای مثلا؟

یک مقدار این مطلب خواننده را مکدر می کند و ابهت ادبی شما را خدشه دار. البته به نظر من.

پاسخ دل‌باخته :


این نکته ای که می فرمایید گویا از اطلاحش غافل بودم.
این رسم الخط بنده در وبلاگ «کاش می شد خدا را بوسید» که بخاطر کپی کردن در سایت ها و وبلاگ های دیگر و همچنین نا آشنا بودن مخاطبان جدید نسبت به این سیر عمدی، مجبور شدم تمام نوشته ها را در دل آباد اصلاح کنم که کاری به شدت زمان بر بود.
حالا این نوشته را هم که لطف کرده و فرمودید را اصلاح خواهم کرد.
اما متن در روزهای شهادت شهید مصطفی احمدی روشن و انفعال مسئولان وقت نگاشته شده و دارای خشم و شور انقلابی است.

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی