بین تمام کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری نود و دو، من به شما رأی می دهم آقای سعید جلیلی، چرا که تو اهل شعائری، خالی بافی توی خونت نیست. بافتن تار و پود قالی اقتصاد را با شعار تضمین نمی کنی. تو با شعار هایت، شعور مردم را به بازی نمی گیری. تو برای مهار تورم، عجولانه ضرب العجل تعیین نمی کنی. ابایی نداری از اینکه بگویی برای خالی کردن سه سوته باد پیکره اقتصاد، از طب سوزی سر در نمی آوری. تو برای رأی آوردن، خود را به هر دری نمی زنی. باور داری که چند روز ریاست در دنیا، نمی ارزد به این کارها. خیلی مواظب حرف هایت نیستی، که کدام حرف ها رأی آور و کدام حرف ها باعث ریزش رأیت می شوند. همین الان برخی در جهت افزایش رأی خود تا بخواهی حرف های دو پهلو می زنند. برخی دیگر هوس می کنند یکبار دیگر «جدایی نادر از سیمین» را با بلیط انتخابات تماشا کنند. برخی کاندیداها برای «صدای آمریکا» نوشابه باز می کنند در مناظره و برای جذب رأی خس و خاشاک، دلتنگ ربنای جناب حنجره می شوند. برای اینها مهم رأی است و رمضان بهانه ای بیش نیست. و الا تو می دانی که ما افطارمان را با «سلام بر حسین» باز می کنیم، نه ربنای آقای حنجره. اصلا مگر به ربنا خواندن است؟ وهابی ها هم توی قنوت های طولانی شان خیلی ربنا می خوانند. اتفاقا ربناهای قرآن را قشنگ تر از آقای وطن فروش می خوانند. ولی ما قرآن را به قرآئت ملک عبدالله نمی خوانیم. خنده دار است که پادشاه عرب عربستان، قرآن را از رو هم غلط می خواند. قبله وهابی ها با وجود نزدیکی شان به کعبه خیلی کج است و اگر دقیقا محاسبه کنه زاویه اش را، می رسد به حوالی تل آویو. وهابی ها نمازشان قبول نیست، درست مثل کسی که مبنای ربنایش جای دعا، اجرای دستگاه های موسیقی ست. من عکس آن خواننده وطن فروش را با گوگوش دیده ام. در جمهوری اسلامی جایی برای جولان بیوطن ها و «مرغ سحر»های هرجایی نیست. و اذعان می کنم که گوش نامحرم ما نباشد جای آهنگ گوگوش و آن دوست وطن فروش! و البته حیف روزه ما که با صدای ربنای یک بی خدا باز شود.
این روزها برخی برای رأی آوردن هوای فتنه گران را هم دارند، اما آقا سعید مرحبا به تو که حواست حتی به ظرفیت های حنجره معنوی محمود کریمی هم هست. گوش آن ها لیاقت شنیدن پیغام سروش را ندارد. آن ها برای چند صندوق رأی بیشتر هر کاری می کنند و هر حرفی می زنند، کاری هم به درست و غلط بودنش ندارند. کسانی که امروز خود را انسانی عارف و شخصی روحانی جا زده اند، قبله شان در خانه کدخدای دهکده جهانی مک لوهان است؛ مثل دوران اصلاحات، پایش بیفتد علیه خدا هم تظاهرات و امام حسین را هم محاکمه می کنند. این ها هوای «اصغر کپک» را بیشتر از علی اصغر دارند. این ها بیشتر از تشنگی علی اصغر حسین در کربلا، دلشان برای غربت «جدایی» اصغر کپک در رسانه ملی می سوزد. آقا سعید، تو پا نداری و اصغر فرهادی با تو دست نمی دهد. فرهادی با کسانی دست می دهد که غیرت ندارند، کسانی که با دیدنشان حالت تهوع به آدم دست می دهد. بگذار راحتت کنم، اصلا ماهواره ها میانه خوبی با تو ندارند. تو اگر بیایی وسط بساط همه شان جمع می شود. پس به آنها حق بده که تو را تخریب کنند. بی بی سی هیچوقت به کمک تو نمی آید. چرا که بی بی سی می داند تو اگر بیایی نان اربابش آجر می شود.
اما انسان در عجب است از برخی ها که در داخل کشور، خودسرانه و از ظن خود «تحدید» می کنند «ریاست جمهوری» را و تو را تهدید می کنند که در حد رئیس جمهوری نیستی. گاهی هم از در نصیحت وارد می شوند که "ای کاش احساس تکلیف نمی کردی"؛ من اما می گویم خوب شد که تو آمدی و الا در این دوره به این زودی ها نمی شد به ارنج و ترکیب تیم های قدرت و ثروت پی برد. اگر نمی آمدی نمی شد فهمید که اصولا حزب اللهی ها و هیئتی ها به چند دسته مساوی و غیر مساوی تقسیم می شوند. حق هم دارند بندگان خدا. آخر تو دائما برای جلب توجه به هیئت این مداح و آن واعظ نرفته ای، برای هیچ مداحی حسینیه نساخته ای، برایشان هیچ کار خاصی نکرده ای که امروز در دارالاماره های سال 1434 هجری، لابلای روضه های مسجد کوفه، تو را اصلح دوران معرفی کنند. پول تبلیغات و بنرهای فلان مداح را تو تأمین نکرده ای. من کاری به شایعات بی اساس ندارم، اما چندین کلیپ از کنسرت های عزاداری «هیئت الرّیا» را دیده ام. سبک فیلمبرداری عزاداری هایش مرا یاد شو کلیپ ها و دنس پارتی ها می اندازد. هنوز لکه ننگین «عاشورای شمسی» با مهر «مکتب ایرانی» را نمی شود پاک کرد از دامان بنرهای عریض و طویل برخی ها. حالا هر چقدر هم که بعدش در بیانیه ها اعلام برائت کنند از این و آن. من اهل «فاطمیون» ام و اشکم دم مشک میدان آستانه حرم کریمه است. مسجد ارک تهران برای من از بنای ارگ بم هم کهن تر و اصیل تر است. من حسین را در روضه های ارک بود که شناخته ام، نه با رقاصی های هیئت این تازه به دوران رسیده ها. هدف وسیله را توجیه نمی کند، اما امروز کسانی در این دور و اطراف هستند که با هر وسیله ای هدف را توجیه می کنند. من گاهی فکر می کنم به این که حسین چقدر غریب است در بزم یزیدی هیئت الریا. و تو نیز در این روزها در میان این مردمان کوفی چقدر مسلم وار در میان آن قبای یک لای تنهایی ات، غریب به نظر می رسی.
روزی که تو طرح «اقتصاد مقاومتی» را می نوشتی، برخی با آن همه سابقه انقلابی! داشتند کتاب «فدرالیسم اقتصادی» شان را توی دفتر چرکنویس می نوشتند. آن روزها که تو با مذاکره، تأسیسات هسته ای را فک پلمپ می کردی و در نشست های مذاکرات هسته ای، قفل های نیروگاه اراک و بوشهر را به دستور رهبری باز می کردی؛ برخی وطن فروش ها - که دچار «غلف» است دل هاشان - دنبال «کلید حل مشکلات» می گشتند توی سعد آباد. راستی گفتم سعد آباد یاد پاستور افتادم! آقا سعید، اتفاقا من هم می گویم ای کاش نمی آمدی. پاستور یکی از مناطق پرترافیک و آلوده تهران است. هوای آن منطقه با ریه های تو سازگاری ندارد. پراید تو ماشین های آن اطراف را اگر ببیند، رنگ از رخسارش می پرد. آقا سعید! تو شیمیایی هستی، به خودت اگر رحم نمی کنی، لااقل به آقازاده کم سن و سالت رحم کن. سیاهسرفه می گیری از این همه دود ماشین های مدل بالا! آنوقت شیمیایی ات عود می کند. ترسم نرسی به پاستور ای انقلابی. می گویند تو خیلی خوبی، اما قدرت بیانت قوی نیست. می گویند کشور ما امروز رئیس جمهوری می خواهد که خیلی خوب صحبت کند. راست می گویند، تو گاهی وقت ها زیاد از حد سرفه می کنی و حرف هایت نصفه و نیمه می ماند. این سرفه ها تقصیر عوامل «ش»، «میم»، «ر» صدام در دوران جنگ نیست، عوارض «شایعه» و «مکر» و «ریا» در ایام تبلیغات انتخابات است. عوارض برخی تهمت ها و توهین های نارواست. خوب می دانم که این نسبت های نادرست با سینه خسته و دل شکسته تو چه ها که نمی کند. اصلا بخاطر همین است که می گویم ای کاش نمی آمدی آقا سعید.
تو نسخه به روز شده جلیلی روزهای جنگ هستی، نه ورژن دوم فلان آدم بهاری. تو خودت هستی، یعنی سعید ترین جلیلی و جلیلی ترین سعید و نه هیچ کس دیگر. تو فیلم بازی نمی کنی و همین هستی که هستی. تو حتی توی فیلم ساده ات هم برای مردم فیلم بازی نکردی. تو دبیر امنیت ملی هستی نه رئیس منیت دلی. تو روی منیت را سیاه کردی و روح اخلاص و ایثار را تفسیر. تو اصلح ترینی و من شدیدا احساس می کنم که در انتخابات، حتی به خودت هم رأی نخواهی داد. تو اگر نمی آمدی پوشیه های دورویی از روی چهره های باطنی برداشته نمی شد. حقیقتا این معایبی که برای تو برمی شمرند خیلی به چشم نمی آید. اما برای دیدن «محاسن» تو، نیاز به ذره بین نیست! آن شبی که به قم آمدی، ما از تماشای چهره نورانی ات یک لحظه هم سیر نمی شدیم. بعد از این همه سال باقی مانده رمل های فکه را می شد در صورت تو دید. شمیم شیدایی شلمچه از لابلای محاسن پرپشت تو حس می شد. تو با این ریش های جوگندمی هرگز گذر هوای نفست به تجریش نمی افتد. تو تنها یک پسر داری و ما نگران آقازاده های پر تعداد تو نیستیم. آقازاده تو هنوز نوجوان است و ماشین سواری بلد نیست. و ما خیالمان راحت است از اینکه تا او به سن گواهینامه برسد و دست چپ و راستش را بشناسد، چهار سال گذشته از انتخابات. تو نه توی «بانک شهر» حسابی برای خودت دست و پا کرده ای نه در «بانک تات»، «بانک پاسارگاد» که اصلا به گروه خونی تو نمی خورد! من هر چه پرس و جو کردم نشنیدم که تو در این دنیا مالی آنچنانی داشته باشی. ولی بعضی چقدر دور و برشان پر از شیفتگان مال دنیاست.
دست مریزاد آقای خاص! نه چپ و نه راست، جناح تو مردم است و آرمان تو اسلام ناب. تو با وجود این هجوم های ظالمانه، بهترین تیم دفاعی را داری اما باند باز نیستی. تو در زمین بازی سیاست، بهترین دفاع را حمله می دانی و حقیقت نیز همین است. این نشان دهنده آن است که باور تو «رئال» است. تیم تو سرخابی نیست و لیدرهای تیم تو با پول، کسی را تشویق و به کسی فحاشی نمی کند. با اینکه کل هزینه های تیم تو امسال به چند میلیون هم نمی رسد، اما هنوز تو در بالای جدولی و برخی با خیز بلند و با این همه تدارک چندین ساله و تبلیغات و هزینه های میلیاردی و خرید برخی مهره های کلیدی و با این همه تاکتیک و تکنیک، در میانه و پایین جدول هستند. من عکس های تو را روی بیلبوردهای تبلیغاتی شهر ندیده ام! حقوق تو کفاف این کارها را نمی دهد. پوستر های تو در شمال شهر متفاوت نیست از جنوب. چفیه را فقط در بیلبوردها و پوسترهای حوالی شهر ری نمی شود روی دوش تو دید. تو همه جا بوی جبهه می دهی. «کربلای جبهه ها یادش بخیر». من سرگذشت تو را خوانده ام آقا سعید. صدامیان در شلمچه برای قطع کردن یک پای تو مسابقه دو گذاشته بودند، ولی نمی دانم چرا امروز «صدرائیان» می خواهند این یکی پای استوار تو را هم قطع کنند؟
می دانم چه می کشی در این ایام. امروز برخی از شخصیت های ارزنده، حرمت رزمنده ها را حفظ نمی کنند. این روزها برادران ناتنی، بدجور تو را آزار می دهند. برادران ناتنی تو می خواهند چفیه را از دوش تو بردارند و بگذارند روی دوش خود. آه جبهه، کو برادر های تو...؟ خمینی هم می دانست که نه سپاه و نه ارتش، خرمشهر را خدا با دست تو و برادرانت آزاد کرد. شاید دیگر وقت آن رسیده که ظرفیت همه شهرهای کشور، با دستان تو آزاد شود. باور کن تو اگر نمی آمدی دقیقا نمی شد فهمید که ایران چقدر «ظرفیت» و چقدر «بی ظرفیت» دارد! تو اگر نبودی نمی شد فهمید که کدامین فرصت ها ما را تهدید می کند و کدامین تهدید ها برایمان فرصت است. تو طالب پیشرفت بر مبنای عدالتی و عدالت را فدای پیشرفت نمی کنی. طالبان آنهایی هستند که ظرفیت شنیدن حرف های تو را ندارند و تنها حربه شان علیه تو، تخریب و توهین است. امروز عده ای برای مسابقه «دو» به انتخابات آمده اند. آمده اند مدال طلای ماراتن سیاست را از آن خود کنند. آن آقازاده راست می گفت؛ تو با هر کسی که مسابقه دهی، این رقیب توست که اول می شود. نه اینکه بخاطر پای نداشته ات باشد؛ آخر تو به خود اجازه نمی دهی که به رقیب لگد پراکنی کنی و او را از دور خارج کنی. برخی از همین حالا نشان می دهند که در دویدن تواناتر و در سبقت گرفتن حریص تر و در جلوتر رفتن و جا گذاشتن «ولی»، چقدر سرعت دارند. سبک راه رفتن تو کفر بعضی ها را درآورده است، ولی ما یقین دارم تو با این پایی که داری و قسم به آن پایی که نداری، از علی جلوتر نخواهی رفت...
نظرات تأیید شده: (۹۰)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۹۰) واکنشها :
فاطمه ... می گوید:
مگر نه که خدا دل ها را به سمت اصلح متمایل می کند ؟
مگر نه که دکتر قرار نیست مثل بقیه اسیر مقام و شهرت شود.... مثل تمام صاف و ساده های دیگری که تا کمی بالا رفتند شیشه ی عمر خوبی شان شکست و از علی جلو زدند..
مگر نه که هر چه می کشیم از سربازان دیروز است و سر باز زنان ِ امروز ؟
آقا سعید خیلی عیب و ایراد دارد ... مثلا بلد نیست این حجاب نجابتش را کنار بزند و بگذارد بقیه بفهمند چه چیزی را قرار است از دست بدهند با نفهمی شان...
این روزها آدم می ترسد هرجایی و پیش هرکسی برود... می ترسد برود ببیند دلشان به جایی متمایل شده که یک روز کوفیان هم ......