دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


منفی دانشجو


| ارسال در «دل‌نوشت» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۲۱:۲۴ روز شنبه ۰۹ مهر ۹۰ |


  

 

در آخرین روزهای ترم پیش بنری در سلف برادران نصب شده بود که تاریخ انتخاب واحد برای ورودی ۸۹،۸۸،۸۷ و ماقبل ۸۶ به ترتیب در روزهای بیست و دوم تا بیست و پنجم است و بر اساس مقرارت آموزشی تاریخ شروع کلاس ها از بیست و ششم شهریور ماه است. چند روزی بود که بر اساس تصوری که از گذشته نسبت به دانشگاه داشتم، برای احتیاط چند روز زودتر به سایت دانشگاه قم رفته ام تا از وضعیت انتخاب واحد مطلع شوم. اما هرچه آدرس سایت را در آدرس بار تایپ می کنم سایت بالا نمی آید. من هم امروز از خیرش می گذرم. فردا هم، پس فردا هم، پسین فردا هم. بعد از چند روز در نوزدهم شهریور ماه سایت را باز می کنم و وارد پورتال دانشجویی می شوم. نوشته که محدوده انتخاب واحد(برای من که ورودی ۸۶ هستم) از هفدهم است تا نوزدهم! خیلی از واحد ها پر شده و به زور چند واحدی انتخاب میکنم تا بقیه اش را در انتخاب واحد با تأخیر و حذف و اضافه بردارم. ساک وسایلم را برمی دارم و راه می افتم سمت دانشگاه تا به کلاس صبح یکشنبه بیست و هفت شهریور برسم. خودم را به هر زحمتی از پس هزاران کیلومتر رسانده ام به سردر دانشگاه تا به کلاس برسم. روزهای اول است، روزهای موسوم به ثبت نام نو دانشجویان. به جای مینی بوس های اسقاطی ترم های گذشته چند اتوبوس خط واحد که در خدمت نقلیه است در ایستگاه به چشم می خورد. دانشجویان دختر در انتهای اتوبوس و پسران در جلوی اتوبوس سوار می شوند و به خوبی و خوشی به مقصد های مورد نظر می رسند. این نمای روزهای اول دانشگاه است! وارد محوطه خوابگاه که می شوی در نزدیکی های بوفه و در مجاورت سلف غذاخوری، نمای نازیبا و زشت نخاله ها و خاکروبه و تلّی از آشغال که حاصل از تخریب و تعمیرات آشپزخانه سلف است، چشم نوزای می کند که یک بولدوزر دارد مصالح تخریب شده جاهای دیگر را هم می آورد و در این قسمت خالی می کند و گرد و خاک کرده هوای محوطه خوابگاه و بوفه را. به خودم می گویم اگر قرارتان بر تعمیر و نو سازی است، تعطیلی سه ماه تابستان برای چه بود پس؟ این نمایشات تلاش و کوشش کارگر ها حتما باید در مقابل دیدگان دانشجویان و بالاخص نو دانشجویان باشد؟

 

 

 

نشسته ام روی نیمکت و نگاهم متمرکز شده به دانشجویی که به طرز ناامیدانه ای از مقابلم رد می شود و من به دیده، رد قدمهایش را دنبال می کنم. سر و پایش داد می زند که روستایی است، یک کت و شلوار دست چندم خریده که تن نحیفش در داخل کت و شلوار گم است و در دستش نایلونی هست که پر از اسناد و مدارک است. در دلم خطاب به او می گویم چه خیال خوشی داری که دانشجو شده ای. دور می شود آنقدر دور که دیگر نمی بینمش. اداره خوابگاه می گوید باید تا ۵ مهر صبر کنی تا همه جدید الورود ها خوابگاه بگیرند، تا بعد به وضعیت شما رسیدگی شود. با دیدن این جمعیت هوس رسیدگی به وضعیت خوابگاه را از سرم بیرون می کنم و صابر شدن را هر لحظه تمرین می کنم با خود. همه تشنه اند اما انگار، خیال رفع تشنگی را از سر باید خیال خامی بدانی، وقتی نه در خوابگاه آبی موجود است، نه در سازمان مرکزی و نه در عظیم الجثه ترین کتابخانه خاورمیانه! و نه در بوفه. قفسه های بوفه را ریخته اند بیرون و دارند می شویند. آنچه که مشهود است این نکته را متذکر می شود که یگانه بوفه دانشگاه حالا حالا ها تعطیل است. از صدای غلغله حدود یکی دو هزار دانشجو توجه آدم جلب می شود به نزدیکی های اتاق سرپرستی خوابگاه ها. دو یا نهایتن سه نفر مسئول رسیدگی به این خیل کثیر دانشجویان هستند. خیره شده ام به جمعیت. یکی متوجه نگاه خیره ام می شود و با پوزخندی می گوید: «دانشگاه حدود سه هزار و هفتصد نفر ورودی جدید گرفته، اکثرشون هم غیر بومی هستن»! کمی می خندم، از همان ها که آخرش تلخ می شود. آخر هر چه فکر می کنم با احتساب نهایتا ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر فارغ التحصیلان خوابگاهی دانشگاه، به غیر از خوابگاه ۳ که در ترم گذشته ظرفیتش تکمیل شد خوابگاه جدیدی در این مدت افتتاح نشده. آخر چه خبر است این همه پذیرش؟ قرار است کجا بخوابند این ها؟ کلاس هایشان کجا برگزار خواهد شد؟  این سوال روزهای اول دانشگاه است.

 

 

 

بوفه بعد از یکی دو روز باز شده، نزدیک ۲۰ دانشجو در بوفه هستند، همگی از فروشنده سراغ آب معدنی می گیرند و او هم فقط دلسترهای ایستک باز می کند، آن هم با طعم قهوه! نگاهی اگر به قفسه ها بیاندازی، اقلامی چون: روغن مایع، پودر لباس شویی(سه قفسه)، رب گوجه فرنگی، و… به چشم می خورد. فردا شده و به بوفه می روی و سراغ آب معدنی را از فروشنده می گیری و می بینی که رانی آورده آن هم به اندازه کافی! در دلم می گویم چه تجارت منصفانه ای و چه فروشنده با انصافی.  این وضع روزهای اول دانشگاه است. از به اصطلاح بازگشایی دانشگاه دو سه روز گذشته و سلف و در رأس آن اداره تغذیه هیچ مسئولیتی در قبال گرسنگی و سوء تغذیه دانشجویان ندارد. ایام ایام  ِ حذف و اضافه است و وارد پورتال آموزش می شوم که پیام می دهد: «به علت ترافیک سنگین مسدود است»، همان روز چند باری سایت همین پیام را متذکر می شود تا باز از خیر حذف و اضافه بگذرم امروز. فردا هم قصه همین است. شب که برای چندمین بار وارد پورتال می شوم، پیام می دهد که محدوده انتخاب واحد مجاز نمی باشد، این یعنی وقت انتخاب واحد گذشته. بابا چرا انتقاد می کنی بهشان، سرشان شلوغ است دیگر، ۳۰۰۰ هزار و اندی دانشجو را باید ثبت نام کنند آن هم با این وضعیت کمبود پرسنل! کلاس ها هفته اول برگزار نخواهند شد.

 

 

 

اصلا به مسئولان چه مربوط که در دانشگاه چه می گذرد. مطالبات دانشجویی در این دانشگاه یعنی نیمکت هایی که جهت رفاه حال دانشجویان در محوطه دانشگاه گذاشته اند و حوض های بی مصرفی که در اقصا نقاط دانشگاه احداث کرده اند. و سیاست اینجا همانی ست که خلاصه می شود در سیب زمینی های شام غروب پنج شنبه! اصلا که در ایران دانشگاهی اندازه دانشگاه قم به فکر دانشجو و مطالبات دانشجویی نیست! در این بلاتکلیفی و بی سر و سامانی کجا بهتر از مرکز انفورماتیک دانشگاه و سایت اینترنت تا قدری در دنیای مجازی سیر کنیم و وضع دنیای واقعی را کمی به فراموشی بسپاریم. راه افتاده ام سمت سایت که در مجاورت مسجد است و در معیت کتابخانه عظیم الجثه دانشگاه! یک بنر سرتاسر در ورودی چسبانده که بسته بودن سایت را می رساند، اما از روی کنجکاوی می روم نزدیک تا بخوانم یکی دیگر از پیام های زنجیره ای این نظام هماهنگ دانشگاه را. نوشته به علت تعمیر سیستم تهویه، سایت اینترنت و کارگاه کامپیوتر تا اطلاع ثانوی تعطیل است و به مکان دیگری منتقل شد. همکلاسی ام می گوید این بنر را از اواسط تیر، همان روزهای آخر امتحانات چسبانده اند! دوستم در حال گفتن است و من دارم دنبال مکان دیگر می گردم. فلش زده اند داخل کتابخانه. چیزی شبیه این بازی که پر از راه و بیراه است و باید با یک خط ممتد مبدأ را به مقصد وصل کنی. می روم و می پرسم اما، بی خیال همه چیز می شوم. در این کتابخانه بزرگ ِ پر از خالی می گردم دنبال ِ یک گوشه دنج و خلوت.

 

 

 

از پله ها بالا می روم و می رسم به یک قسمت که هنوز نیمه کاره رها شده و روی تمام زمین گرد و خاکی چند ماه و چند ساله نشسته است. می روم وسط سالنش در روبروی پنجره، یکی دو ساعتی به غروب آفتاب مانده و هنوز رد پای خورشید از پنجره افتاده روی صورتم. از نشستن منصرف می شوم و به ستون تکیه می دهم از دست این همه گرد و خاک. فلوتم را از توی کیفم در می آورم. دو، ر،  می، فا، سول، لا، سی… دو ر ِ می فا سول لا سی… دو ر ِ دو می  ر ِ دو فا فا دو دو… صدا به قدر پنج ثانیه پژواک دارد. یک لگد به تمام امتناع ها می زنم و با یک فوت قدری گرد و خاک را پخش می کنم. چهار زانو می نشینم روی زمین. بازی با نت ها بس است. شروع می کنم به زدن آهنگ ها. «امشب در سر…»: ر می، فا سول، فا سول، سول فا، ر می فا سول، لا سول فا می ر دو … . «مختار»، «بوی پیراهن یوسف»،«گاد فادر»، «سلطان قلبها»،«میم، مثل مادر»، «الهه ناز»، «لاو استوری» و… یک لگد هم به آهنگ های ساختگی می زنم و شروع می کنم حرف خودم را در حفره های فلوت به کرسی بنشانم. همینطور که می زنم چشم هایم از فرط خستگی بسته می شوند و قدری خواب های الکی می بینم اما هنوز هشیارم و هنوز از ناخودآگاه اندیشه ام بر فلوت می دمم. خستگی راه با تمام سنگینی هایش روی شانه هایم می نشیند و خواب امانم را می گیرد. می ترسم همینجا خوابم ببرد و بیدار شوم و پشت دری بسته تاریکی ببینم. یک لحظه از جا برمی خیزم و فلوت بدست باز قدم می زنم و فلوت می زنم. فلوت برای آدم نان نمی شود اما، قصه قصه نان و دندان نیست. قصه بیچاره و آوارگی ست.

 

 

 

دانشگاه رسما باز شده، کلاس ها هم، اداره تغذیه هم، سلف هم. اما امان از دل دانشجو. نزدیک ظهر است و هزاران نفر در نزدیکی های سلف نشسته و ایستاده اند. درب های سلف که باز می شود یک صفِ دو خطیِ طویل سیصد-چهارصد متری از سلف سرویس تا در مسجد تشکیل می شود. ساعت دوازده است، اذان می زند، صف طولانی تر از قبل می شود، ساعت یک می شود هنوز نوبت ما نرسیده، کلاس ها را از رأس ساعت چهارده یک ساعت عقب کشیده اند، یعنی ساعت سیزده. آخر بس که دانشجو زیاد پذیرفته اند، دانشگاه با کمبود کلاس مواجه شده و انتهای برخی کلاس ها ساعت ۲۰ شب است. در این میان اما هیچ کس فکر نمی کند که کی نماز بخوانیم و کی در صفِ سلف بمانیم و کی غذا بخوریم و کی به کلاس برویم و چطور با شکمی سنگین آماده پذیرش علم! از استاد شویم. حالا ما تمام اینها را گفتیم و باز می شنویم که مشکل شما دانشجوها عدم اختلاط دانشجویان دختر و پسر است! نزدیک غروب است. دلم می خواهد بروم داخل شهر، در بلوار دانشگاه کیف به دوش و چمدان بدست منتظرم. صدای همان مینی بوس های اسقاطی ترم گذشته به گوش می رسد، نگاه که می کنم خالی به نظر می رسد اما مینی بوس رد می شود. از بغل که نگاه می کنم، یک دختر سوار مینی بوس بود. این ادامه همان روزهای اول دانشگاه است!

 

 

نظرات تأیید شده: (۱۱۵)                                   واکنش‌ها : موافقین ۱ مخالفین ۰

دانشجو

سلف سرویس

مشکلات دانشجویی

دانشگاه قم

دانشگاه

خوابگاه دانشجویی

نظرات  (۱۱۵)

۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۸

حمید می گوید:

ما مخلص بچه های دانشجو هم هستیم
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۳۰

ریحانه می گوید:

عظیم ترین کتابخانه
تو دانشگاه قم با ادوات لهو و لعب میای؟ عجب جراتی دارید شما
باز خوبه شما پسری
دخترای بیچاره رو بگو ...توی شهر غریب آواره شدن
من نمیدونم الان اینکه یه دختر شب رو بی مکان باشه بدتره یا اینکه یه دختر و پسر بشینن توی یه مینی بوس یا سر یه کلاس
من نمیدونم اینهمه اسرافی که توی دانشگاه رخ میده بدتره یا همکلاسی بودن دختر و پسر
هرچند ازین بحث مزخرف دیگه حالم بهم میخوره اما کاش اینقدر اهم رو فدای مهم نمیکردیم
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۴۵

پرواز می گوید:

و تا وقتی بر تابلوهای ِ سازمان ها ، به جای ِ مسوول بنویسند رییس
و تا وقتی که از مسوول بودن فقط هوس ِ تواضعی باشد
نه تلاش به خدمتی ... آواره گی و خانه به دوشی
می شود نان و چاشت ِ دانشجو
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۰۱

پرواز می گوید:

در پست ِ« امروزها و دیروزها » نوشته بودی از گرامیداشت ِهفته دفاع مقدس
در دانشگاه ِقم ...
دفاع مقدس وقتی غریبانه رفت بین بخشنامه ها و کاغذبازی ها فراموش شد
تا وقتی به مرام ِشهدا عمل نکردیم برای سرپوشی ،
هر چه توانستیم بر تراک و بنر و
یادمان افزودیم
.
.
یک شب که هوا سرد بود، حاج آقا همّت به اردوگاه آمدند و ما هم در خدمت ایشان بودیم. بدن ایشان از سرما می لرزید. من پیشنهاد کردم یک اورکت برای ایشان بیاورم. حاج همّت گفتند:«هر وقت من به این بسیجیان نگاه کردم و دیدم که بین آنان، حتی یک نفر بدون اورکت نیست، آن وقت، من هم اورکت تنم می کنم. تا همه بچّه‌ها اورکت نداشته باشند، من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان یک فرمانده لشگر، اورکت تنم کنم.»
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۰۵

سعادتمند می گوید:

.
هعی!
خداروشکر که دانشگا قم پژوهشگری نداشت..
وگرنه الان منم باید همپای شماها روضه می خوندم.
مطمئنا به گوششون می رسه.
اما بشین و ببین که در کمال پررویی هیچ کاری نمی کنن..
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۱۱

پرواز می گوید:

حاجی ( همت ) یک روز برای دیدار ما به «قمشه» آمده بود.
مادرش برای نهار، نان و کباب آماده کرد. من احساس کردم که نمی خواهد غذا بخورد. یکی، دو لقمه غذا خورد و کنار کشید.
به او اصرار کردم که غذایش را بخورد. در جوابم گفت: «پدر! من چطور نان و کباب بخورم؛ در حالی که نمی دانم امروز بسیجیان لشگر در سنگرهایشان چه می خورند.»
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۱

خانم معلم می گوید:

- اولا 8ترمه نمیشدید ، اگه فارغ التحصیل شده بودید الان این مشکلات را هم نداشتید ! و مدیریت ِ نازنین دانشگاه را زیر ِ سوال نمی بردید !
2- مملکت خرج دارد ، ان وقت عده ای به نام دانشجو ، ( عملا دانش جو یی نداریم اگر باشد انگشت شمارند ) از مزایایی باید استفاده ببرند آخرش هم معلوم نیست به این آب و خاک خدمت کنند یا نه ؟ چه میدانی شاید مثل آقای ... سر از بی بی سی یا صدای امریکا سر در بیاورند ، آن وقت این همه خرج هدر شده را چه کسی پاسخگوست ؟ این است که جنگ اول به از صلح اخر می شود ...
3- تا خاک ِ دانشگاه را دانشجو نخورد که علاقمند به دانشگاه نمی شود وگرنه مدیران عقلشان میرسید که سه ماه تابستان تعمیرات را انجام بدهند ...
4- شما فکر دانشجویانی را بکنید که دلشان نمیخواست ماه رمضان تمام شود ، همین وبلاگ نویس ها چقدر نوشتند ، ایکاش این ماه نمیرفت ، بد می کنند گشنه نگه تان میدارند تا ان ایام مجددا برایتان زنده شود ؟
5- انگار شما اصلا اردو نرفته اید ... در اردو شما را برای زندگی و مشکلات پس از آن اماده می کنند ... دست مریزاد ای مدیران ِ عاقبت اندیش دانشگاه ِ قم !
6- شما در این مملکت زندگی نمی کنید ها ! ، همه ی اینها به این علت است که اگر روزی خدای نکرده به مال و منالی رسیدید قدر عافیت بدانید وگرنه مدیران و سران که با دانشجو مشکلی ندارند ...
7-رفتی از خوابگاه همین جور مجانی مجانی استفاده کردی ناراحتی شبی 2000 تومن پرداختی / میرفتی مسافر خونه فکر میکنی چقدر باید میدادی ؟ حتما اینا رو باید مدیران دانشگاه بهتون بگن ؟ ... کمی تعقل و تفکر هم چیز بدی نیست ... مگه نه این است که هزینه دانشگاه آزاد از مهد های کودکمان کمتر است ، مطمئنا شماهایی که از دانشگاه های دولتی مفت !! استفاده کرده اید سختتان است پول پرداخت کنید ولی باید بدانید که اینها همه بیت المال است !...مهم نیست که شخص اول مملکت برای رفتن به نیویورک کلی همراه دارد انها از بیت المال که خرج نمی کنند خرجشان پای خودشان است ... بیت المال بعضی جاها شرایطی دارد که همه از ان سر در نمی اورند ....
8- ... دیگر بیشتر از این صحبتی نمیکنم مطمئنا دوستان ِ دیگر هم مطالبی برای گفتن خواهند داشت ...
راجع به مزایای جدا بودن دختر و پسر ها هم میخواستم بنویسم که اجازه بدهید در فرصت بعدی مزاحمتان بشوم
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۸

خانم معلم می گوید:

پیامبر اکرم میفرمایند :
کسیکه در رسیدگی به کارهای مومنان تلاش ننماید ، مومن نیست.
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۴۰

باران می گوید:

اگر کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا و اگر دو صف بیشتر در دنیا نیست
صف حسینیان و صف یزیدیان ، پس یک خط اندیشه باید که در ارض کربلایی دانشگاه قم
هر که در کدام صف است ؟
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۴۳

خانم معلم می گوید:

حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند :
من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم یعنی هر که شبانه روزی را سپری کند در حالیکه به مردم خدمتی نکرده باشد پس مسلمان نیست.
اگر مسئولی در دانشگاه باشد و بتواند مشکلی از مشکلات دانشجویان را حل نماید و این کار انجام داده نشود، آن وقت می تواند بگوید پیرو پیامبرش می باشد ؟
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۵۰

خانم معلم می گوید:

سعدی علیه الرحمه گفته است :
عبادت به جز خدمت خلق نیست ...
به عیان مصداقهای بارزی از این مصرع را دیده ام و به ان ایمان دارم ... نمیدانم چگونه است که این همه از بزرگان ِ دین دستور برایمان رسیده که کار خلق را راه اندازی نماییم و کارشکنی نکنیم ولی ان را باور نداریم و در حد حرف و ضرب المثل از آن استفاده می کنیم .
امام حسن مجتبی(ع) در روایتی می‌فرمایند:
خصلتان لیس فوقهما شی الایمان بالله و نفع الاخوان . یعنی دو ویژگی و خصوصیت است که بالاتر از آن چیزی نیست یکی ایمان به خداوند است و دیگری نفع رساندن به برادران ایمانی.
پیامبرگرامی اسلام فرمودند :
الخلق کلهم عیال الله فاحبهم الی الله تعالی انفعهم لعیاله . یعنی مردم همگی (درحکم) عیال و خانواده خداوند، پس بهترین مردم نزد خداوند کسی است که بیشترین نفع را به مردم برساند و نیز فرمود-خیرالناس انفعهم للناس یعنی بهترین مردم کسی است که بیشترین خیر و نفع را برای مردم داشته باشد.
و چقدر آسان محبوبیت نزد خدا را از دست میدهیم با عمل نکردن به ساده ترین و شیرین ترین کار ...
ای کاش مسئولین صدای محمد را بشنوند ...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۰۳

خانم معلم می گوید:

این روایت رو بزن سر در بوفه تون بلکه به جای ایستک و رانی " آب " آورد .
جبراییل امین به پیامبر اکرم فرمود: ای محمد(ص) اگر قرار بود ما روی زمین خدا را عبادت کنیم به این سه کار او را عبادت میکردیم: 1- آب دادن به مسلمانان 2- کمک به مردان عیالوار 3- پوشاندن گناهان و عیوب دیگران
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۰۷

خانم معلم می گوید:

در حدیث قدسی میخوانیم که وقتی خداوند از موسی کلیم الله پرسید هل عملت لی عملاخالصا ،کار خالصانه ای برای من انجام داده‌ای ؟ ، موسی پاسخ داد نماز خواندم و روزه گرفتم و تسبیح و تهلیل تو را گفتم و خدا پاسخ داد اینها که برای خودت بود (فایده‌اش برای خودت است) بگو بخاطر من آیا عریانی را پوشاندی یا گرسنه‌ای را سیر کردی یا مظلومی را یاری رساندی یا عالمی را اکرام نمودی؟
که البته میدانیم اینها همه از باب نمونه و جزو مصادیق اولیه و ساده خدمت رسانی محسوب میگردد. باشد که پند گیریم ...
میگم چند تا از این دست حدیث و روایات بزنید به در و دیوار امور دانشجویی تون بلکه با احادیث آشنا بشن ، احتمال داره طفلی ها متوجه نباشند !
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۱۲

خانم معلم می گوید:

ابان بن تغلب می گوید شنیدم از مولایم امام صادق که می فرمود: کسی که هفت دور خانه خدا را طواف کند خداوند برایش شش هزار حسنه می نویسد و همین قدر گناه از او را محو می کند ولی برآوردن حاجت مومنی برتر است از طوافا و طوافا و ... تا 10 مرتبه آن حضرت شمردند یعنی رسیدگی به کار مردم و خدمت به آن ها از 10 بار طواف هفتگانه دور بیت الله الحرام ثوابش بیشتر است.
بازم روایت و حدیث بیارم ؟
ایها الناس گره از کار این دانشجویان باز کنید ...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۱۴

پرواز می گوید:

کاش فرمان ِ امام علی علیه السلام به مالک اشتر بشود
نصب العین ِ دل ِ مسوولین ِ سازمان هایِ مان
که
مستی ِ ریاست و ثروت ،
از خدمت و رسیدگی به امور ِ مردمان
بازِ شان ندارد !
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۱۵

خانم معلم می گوید:

استاد مطهری نقل کرده اند که: درمحضر امام صادق عده ای از یاران و اصحاب نشسته بودند پیرمردی از جمع آنان کمکی خواست یکی از صحابی بنام صفوان فورا برخاست و به کمک او شتافت و دقایقی بعد برگشت امام پرسیدند چه شد. صفوان پاسخ داد انجام شد امام به او فرمودند این کار بظاهر کوچکی که انجام دادی و وقت زیادی هم نگرفت از هفت دور طواف خانه خدا ثوابش بیشتر است. سپس آن حضرت روایتی را از امام حسن مجتبی نقل می فرمایند که ثواب برآوردن حاجت مومنی نزد خداوند از ثواب اعتکاف یک ماه درمسجد الحرام بیشتر است.
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۱۷

سعادتمند می گوید:

.
باور می کنی
به راحتی ِ کم کاری ِ همین مسئولین باور می کنی.!
و خیلی زود هم فراموش....
مگر کم ازین فاجعه ها دیدیم؟؟
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۱۹

بادبادک شکسته می گوید:

خب همینه که همیشه میگیم
ایـــــــرانی
مــــــــــــــــــــی تواند
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۳۲

عمران می گوید:

اصلا چرا می خواستی در خوابگاه نمانی اخوی، همان قدر که انرژی هسته ای حق مسلم ماست داشتن خوابگاه هم حق مسلم یک دانشجوی غیر بومی ست !
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۲:۴۰

پرواز می گوید:

این همه صفر را حالا باید رفت و از آن طرف دنیا خواند .
این وارونگی ِ در آِینه ِ آب است
ببین انعکاس اش در
قیامت را و
امان از یوم الحسرت ...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۳:۰۸

kimia می گوید:

سلام ممنون که به کلبه ما سر زدی
کی از دوستای خودم به خاطر نداشتن پول شهریه اش که مبلغ 80000 بود
مجبور شد ترک تحصیل کند.چون وقتی به مدیر دانشگاه مراجعه کرد با این حرف که
آقا مگه ما اینجا کمیته امداد زدیم نداری که نداری و ....
موجب شد ترک تحصیل کند.
----------------------------------------
وقت توی مملکت ما یک اختلاس بزرگ میشدکه مشخص نیست دست کیا بهش بنده
یاد یک پیامک از دوستام افتادم که نوشته بود
"آیا میدانید اگر کورش کبیر ماهیانه 100 میلیون تومان پس انداز میکرد الان بعد از 2500
سال صاحب 3 هزار میلیارد تومان می شد."
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۳:۱۱

مهسا دوستی می گوید:

خیلی این مضاف آخری جالب بود...! موفق باشی
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۶:۱۷

صیاد می گوید:

گاهی بعضی نوشته ها سطحشان خیلی پائین است و به نظر نمی آید از قلم بزرگان تراویده شده باشد و یا نشان می دهد نویسنده آنچنان هم بزرگ نیست ؛ و گاهی می خواهد مخاطبان نوشته را هویت شناسی می کند...
در کل چرا باید سید محمد ما این چنین قلم بدواند؟؟؟ مگر صحبت های آقا را برای وبلاگ نویسها خودش در گوش من نمی خواند؟؟؟
سید ما غیبت که کرد هیچ...دست ِ جمعی به علت قضاوتی که شایسته شیعه علی ع نیست توبه کنیم...
از متن بی سلام عذر تقصیر...سوره توبه بسم الله هم ندارد چه رسد به سلام...
یا حق

؟
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۸:۱۸

سارا می گوید:

سلام. فونتتون یه جوریه و نشدشعرشو بخونم..مفهوم نیس!!
۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۹:۲۳

گمنام می گوید:

صد رحمت به دانشگاه خودمون!
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۰:۴۲

دیانا می گوید:

موفق باشی
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۰:۵۳

طالب پور می گوید:

سلام و ادب و احترام !
وب جالبی دارید و تقریبا درد دلهای دانشجویان عزیز را بیان می دارید .
کاش در رکاب امام شوم شهید
من سخت به دعای فرج بسته ام امید
برقرار باشید
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۰:۵۶

...:::دتر لجباز:::... می گوید:

سلام.
منظورتون از این صفر ها چی بوده؟

منظور خاصے نبود!
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۱:۰۰

...:::دتر لجباز:::... می گوید:

شرمنده متنتونو نخونده بودم واسه همین متوجه نشدم ...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۱:۰۲

فرزانه می گوید:

سلام
شاید باید برای صفرهای بیشتری خودت را آماده کنی !!
چرا نشود خدا را بوسید
او که هر روز تو را میبوسد
تو نیز فرصت را مغتنم شمار...
به همین سادگی
ممنون از صفرهاااااااااااا
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۱:۳۰

سکوت می گوید:

درود بر شما...
خیلی سخت میگیری ...
برادر من آنقدر سواد داریم که تعداد صفرها رو بشمریم...
پس دعا کن تعداد صفرها ازاین بیشتر نشود.
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۱:۴۳

مریم-آبای می گوید:

سلام. بابا هلاک این سرعت عملم
دانشجویی چه عالمی داره هااااا!
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۱:۴۹

مریم-آبای می گوید:

الان مطلبوکامل خوندمش
جونم حوزه خودمون
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۲:۴۰

سوفی می گوید:

اگه این 3هزار میلیارد رو بین 75 میلیون نفر تقسیم میکردن نفری 40 میلیون میرسید!
-در پناه حق
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۲:۴۲

س.ج. موسوی می گوید:

فقط برو بچ قمی رو عشق است.
((شگفتا ردپای دزد دهکده ی ما بر روی برف چقدر شبیه چکمه های کدخداست!
هفته اختلاس مبارک))
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۳:۱۰

عاشقانه ها می گوید:

ز گهواره تا گور دانش بجوی حتی با عدد صفر...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۳:۱۴

سپهرا می گوید:

تا توانی با خلایق یک دل و یک رنگ باش
قالی از صد رنگی زیر پا افتاده است...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۳:۳۰

همحار می گوید:

ما هم دچار شدیم
قید خابگاه و سلف غذا خوردن را هم زدیم
خدا خیر دوستمان را بدهد که میزبانیمان نمود
درد دل زیاد است چون خودمان هم اکنون دنبال تسویه حساب داریم بیچاره میشویم
وقتی چیزی به نام اینترنت هست که میتواند با یک کلیک کارها را ثانیه ای انجام دهد و بوروکراسی ما همچنان محکم طناب دستی و کاغذی کار کردن را چسبیده تا مباد خود را داخل جهان جدید کند باید...
می خواهید میتوانم انچنان روضه ای بخانم در این زمینه که همه تا روزها گریه شان قطع نشود
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۳:۳۴

همحار می گوید:

تازه ماهم که پایمان به انجا باز شد
استاد شاکی بود که سازمان سنجش کلی بیشتر از ظرفیت اعلامی ما دانشجو پذیرفته و فرستاده/گل بود به سبزه نیز اراسته شد
بعضی ها در صفر گرفتن جلوی یک عدد دیگر مهارت دارند
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۳:۵۰

حاجی می گوید:

سلام
باورت میشه دارم لیسانس میگیرم ولی هنوز بلد نیستم این عدد را بفهمم چقدره 3.000.000.000.000
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۸:۰۲

اسماعیل ( ساحل ) می گوید:

سلام
میلاد باسعادت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) را تبریک میگویم.
موفق و سربلند باشید.
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۸:۱۱

قلم می گوید:

با سلام
وبلاگتان بسیار زیبا بود و مطالبتان دلنشین
موفق باشید
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۹:۰۳

یه ایرانی می گوید:

هعی....داغ دلم رو تازه کردین....
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۹:۱۰

حصان می گوید:

نظر سنجی بی ربطی گذاشته ام. شرکت کنید!
۰۹ مهر ۹۰ ، ۱۹:۵۴

امیری می گوید:

سلام
وبلاگ شما خیلی خوبه ...............
من شما رو با عنوان وبلاگتون لینک کردم اگه دوست داشتید من رو باعنوان وبلاگم لینک کنید
۰۹ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۶

مهسا می گوید:

سلام
واقعا باعث تاسفه...
۰۹ مهر ۹۰ ، ۲۲:۱۴

- --––•(-• زهـ ـ ــ ـرا •-)•––--- - می گوید:

هر که را دیدیم از مجنون و عشقش قصه گفت /
کاش می گفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت . . .
.
۰۹ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۲

قلب کاغذی-تنها می گوید:

جلو تر نیا.................
خاکستری میشوی............
اینجا دلی را سوزانده اند..................
۱۰ مهر ۹۰ ، ۰۱:۰۲

احمد می گوید:

حدیث متواتر داریم اگر کوروش بزرگ ماهی ۱۰۰ میلیون تومن پس انداز کرده بود، امروز بعد از ۲۵۰۰ سال، ۳ هزار میلیارد تومن پول داشت! یه حدیث متواترترم داریم که میگه با اون پول می‌شد کل دریاچه ارومیه رو با شامپاین پر کرد
۱۰ مهر ۹۰ ، ۰۵:۱۸

ریما می گوید:

سلام
من نمیدونم این خانم معلم ...
بی خیال منم دانشجوی این مملکتم واقعا به ما ظلم میکنن این مسئولبن
محمد رضا دمت گرم که خوب نوشتی دادا
و من الله توفیق به من سر بزن لینکم کن به اسم خاطرات یک دختر ولایتی منم میلینکمت
۱۰ مهر ۹۰ ، ۰۶:۱۴

م.ه می گوید:

این دانشگاه به این مساحت معلومه ک مشکلاتشم عظیمه..‏↳‏
یه نفر رئیس‏(!‏‏)داره،باید تنهایی پاسخگوی اینهمه آدم باشه..‏↳‏
‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏_‏‏
ما یکبار نون و کالباس و نمک دانشگاه قم رو خوردیم، دیگه نمیتونیم کالباسدون بشکنیم!‏‏‏↳‏
بقول م.فرحی :‏
نمی دزدمت که همه شهر خبردار شود..‏↳‏
تورا اختلاس خواهم کرد!‏
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۰:۱۲

یامولا(ساقی کوثر) می گوید:

ک بسیجی کوچک
زیرلب دعا می‌خواند
بین خواب و بیداری
روز و شب دعا می‌خواند
لحظه دعا کردن
بی‌قرار و گریان بود
شانه‌هاش می‌لرزید
مثل مو پریشان بود
ناگهان پرستو شد
از بهار، دیدن کرد
این پرنده عمرش را
صرف پرکشیدن کرد

بلبلی غزل‌خوان بود
قطعه قطعه پرپر شد
از صدای ایثارش
گوش آسمان کر شد
رفت و جای او در دشت
لاله‌ای دمید از خاک
آن جوان خاکی پوش
آن دلاور بی‌باک
گرچه رفته است، اما
این به جز سعادت نیست
زنده کردن یادش
کمتر از شهادت نیست

۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۰:۲۲

یل می گوید:

"آرزوهای مردم در تعارض با نظام ولایت فقیه" را در وبلاگ من بخوانید.
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۱:۵۵

یک خوشبخت می گوید:

پیام دوست
هر طرح عملیاتی باید بر مبنای اصل : « همه‌ی فلسطین برای همه‌ی مردم فلسطین » باشد . فلسطین ، فلسطینِ « از نهر تا بحر » است ، نه حتی یک وجب کمتر
امام خامنه ای(مد ظله العالی)
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۲:۲۵

آبی تر از آسمان می گوید:

جالب بود ... بیشتر صفرای نگرفته تون !
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۲:۲۵

yek khoshbakht می گوید:

salam
ajab balayi sareh khodam avordam
begho akeh windows xp chesheh keh ba windows7 avaz mikoni
alan nemidonam cheh jori fontamo farsi konam
eyb nadarehyavash yavash adat mikonim
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۵:۳۸

صبرا می گوید:

___ عجـــــب !!!!
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۶:۳۱

...به جای خودم می گوید:

سلام...
چه جالب...من تا حالا فکر نکرده بودم 30 میلیارد چند تا صفر داره...
...
هفته ی پیش...وقتی تو تاریکی شب چشمم افتاد به گنبد طلایی حرم...و کبوترهای سفید دورش...که انگار طواف...و چشم و دلم خم شد به احترام قامت بلند آستانش...
یاد اون پست شما افتادم...
یه گنبد طلایی...یه عمه ی طلاتر...........
التماس دعا...آقا "سید"...
خیلی...
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۷:۴۷

فرهاد شاهمرادی می گوید:

به نام خدا
سلام
حضرت علی(ع):
زندگی دو روز است:
آن روز که با تو بود مغرور نشو و آن روز هم که با تو نبود ناراحت نشو.
موفق باشید.
یا حق
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۸:۲۹

شاید من...(شقایق) می گوید:

جالب بود و البته تو دانشگاه ما این اتفاقات نیست..
نمی دونم شاید من زیادی...
۱۰ مهر ۹۰ ، ۱۹:۲۷

س پ ی د ه می گوید:

سلام
فوق العاده بود دو حرفت:
و تنها خدا است کـ از نشاטּ دادטּِ خورشیدش هر روز صبح، بـ آטּ ها کـ اهل دیدטּ هم نیستند، هرگز خسته نمےشود.
و
بهترین موسیقی.... صدای تپش قلب مادرم............
عاشق مامانمم
وقت نبود بقیه وبتونو بخونم... برمیگردم....
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۰:۴۸

یک خوشبخت می گوید:

سلام
اولا خابگاه نه و خوابگاه
دوما احیانن نه و احیانا
سوما حتمن نه و حتما
جهارما بخان نه و بخوان
پنجما بخابند نه و بخوابند
ششما خاهد نه و خواهد
هفتما نهایتن نه و نهایتا
هشتما خاستم نه و خواستم
نهما اصلن نه و اصلا
دهما رسمن نه و رسما
________________________________________ _10 _ ده تمام _______
حالا شما نگویید که اینها را من خودم بلدم و خودم نو اوری کرده ام...
اگر باز هم غلط دارید بگویید تا بگیرم والا این نمره ای که از من گرفته ایدحلال نمیباشد.
باز من معلم با انصافی بودم که برای تکرار اشتباه 25%کم نکردم.
حالا نگی معلمم خنگ بود نفهمید 3.000.000.000.000این یعنی 3 تمام

پ.ن:خیلیا فقط به ظاهر قضیه نگاه میکنند،نمونه ی بارزش:خودم
جرا؟ جون توفیق درک حقایق رو ندارند.

۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۰:۵۵

یک خوشبخت می گوید:

با هزار مکافات فونت رو عربی کردم
وحالا میفهمم که شما چه میکشید.
چون باىد بقیه حروف رو کپی پیست کنم
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۰:۵۵

مهر می گوید:

عالی بود
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۰:۵۹

رها می گوید:

دانشگاه ما که پردیس تهران هم مشکلاتی عظیم داره، البته خدا نکنه کارت تهران مرکز بیفته که از درس خوندن سیر میشی و با مشکلات دانشگاه شما متفاوته
از اول ترم پیش تا امروز به دنبال تغییر رشته بودم
وای چه کشیدم
اونجا اینجا
تهران قم
قم تهران
پرونده گم شده
آقای فلان با خانم فلان قهر برای همین پروندتو به خانم فلان نداده تا تهران بفرسته
و کارهای اداری عهد تیر و سنگ
و...
دگر امید ترمیم ندارم
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۵

گل همیشه بهار می گوید:

من اماتمنای پروازی از خویشتن
گره خورده در انتهای پرم...
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۱:۵۶

یک خوشبخت می گوید:

به نام خدا
عارفی را پرسیدند: روی نگین انگشترم چه حک کنم که وقتی شادم به آن بنگرم و هر وقت غمگین هستم ، به آن نظر کنم...
گفت : حک کن (می گذرد)
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۲

میثم می گوید:

جدا نمیدونم چی بگم چون مطلبو نخوندم ولی خیلی از نظرا رو خوندم و الان که فک میکنم میبینم حرفی برای گفتن ندارم.و از این که میبینم چنین مشکلاتی در سطح سیستم آموزشی و سطح تحصیلی داریم جدا افسوس میخورم.به امید روزی که این مشکلات حل بشه...
خدا نگهدار
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۴

یک خوشبخت می گوید:

شاید در مصداق ظاهر بینی
لطیفه
در خزائن است که شخصى بعد از دعائى سر به سجده نهاده و میگفت : شکراالله شکراالله تا صد دفعه آنرا تکرار کرد پس گفت : اقلش ‍ اقلش و آن را نیز تا ده مرتبه تکرار کرد از او سئوال شد که این چه معنى دارد؟ گفت : نمى دانم ولى در دعا وارد شده ، و کتاب دعائى را گشود و آن دعا را نشان داد در آن نوشته شده بود که فلان دعا را بخواند و بعد از آن صد مرتبه شکراالله شکراالله بگوید و اقلش ده مرتبه است یعنى کمتر از ده مرتبه نگوی.
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۱

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
شخصى از جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محسن قرائتى زید عزه نقل کرد که گفت از تلویزیون شنیدم که میگفت : روزى بچه اى را دیدم پشت در خانه اى ایستاده و ناراحت است گفتم : بچه چرا اینجا ایستاده اى و ناراحتى ، گفت : مى خواهم زنگ در خانه را بزنم و قدم کوتاه است و نمى توانم ، گفتم این که ناراحتى ندارد، من برایت زنگ میزنم گفت نه تو مرا بغل کن تا من خودم زنگ بزنم ، من او را بغل کردم و او زنگ در خانه را زد گفت حالا بیا تا با هم فرار کنیم ...
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۲

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
شخص داش منشى در یکى از پیاده روهاى تهران حرکت مى کرد با عصاى خود به پشت شخصى زد و گفت : آقا اینجا چهار راه مخبرالدوله است ؟ او گفت : نه آقا اینجا ستون فقرات بنده است .
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۷

یک خوشبخت می گوید:

حکایت
گویند مورى حضرت سلیمان را با جمیع لشکرش به مهمانى دعوت نمود و گفت وعده گاه کنار فلان دریاست ، بعد از آمدن سلیمان و جمع شدن لشکر در کنار دریا، مور حاضر شد، و پاى ملخى که با خود داشت در دریا انداخت ، و عرض کرد سلیمان ((کل ان فاتک اللحم فلم یفتک المرق )) یعنى بخورید آب این دریا را اگر گوشت نیست آبگوشت هست .
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۹

ریما می گوید:

من اپم بهم سر بزن یا علی
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۰

یک خوشبخت می گوید:

یکى از صوفى ها در بغداد مى گذشت که دید یک بازارى مى گوید ده خیار به یک درهم ، صوفى محکم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خیار فقط یک درهم ارزش دارد پس اشرار چند قیمت دارند. (خیار یعنى نیکان و اشرار یعنى بدان )
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۲

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
روباهى در هنگام سحر به کنار درختى رفت ، دید بالاى درخت خروسى اذان مى گوید، روباه به او رو کرده ، گفت : آیا پایین نمى آیى تا با هم نماز جماعت بخوانیم ؟ خروس گفت : امام جماعت در زیر درخت خوابیده است ، او را بیدار کن تا با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه نظر کرد سگ را دید پا به فرار گذاشت خروس به او گفت : آیا نمى آیى با هم نماز جماعت بخوانیم ، روباه گفت : مى روم تجدید وضو کنم و بزودى بر مى گردم .
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۳

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
یک یهودى مسلمانى را دید که در روز ماه رمضان در حال نهار خوردن (غذاى بریان ) است با او نشسته مشغول خوردن شد، مسلمان گفت ذبیحه ما (یعنى گوسفندى را که مسلمین میکشند) براى تو حلال نیست یهودى گفت : من در میان یهودیان مانند تؤ ام در میان مسلمین که در روز ماه رمضان دارى غذا میخورى
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۹

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
دزدى به خانه روضه خوانى وارد شد، اثاثیه او را جمع کرد وقتى که خواست آنرا از زمین بر دارد، گفت : یا على ! روضه خوان از صداى او بلند شد، دست دزد را گرفت و به او گفت : من این اموال را یک عمر با یا حسین جمع کرده ام ، تو مى خواهى همه را با یک یا على گفتن ببرى .
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۲

یک خوشبخت می گوید:

علت بى تابى نوزاد
دانى که چرا طفل به هنگام تولد
با ضجه و بى تابى و فریاد و فغانست .
با آنکه برون آمده از مجلس زهدان
و امروز در این عرصه آزاد جهانست .
با آنکه در آنجا همه خون بوده خوراکش
وینجا شکرش در لب و شیرین به دهانست .
زانست که در لوح ازل دیده که عالم
بر عالمیان جاى چه ذل و چه هوانست .
داند که در این نشئه چه ها بر سرش آید
بیچاره از آن لحظه اول نگران است .
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۷

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
مردى سوار بر الاغ بود شخصى او را دید و گفت : من را هم سوار کن ، او را سوار کرد مقدراى که راه رفتند آن شخص گفت : چقدر الاغ تو چاق و فربه است ، باز مقدراى که راه رفتند، گفت : چقدر الاغ ما چاق و چالاک است ، صاحب الاغ به او گفت : پیاده شو، قبل از اینکه بگوئى چقدر الاغ من چاق و چالاک است.
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۳۱

یک خوشبخت می گوید:

لطیفه
شخصى زمان شاه در داخل مسجدى مشغول سخنرانى بود، خواست به آیة الله خمینى دعا کند، دست پاچه شد و به آیة الله بروجردى (ره ) دعا کرد بعد که دید خیلى خیط کرده است خواست بگوید صلوات بلند ختم کنید، بر عکس گفت : بلوات صلند ختم کنید.
۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۳۲

یک خوشبخت می گوید:

انسان باید خندان باشد
ابن ابى الحدید در جلد یک صفحه 116 مى نویسد که در خبر آمده است که روزى یحیى علیه السلام حضرت عیسى متبسم و خندان بود، حضرت یحیى گفت : (( ((مالى اراک لامیا کانک آمن )) )) چه شده که تو را در حال لهو و خوشى مى بینم مثل اینکه تو (از عذاب خدا) ایمن هستى ، حضرت عیسى علیه السلام گفت : (( ((مالى اراک عابسا کانک ایس )) )) تو را چه شده که تو را عبوس و غمگین مى بینم مثل اینکه (از رحمت خدا) ماءیوسى ؟ لذا گفتند: ما نمى رویم تا وحى نازل شود پس خدا به آن دو وحى فرمود: (( ((احبکما الى الطلق البسام احسنکما ظنابى )) )) بهترین شما دو تا در نزد من آن کسى است که چهره اش متبسم و خندان باشد و به من خوش گمانتر باشد.
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۰:۲۱

پرواز می گوید:

بر قامت ِ ما از اسلام فقط پوستینی وارونه مانده ...
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۰:۵۱

هیئت سایبری الرحمن می گوید:

سلام!
به امید خدا
دور سوم ختم قران آغاز شد!
التماس دعای ویژه برای تنها ادم ویژه ی عالم.
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۱:۰۷

هیئت سایبری الرحمن می گوید:

سلام!
به امید خدا
دور سوم ختم قران آغاز شد!
التماس دعای ویژه برای تنها ادم ویژه ی عالم
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۴:۴۰

عمران می گوید:

وقتی ریشه ی درد نوشته هایت خون دلت هست و آه ات و اشک ات
دیگر مهم نیست که چند نفر صمیمانه حرف هایت را دردهایت را بشنوند
بگذار شاعرت بخوانند و دیوانه ات .
در راه حق از کمی یاران چه باک !
این را حسین علیه السلام در قتلگاه یادمان داد !
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۵:۴۲

عسل می گوید:

سلام
مرسی از محبتتون
منظورتون از صفرها رو گرفتم ولی این قدر بدبین نباشید پیگیرش که هستند.
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۸:۳۵

مانا می گوید:

از همه اشون متنفرم...مسئولین رو می گم...بی برو برگرد...اگر هر دانشجویی بخواد ماجرای یک روزش تو دانشگاه رو تعریف کنه بل از این هم ریچ و خم تر می بود...
دیروز رفتم سلف...دیدم جناب رئیس دانشگاه ! نشسته مثلن برای ایجاد گفتمان و گوش دادن به مشکلات دانشجو ها و این ها...داره با بچه ها غذا می خوره...با توجه به شناختی که داشتم...نگاهش هم نکردم و رفتم جای دیگه نشستم...
سرانه دومیلیون سهم هر دانشجو؟؟؟ از ده میلیون هم بیشتره اما تا می خواد برسه به ما آب می ره دیگه...خدا صبر دهاد...بعضی وقت ها می گم من بیشتر از این دیگه نمی تونم این جا رو تحمل کنم...همه چیزش داره خفه ام می کنه...بیشتر از همه بوی تعفن ریا و دورویی و نفاق...امیدوارم خدا صبر بده بتونم این جا رو تحمل کنم...
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۸:۴۴

دو همکلاسی می گوید:

در جوابتون فقط میتونم سکوت کنم.
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۹:۳۶

یاسمن می گوید:

سلام سید جان وبلاگ خیلی زیبایی داری.
۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۹:۴۵

صدای پای خورشید می گوید:

چه زیبا دیدگانم اشک می ریزند
در این آیینه ی صد رنگ
و از مجذور چشمان تو در محراب ابرویت
عجب رنگین کمان های قشنگی در نگاه من می آمیزند
تو مثل نور مشهودی
تو در عینی که در نزدیکی ذهن منی، دوری
تو مثل منظومه ی شمسی، پر از اوزان نورانی
تو مثل شعر منثوری
چه قدر از حجم اندوه تو می ترسم
چه قدر از شط گیسوی خروشانت
و مثل بره ای از شانه ی کوه تو می ترسم
به قدری دوستت دارم
که در اوج نمازم
لانه ی شاهین شبگرد قنوت توست
خمم از حسرتت اما
لبم مهر سکوت توست
۱۱ مهر ۹۰ ، ۱۱:۱۲

عاشق خدا می گوید:

بعضی واژگان را تغییر می دادید میشد احوالات دانشگاه ما!
این روزها ترم یکی ها را که می بینم خیلی دلم برایشان می سوزد!
۱۱ مهر ۹۰ ، ۱۱:۴۵

یک خوشبخت می گوید:

چاره ی ناخوشی وضع جهان بی خبریست
اوست بیدار که در خواب گران است اینجـــا.
۱۱ مهر ۹۰ ، ۱۲:۱۰

خورشید می گوید:

دوست من
هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار، که دریایی از نا امیدی است ،
دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است....
دلت پرامید ....
۱۱ مهر ۹۰ ، ۱۶:۴۱

sh@v می گوید:

سلام
واقعا کاش میشد خدا را بوسید...
اونوقت برا درد دل کردن با خدا دیگه لازم نبود دنبال جای خلوت گشت خودش درد دلمونو می فهمید.
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
خاطراتم قصه ی یک روز بارانی نداشت
۱۱ مهر ۹۰ ، ۲۰:۲۰

عاشق شرمنده می گوید:

من تو خیلی از امتحانام 0 شدم شانس اوردم استادم خدا بود نمی انداخت ما را از در س
زندگی منم اپم
۱۱ مهر ۹۰ ، ۲۰:۳۱

عسل می گوید:

سلام.
خیلی جالب بود
۱۱ مهر ۹۰ ، ۲۲:۱۸

حیران می گوید:

یا انیس من لا انیس له
دنیا به رنگ تو...
۱۲ مهر ۹۰ ، ۱۱:۳۹

از عشق یه طرفه می گوید:

چرا این شبها تمام نمی شود
انگار پای شبهای بدون تو
به دست یلدا گره خورده!
۱۲ مهر ۹۰ ، ۱۴:۳۷

یک خوشبخت می گوید:

گردان پشت میدون مین رسیده و زمین گیر شده بود.
چند نفر رفتند معبر باز کنند؛او هم رفت، ۱۵ ساله بود.
چند قدم که رفت، برگشت.
یعنی ترسیده؟! خب! ترس هم داشت!
او اما، پوتین هایش را به یکی از بچه ها داد و گفت:تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!...
پابرهنه رفت!...
*
*
*
*
*
*
راستی ۳هزار میلیارد تومن چندتا پوتین میشه؟!
۱۲ مهر ۹۰ ، ۱۵:۱۹

ماری می گوید:

سلام
دانشنامه ی مفصلی بود برادر !
خواندم و آه حسرت و افسوس از نهادم برخاست
وقتی خواستم صفحه ی کامنت رو باز کنم اشتباها روی علامت منفی کلیک شد .... شما رای منو مثبت بدون ... مثبت پررنگ و لعاب!
سبک نوشتاری و دلنوشته هاتون
۱۲ مهر ۹۰ ، ۱۵:۲۰

ماری می گوید:

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز میلرزد دلم دستم
باز......
انشاالله اگر توفیق رفیق راه شد و عمری باقی بود شب میلاد علی ابن موسی الرضا در حرم مولا دعاگو و نایب الزیاره تان خواهم بود
۱۲ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۵

دلنوشته ما می گوید:

سلام
آپیم
۱۲ مهر ۹۰ ، ۲۲:۱۹

دخترآسمانی می گوید:

این نیز بگذرد ..
خدا در این نزدیکی است ..
سلام.
۱۳ مهر ۹۰ ، ۱۰:۲۰

طلوع سبز می گوید:

بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین
السلام علیک ایها الامام المنتظر المهدی(عج)
سلام وب زیبایی بود.بسیاراستفاده کردیم
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۳:۳۷

سادات می گوید:

سلام
از این مشکلات تو همه دانشگاهها هست یه جا کمتر یه جا بیشتر
مدیریت کار هر کسی نیست و تا وقتی به جای صلاحیت از اقوام و دوستان و آشنایان و... استفاده میشه ادامه داره
خدایا اقوام و دوستان و آشنایان رو با صلاحیت بفرما
بلند بگو آمین
راستی اون صفرها رو باور کن
مگه نشنیدی آقا چی فرمودن
"چند سال پیش توصیه هایی شد اگر عمل میشد تخلفات الان پیش نمی آمد."
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۰۵

روسیا از آقا می گوید:

سلام
کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد / بدون واسطه دم از احد نخواهد زد
گدای کوی رضا شو که آن امام رئوف / به سینه ی احدی دست رد نخواهد زد
بهترین شادباش ها تقدیم به شما
بمناسبت میلاد امام علی بن موسی الرضا-ع
.
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۶:۴۹

زهرا* پرنده خارزار می گوید:

سلام
میدونی رمز وبلاگ چیه
شاید شما از من کهنه کار تر باشی اما من تو این چند وقت فهمیدم هر چه مطالب کوتاه تر باشه خواننده بیشتری پیدا می کنه
و هر چه زود به زود آپ بشه بیشتر از قبل به آدم سر می زنن البته شما از نظربازدید کننده نباید کم و کسر داشته باشید ولی
مطلب ها رو کوتاه کنید تا حوصله آدمایی مثل منم بیاد بخونمش
۱۸ مهر ۹۰ ، ۰۹:۱۳

نگین و سپیده می گوید:

سلام وبلاگ خوبی بود موفق باشی
۱۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۲

فاطیما می گوید:

سلام
بنده دانشجوی ارشد دانشگاه قم هستم
کلا از فکر تغییر تو این دانشگاه بیاین بیرون چون گشتم نبود نگرد نیست
وقتی اساتید 50-60 ساله از حرف زدن با دانشجو های خانوم احساس گناه میکنن ومعذب اند !!شما بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
بخدا نمیدونم چرا برا شما می نویسم ولی دیدم نوشتی گفتم دل منم پره بنویسم شاید یه هم دردی باشه
وقتی با تعارف اداره میکنن جایی مثل دانشگاه رو همین میشه
چه ضرورتی داره یه روحانی که بنده خدا وقت استراحتشه رییس دانشگاه بشه
بالاخره !
انشالا ارشد باشی مثل من زود فارغ شی بری سر خونه زندگیت
قدر حضرت معصومه رو بدون
۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۹:۳۳

محمد حسین صادقی نیا می گوید:

سلام وب خوبی داری
۲۱ مهر ۹۰ ، ۱۶:۱۵

توت فرنگی می گوید:

سلام وب خیلی خوبی داری*هروقت وقت کنم بهت سرمیزنم*موفق باشی
۲۵ مهر ۹۰ ، ۲۰:۴۰

بی نام می گوید:

چه دله پری داری
دانشگاه ما با پیام نور بودنش انقد بدبختی نداره
۲۸ مهر ۹۰ ، ۱۰:۲۳

افسرجوان می گوید:

سختی ها و ناهماهنگی های دانشگاهها درست
ما هم تجربه های اینچنینی حتی تو اولین دانشگاه ایران داریم
اما زیادی شلوغش کردید ها
هرکی ندونه فکر میکنه توصیف جهنم رو کردید
در ضمن آقا تاکید دارند همیشه انتقد کنید اما بجا و در جاییکه موثر است بجای اینهمه فریاد عین این مطلب رو رونوشت میکردید برای رییس دانشگاه و یا بدستشون میدادید قطعا بهتر بود...
۲۸ مهر ۹۰ ، ۱۱:۵۴

نازنین می گوید:

اشکالی نداره ناراحت نباش توهم که بزر گ شدی هر چه دلت خواست ازاین صفرها ببر
کی به کیه.....
۱۹ آبان ۹۱ ، ۰۴:۱۲

باران می گوید:

...........

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی