دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


مرا حوالی خیمه گاه پیدا کن!


| ارسال در «دل‌نوشت»«دل‌رواق» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۱۵:۳۳ روز دوشنبه ۲۰ آبان ۹۲ |


در دنیای ما شاید هر کسی نتواند به هر کجا که دوست دارد سفر کند، اما حتم دارم به ندرت پیدا می شود کسی که در طول تمام عمرش به سفری دور یا نزدیک، ولو یکبار نرفته باشد. بعضی آدم ها در جواب این سوال که «به فلان شهر رفته ای؟» دو جواب بیشتر قائل نباشند، یا جواب آری می دهند یا خیر. چرا که اصولا آدم یا به یک شهری سفر کرده است یا خیر. اگر از تو سوال شود که «آیا کربلا رفته ای؟» شاید به ظاهر سوال ساده ای باشد؛ من اما تصورم اینچنین نیست. همیشه وقتی کسی این سوال پیچیده را می پرسد از من، چند لحظه حیران می مانم که چه جواب دهم به او. آخر اگر بگویم کربلا نرفته ام، پس آن همه سفرهایی که رفتم به کجا بود؟ یا اگر بگویم کربلا رفته ام، بگویم کی و کجا و چگونه؟ اصلا با کدام پاسپورت رفته ام؟ از چه طریقی رفته ام؟ زمینی یا هوایی؟ با کدام کاروان؟ چه سالی و چه ماهی؟ و چرا اینقدر بی خبر رفته ام کربلا؟

 

باور کن خودم هم نمی دانم. این درست که هنوز پاسپورتم را نگرفته ام. درست است که خیلی خطاکار و روسیاهم من. گرچه ادله کربلایی بودنم برای تو محکمه پسند نباشد، اما باور کن من کربلا نرفته نیستم. من بارها و بارها کربلا رفته ام. بی شمار بار رعشه آشفتگی سحر های کربلا را در تنم حس کرده ام. چندین وعده چشیده ام دلپریشانی های ظهر کربلا را. حتی لمس کرده ام غبار جنون عصر های کربلا را روی عرق سرد پیشانی ام. بارها دلهره های شام کربلا مرا از پا درآورده است. من کربلا را مثل کف دست می شناسم. من بچه کف خیابان بین الحرمینم. دقیق اگر بگویم اهل کف العباسم. اکثر اوقات نماز را حوالی باب القبله می خوانم. هر کس مرا گم کند، بیشتر در اطراف خیمه گاه پیدا می کند مرا. من عاشق اشک هایی هستم که در میدان مشک از چشم های زائران بارانی جاری می شود. عاشق چشم هایی هستم که وقتی به تیری که میان میدان مشک است خیره می شوند و فواره آب را می بینند، به رنگ تمشک در می آید. من آب میوه فروشی های بین الحرمین را دوست ندارم. منی که مجنون حسینم، چطور می توانم توی بین الحرمین معجون بخورم. حتی حاضرم ساعت ها به رنگ کلمن های نارنجی بین الحرمین خیره شوم و از تشنگی هلاک شوم، اما چند متر پایین تر از تل زینبیه، مثل خیره سر ها آب هویج تگری سر نکشم.

 

بارها شده که بی هیچ دلیلی تعداد نخل های خرمای بین الحرمین را شمرده ام. باور اگر نداری بپرس تا بگویم شمار نخل ها را. یادم هست یک بار که رفته بودم بین الحرمین، از آنجا وارد حرم که شدم، در یک طرف ضریح بسیار کوچک اما پر نوری بود. نزدیک ضریح شدم و دست هایم را زنجیر کردم به گوی و ماسوره ها. همینطور اشک می ریختم اما نمی دانستم اینجا مزار کیست. خیره شده بودم به آن سنگ قبر، انگار سنگی سفید بود. اما هر چه کردم نتوانستم نام صاحب قبر را بخوانم... همین که خواستم از زائران بپرسم صاحب این قبر کیست، از خواب پریدم. تا به حال چندین بار بازار کربلا رفته ام.

 

یک بار بعد از زیارت حرم بود که داشتم می رفتم خرید، سمت بازار کربلا. قصد کرده بودم چادری عربی بخرم. بازار خیلی شلوغ بود. روبروی مغازه ای ایستادم. تنها یک چادر توی ویترین آن مغازه بود. چادر عربی زیبایی که نظرم برای خریدنش جلب شد. روی چادر اما قیمت عجیبی بود. یک هفت نوشته بودند و در مقابلش چندین و چند صفر. رقمی بی سر و ته بود 700000000000! هر چه رقم ها را جدا می کردم انگار صفر ها تمامی نداشت. هر چه تقلّا می کردم اما قیمت آن چادر عربی عجیب را نمی توانستم بخوانم. پرسیدم از صاحب مغازه علت قیمت بالای آن چادر را؛ تا این را پرسیدم - قبل از آنکه جوابی بشنوم از صاحب مغازه - از خواب پریدم. من بیشتر کربلا رفتن هایم را مدیون روضه عباسم. همیشه وقتی شب ها قبل از خواب غرق روضه عباس که می شوم؛ در خواب می بینم که از شرمندگی توی سرداب حرم غرق عرق شرم هستم. در حرم حضرت عباس – برخلاف دیگران - خیلی اشک ریخته ام. گاهی آنقدر گریه می کنم که از حال می روم. حتی یکبار وقتی در شلوغی های دور ضریح عباس از خواب پریدم، همه جای خانه ساکت و تاریک بود. همه در خواب بودند. صورتم را که روی بالش که گذاشتم متوجه خیسی بالش و اشک گونه هایم شدم.

 

اصلا همین پریروز بود، آخرین باری که رفته بودم کربلا. آفتاب غروب کرده بود و من مدتی بود که در راه حرم بودم. آخرین فرازهای اذان مغرب بود که به نزدیکی های حرم رسیدم. همینطور سرم پایین بود، دیدم کف بین الحرمین سنگ فرش شده است. قدری تندتر گام برداشتم تا به نماز جماعت برسم. کفش ها را گذاشتم در کفشداری. خودم را سریع به صف نمازگزارها رساندم، به امام جماعت اقتدا کردم. نماز که تمام شد رفتم به سمت ضریح. هر طرف زائران نشسته بودند، بین زائران می رفتم تا اینکه رسیدم به ضریح.. نگاهم به ضریح که افتاد توی خواب، نفسم بند آمد. دست گذاشتم روی قلبم و رفتم پشت یک ستون تا بیش از آن تنگی نفس از پا درنیارد مرا. مثل دیوانه ها از این صحن به آن صحن می دویدم. از حرم حسین تا حرم عباس. یکبار داشتم می رفتم سمت گودال.. اما توی راه بود که از خواب پریدم.

 

حالا من اگر بگویم کربلا نرفته نیستم، باور می کنی؟ اگر بگویم آخرین بار همین دو شب پیش بود که برگشتم از کربلا، باور می کنی؟ من اگر بگویم چند شب بگذرد و حرم نروم خوابم نمی برد، باور می کنی؟ می دانی اگر چند روز یکبار گذرم به حرم نیفتد، شبم روز نمی شود؟ و آن روز هوا هر چه آفتابی هم که باشد، اگر بگویم روز من یکی سیاه است باور می کنی؟ آخر من اگر کربلا نرفته ام پس چرا هر شب مثل دیوانه ها از این صحن به آن صحن می دوم. به من بگو اگر کربلا نرفته ام پس جایی که هر چند شب یکبار در خواب مهمان آن هستم، کدام عشق آباد عُلیاست؟ اگر کربلا نرفته ام پس این ها که هر چند شب یکبار می روم کجاست؟ تصاویر کدام سفر است که توی حافظه ام ثبت شده؟ آخر خواب کدام خطه را می بینم شب ها؟ این کدام خاطره است که توی خواب هایم زنده می شود؟ ببینم تو خودت این ها که گفته ام را باور می کنی؟ اصلا تو گمان می کنی من اگر کربلا نرفته بودم تا حالا زنده می ماندم؟ اصلا یک سوال، قیافه من برایت آشنا نیست؟ تو مرا توی یک جایی مثلا کربلا ندیده ای...؟

نظرات  (۳۲)

۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۸:۰۶

سر-زمین می گوید:

نیاز نیست به تیغ عدو که کشت مرا

دو چشم بستۀ تو در نگاه آخر من

فرات موج زد و من نظاره می کردم

که کشته شد پسرم تشنه در برابر من

زبان خشک تو را در دهان نهادم و سوخت

دهان من نه، دل من نه، که پای تا سر من


کل ارض کربلا، کل یوم عاشورا... گاهی یزید همین ظلم های کوچک است و گاهی حسین (ع)همین ناله های مظلومی که از کنارش به آسانی میگذریم.. کوفه و کربلا همین جاست...

پاسخ دل‌باخته :


عاشورا هماره جاریست...
۲۰ آبان ۹۲ ، ۱۹:۱۷

دیوانه ی کربلا می گوید:

سلام اقا سید
کربلا نصیبتان
نمیدونم چه کاری کردم که آقا امام حسین این لطف رو به من کرد
امشب میرم دیدار آقا که عزاداری شب تاسوعا با آقا باشم
انشالله قسمت شما هم بشه
التماس دعای فراواااان

پاسخ دل‌باخته :


سلام خدا بر شما
خدا توفیقاتتان را روزافزون کند ان شاءلله
۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۱:۳۶

آوا می گوید:

روضه داریم...
دعوتید

حادثه فاصله ی گودی و تل بود... حسین!

پاسخ دل‌باخته :


گریه زبان مادری نوکران توست...

۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۹:۰۷

ماری می گوید:

سلام آقا سید
خوشا بر احوالتان
زیارتهاتون قبول
کاش در این زیارتها دعایم کنید

پاسخ دل‌باخته :


سلام و رحمة الله
اگر این خواب های سرخ رنگ هم نباشد دق می کنیم...
۲۱ آبان ۹۲ ، ۱۵:۵۴

گرا می گوید:

من اهل شهر شُمایم، دلیل هم دارم
گرفته لهجه ی روضه زبان من، دهنم...

پاسخ دل‌باخته :


برای روضه ی تو زندگی کنم آقا
دلیل زندگی ام، بودنم، نفس زدنم..
۲۲ آبان ۹۲ ، ۱۱:۳۷

بهشته می گوید:

تن که بیمار ِ طبیبان شد دچارش بهتر است ...
دل که نذر کربلا شد
بی قرارش
بهتر است ...

پاسخ دل‌باخته :


اگر مقصد پرواز است
قفس ویران بهتر
۲۳ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۷

سپیده می گوید:

غبطه...
آه...
اشک...
دلتنگی...
چه زیباست خوابهایتان...
من که رفته ام هیچ گاه خوابش را ندیده ام .هیچ گاه...
دلتان کربلایی

پاسخ دل‌باخته :


یکی تاب دیدنش را دارد
یکی آب سقاخانه اش را
یکی صحنه های نابش را..
سهم از این همه خواب شد...
۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۶:۱۶

دختران عفیف ...پسران غیور می گوید:

یا حسین......

پاسخ دل‌باخته :


خدای حسین نگهدارتان
۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۲:۳۹

آوا می گوید:

بسم رب الحسین

مقتل این است:
تو از خیمه گریزان شده ای
کودکی دست تو ماندست و تو حیران شده ای….

پاسخ دل‌باخته :


مانده ام حیران خدایا... می کند دشمن تماشا...
۲۴ آبان ۹۲ ، ۱۴:۲۵

الهه می گوید:

کربلا رفتن شما کجا و سه بار ذکر "صلی الله علیک یا ابا عبدالله " من به بهانه ی زیارت کجا....
مرا هم زیر قبه دعا کنید :(

پاسخ دل‌باخته :


به دریا رفته می داند
مصیبت های طوفان را
۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۲:۲۲

خوشی ها می گوید:

کاش دوباره کربلایی شوم...
بار اول که قدر ندانستیم، انشالله آقا سید قابل بدانید با هم در بین الحرمین.
یاحق

پاسخ دل‌باخته :


ان شاءلله زیارت و درک چندباره نصیبت شود.
اگر این کمترین را هم دعوت کردند، با سرخ واهم آمد.
۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۲:۳۸

alahghar می گوید:

salam aziz

پاسخ دل‌باخته :


سلام بزرگوار
۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۲:۴۶

خانم معلم می گوید:

بعد منزل نبود در سفر روحانی ...

من باور دارم که کربلا رفته ای ...

اما، راستشو بگو چادر رو برای من میخواستی بخری؟!!

پاسخ دل‌باخته :


کربلایی نشدم خجلت از این غم دارم...
۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۲

من ، بی تو می گوید:

نصیب ما می شد ای کاش .... :(

پاسخ دل‌باخته :


ان شاءلله
۲۵ آبان ۹۲ ، ۲۳:۵۳

هیشکی می گوید:

یادتان می آید همیشه می گویم طولانی می نویسید؟
اما اینبار دلم می خواست تموم نشه این متن هیچ وقت...
بگیید از حرم و من پای این حسرت ندیدن کربلا توی خواب وبیداری جون بدم...
چه وقت ساکت شدن بود..
حسودیم شد به عشق آباد متن..
خوشا عاشق..
........
............
......
.............
..

پاسخ دل‌باخته :


این متن تمامی نداشت اما از سر اجبار تمامش کردم...
عشق سوزان است...
۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۲:۵۴

مهدی چراغ زاده می گوید:

زیباست
همین

پاسخ دل‌باخته :


غوغاست
همان
۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۴:۵۷

منورالفکر می گوید:

سلام
باقلمی روضه، میزبان سوزمحرمتان خواهم بود

پاسخ دل‌باخته :


سلام الله
اگر توفیق شد خدمت می رسیم.
۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۶:۴۵

فاطمه ... می گوید:

در خلقتش زمین و مکان های محترم
بسیار آفرید ، ولی کــربــلا نشد ...
ما گـنـدم رسیده ی شهر ری ِ توایـم...
شکر خدا که نان تو از ما جــدا نشـد ......

پاسخ دل‌باخته :


دست خودم نبود که گشتم گدای او
من با حسین، رابطه ام خانوادگی ست..
۲۶ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۹

مسافر... می گوید:

سلام بر حسین ع

اصلا حسین جنس غمش فرق می کند . . .

پاسخ دل‌باخته :


حتی سیاهی علمش فرق می کند...
۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۴:۱۸

سید گمنام می گوید:

شود روزی که در سجده بگویم:
رسیدم کربلا؛ الحمدلله..؟

پاسخ دل‌باخته :


ان شاءلله
۲۷ آبان ۹۲ ، ۱۸:۱۱

م.شریفی می گوید:

سلام کربلایی
حالا اگر یک وقت در بیداری یا خواب دوباره کربلایی شدی، یادت باشد بعد از زیارت حبیب و در راه برگشت سمت ضریح حضرت اباعبدالله، جمعیت تو را نبرد سمت قتلگاه...
دیوانه‌گیش رهایت نمی‌کند...

پاسخ دل‌باخته :


سلام و رحمة الله
کار جنون ما به تماشا کشیده است..
۲۷ آبان ۹۲ ، ۲۲:۳۶

مهدیا می گوید:

نتوانستم تمامش کنم!
امان از چشم هایی که خیس می شوند...

پاسخ دل‌باخته :


ای امان ای امان ای امان...
۲۸ آبان ۹۲ ، ۲۲:۳۱

حوالی آفتاب می گوید:

و من اما کربلا ...... رفته ام یا نرفته ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ دل‌باخته :


خانه دل کربلاست
و حسین صاحبخانه دل
نخود نخود هر که رود خانه خود...
۲۸ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۰

فدایی سید علی می گوید:

سلام
خدا نصیبتان کند این روزی وصف ناشدنی را....
گفتید دلمان لرزید....ما به برکت امضای ارباب یک بار پابوس رسیدیم...انشالله قسمت همه ارزومندان شود....
التماس دعا

پاسخ دل‌باخته :


سلام الله
کور از خدا چه می خواهد...
ان شاءلله دوباره قسمتتان شود مهمانی روضه رواق ها...
۲۹ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۵

یا ایها العزیز می گوید:

ای اجل یک چند روزی دور مارا خط بکش!!!
وعده ی ما عصر عاشورا کنار قتلگاه

التماس دعا اخوی.........من هم کربلا نرفته ام ..........ولی لااقل خوابش رو دیدم .........برای من همین هم غنیمته .........به قول استاد..تا یار که را خواهد ومهرش به که باشد ........دعا میکنم روزی امسالت زیارت قبر شش گوشه باشه .....ان شاالله بحق صاحب ندبه های کربلا.........
یا علی مدد
اللهم عجل لولیک الفرج بحق المضطر

پاسخ دل‌باخته :


زیارت نصیبتان شود ان شاءلله
سپاس از لطف و دعایتان
یا زهرا
۲۹ آبان ۹۲ ، ۲۰:۵۱

یا ایها العزیز می گوید:

سلام ............خوابهات رو خوندم ............درست شبیه خوابهای من...........اینک خانواده نزدیک بین الحرمین مشغول خرید هستند وصدای اذان ..........واصرار من برای رفتن به حرم حضرت ابالفضل العباس ورسدن به جماعت.........و خوابهای مکرر که فقط حرم بود..........یکبار هم خواب دیدم رفته ام و تکیه داده ام به ضریح اقا امام حسین علیه السلام .........دوستم کنارم..........سیدی با لباس سپید اومد روبرویم ایستاد...........من از خیره شدن دیگران زیاد خوشم نمیاد.........اینکه منو یکی بر وبر نگاه کنه .......سرم رو برگردوندم ونگاهم رو از توی مشبکه ها به داخل نور ضریح منعطف کردم .........بعد چند لحظه سرم رو برگردوندم ددم دیگه اون سید نیست سرم رو پایین انداختم ........باورم نمیشد کربلایم .......ولی انگار ....که یکدفعه با ظرفی از برنی همون سید اومد پیشم ....نگاهش بهم فهموند که بردارم ...هر قدر میخوام ........کمی برداشم ومشتم رو پر کردم برای زوار دور بر خودم............یکدفعه دیگه هم وارد یه جایی شدم که پله میخورد چند تا ...نمی دونم ولی کم بود این پله ها توی دیوار انگار مث پنجره فولاد چسبونده باشن ......ویه زن که خیلی پیر بود وبه اونجا تکیه داد وبهم گفت هوای پای شکسته ش رو داشته باشم .........ومن ازش خواستم برام داعا کنه .......چون قدرت دعا کردن نداشتم .......برای خودم .......بعدها فهمیدم ضریح هفتاد دوتن از یارای امام توی دیواره.......اونم توی عکس دیدم........میشه گفت درست شبیه خوابم.........
یا علی مدد
اللهم عجل لولیک الفرج بحق المضطر.

پاسخ دل‌باخته :


سلام
...
۳۰ آبان ۹۲ ، ۰۸:۲۵

Ana می گوید:

سلام خوشا به سعادت شما. التماس دعا.

پاسخ دل‌باخته :


سلام
سعادتی که در درک و زیارت حقیقی ست در خواب وهم آلود نیست
۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۳:۰۹

شکسته بال می گوید:

من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند...یا اباعبدالله...
لینک شدید
یاعلی

پاسخ دل‌باخته :


خدا هرآنچه کند از تو ام جدا نکند
سپاس
۰۳ آذر ۹۲ ، ۲۱:۰۵

scrubby می گوید:

دلم شدیدا کربلا میخواد...

پاسخ دل‌باخته :


زیارت نصیبتان ان شاءلله
۱۰ آذر ۹۲ ، ۱۵:۵۵

بانوی آذر می گوید:

پس چرا من حیران این نوشته ماندم؟
چرا من اینقدر مضطربم؟
چرا هنوز هم می ترسم از خدا کربلا را طلب کنم؟
چرا نیت کردم سفر کربلایم را ببخشم به آنکه اشک میریخت عاشقانه برای ح س ی ن؟
چرا من هنوز به زیارت هرروزه اش از دورادور قانع ترم تا به دیدار حبیب..چشم در چشم؟

می دانم.....تمام ترس من این است که نالایق باشم و طلبیده شوم
تمام نگرانی من این است که نمک نشناسی کنم

مرا یار درمان کند خود نیز خواهد طلبید

پاسخ دل‌باخته :


زیر شمشیر غمش 
رقص کنان باید رفت...
۱۲ آذر ۹۲ ، ۲۲:۱۶

هدی می گوید:

سلام

کربلا را باید با پای دل رفت
به حالتان غبطه می خورم البته طبیعی است تا وقتی جسمتان کربلا نرفته این طور خواب کربلا ببینید اما من می گویم هر عاقلی کربلا رفته، دیوانه برگشته خدا به داد دیوانه هایی برسد که کربلا رفتند...
انشاالله نصیبتان به زودی

پاسخ دل‌باخته :


سلام علیکم
اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر
دعایمان کنید...
۲۷ آذر ۹۲ ، ۲۳:۳۱

نمی از یم می گوید:

اللهم الرزقنا زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الاخرة

پاسخ دل‌باخته :


الهی آمین...

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی