همیشه قرار نیست زمستان باشد. همیشه قرار نیست در دادگاه محاکمه فصول، حق با برف سنگین اسفند باشد. زمستان رفت تا همه به پاکی گل اعتراف کنند. زمستان رفت و بی گناهی قسمت باغ شد و روسیاهی به ذغال ماند. حالا در بهار، رنگین کمان هم حق اظهار وجود دارد. وقت آب شدن برف کوه ها و یخ یخچال هاست. وقت جاری شدن جوی ها و خروش رودهاست. بهار فصل آزادی طبیعت است. وقت تابیدن خورشید است. وقت باریدن باران های موسمی ست. کسی حق ندارد اشک ابری را جاری کند. هیچکس حق ندارد، جلوی گریه آسمان را بگیرد. تگرگ حق مسلم فروردین است. هیچ کس نمی تواند به آسمان دستور دهد که ابری شود یا آفتابی باشد. بهار وقت روییدن چمن است. وقت بوییدن گل ها ست. علف ها شاید در فکر چرایی زمستان و چگونگی احوال بره هایند. بعد از یک زمستان سرد، چمن ها به گمانم در حسرت چوپانی باشند که داس تیزش دست مهربانی گستر شاخه ها را از سرشان کم نکند. بهار فصل موسم گل و فصل شیدایی بلبل است. بهار وقت رونق گرفتن بازار شعر و شاعری ست. هر که در وصف بلبل شعری بسراید، همنشین گل نخواهد شد. تنها عشق است که ثابت می کند این ادعا را. بهار ترجمان حقیقت است. بهار خالق حماسه است. بهار میانه خوبی با افسانه ها ندارد. فردوسی اگر می خواهد پایان شاهنامه خوش باشد، باید تلقی اش از شعر حماسی و نوع نگاهش به «بیت» را عوض کند و سری به «فلسطین» بزند. شاهنامه نیازمند یک تصحیح اساسی ست. عیب اسفندیار چشمانش نبود، اندیشه اش بود. پاشنه آشیل رستم، زبان اسفندیار بود. اسفندیار اگر قدری دهانش را می بست، آخر شاهنامه اینقدر تلخ نمی شد. رستم اگر متعصب و خودخواه نبود، ثمره تمام زندگی اش – سهراب – را فنا نمی کرد. رستم اگر تکبر را کنار می گذاشت، سرنوشتش افتادن در چاهی نمی شد که برادر ناتنی اش -شغاد- کنده بود. و اینگونه شد که رستم دستان ما بازیچه دستان اسفندیار شد. بهار فصل حماسه سازی ست. بهار شاخه های اسطوره ای درخت افسانه را سبز نمی کند. ستاد حقیقت یاب بهار همیشه در حال مبارزه با افسانه هاست.
بهار درختان به خواب رفته را برای عبادت بیدار می کند. تمام درختان در بهار، عبادی تر می شوند. در بهار، هر کس مُهر عملش از خاک مِهر نباشد سجده هایش –هرچقدر هم که طولانی باشد- نوعی نرمش محسوب می شود. نمی شود برای نماز فروردین، از آبراهه های آذر پر آزار وضو ساخت. نمازی که آب وضویش غصبی ست، باطل است. نمی شود باوری زمستانی داشت و به پای بهار سجده کرد. نمی شود زمستانی ماند و لباس بهار را پوشید. نمی شود با صداقتی یخ زده، در برابر خرداد قد علم کرد. محال است کسی با کوله بار بهمن مسافر مرداد شود و دست پُر به مقصد برسد. خرداد یخ های تکبر را آب می کند. مرداد آبروی دیماه دغل باز را به باد خواهد داد. نمی شود هم هوای اسفند را داشت و هم بهار را عزیز خود دانست. بهار نور چشم همه اردیبهشتی هاست. اسفند یار بهار نیست. نسب اسفند می رسد به خزان. نهالی که در روز درختکاری بدست اسفند کاشته شود، در بهار خشک خواهد شد. درختی که در برابر سخاوت باران تواضع نکرد، سرانجامش خشکیدن است. بهاری که درختانش در فصل خزان ریشه پوسانده، رأی خورشید را جلب نخواهد کرد. تا ماه از آسمان آبی ناظر زمین است، به صندوق گلبرگ های بهاری دستبرد نمی شود زد. تا ساربان زمین، خورشید است، برگ های خزان زده را با تقلب هم سبز نمی توان کرد. نمی شود با برگزاری یکی دو نمایشگاه عکس پاییزه ی گل های کاغذی، لباس مصنوعی بهار را بر تن درختان باور پوشاند.
بهار عین ملاحت است. بهار عین طراوت و تازگی ست. از سر و روی بهار، زیبایی می بارد. ابروان بهار کمانی تر و پُرپشت تر از آن است که نیاز به تاتو داشته باشد. بهار یک زیبایی ذاتی در چهره اش جاری ست. چهره بهار نیازی به بوتاکس ندارد. محبت آسمانی بهار با تورم توده های گرما و سرما تنزل پیدا نمی کند. بهار سبزینه ها را سر موعد به حساب طبیعت واریز می کند. بهار کاری با شعار زنده باد دلار ندارد. بازار سکه در پیش بهار آجر است. بهار برای دادن سهام عدالت شبنم غنچه ها، امروز و فردا نمی کند. در بهار هر روز عید است. بهار بی نیاز از عیدانه هاست. بهار بود که قالیچه سلیمان را حرکت می داد. بهار تک سوار خوبی ست، اما سوار هیچ نوع ماشینی نمی شود. دود این خودروهای فرسوده و افسرده سینه بهار را به سرفه می اندازد. بهار فرهنگی ست و دستی در فرهنگی دارد، اما کلاه از سر بی فرهنگ ها برمی دارد. بهار ادبیات خاص خودش را دارد، به لهجه چشمه ها با درختان و گیاهان حرف می زند. بهار در زودتر رسیده شدن، فرقی بین سیب زمینی و موز نمی گذارد. بهار در تشییع جنازه برگ های پاییز، دست به چوب خشک ها نمی زند. بهار چوب خشک را می رویاند اما با خشکیده ها دست نمی دهد. بهار تا شاخه ای - خود بخود - نخشکد آن را از خدمت به هیچ درختی برکنار نمی کند.
بهار برای نشان دادن برتری اش به دیگر فصل ها، هیچ فصل دیگری را تخریب نمی کند. بهار حتی از این ور و آن ور سال، هوای زمستان و پاییز را هم دارد و به آنها بشارت شکوفه های ظهور می دهد. بهار دنیا را سرشار از نور می کند، اما از هاله نور بیذار است. بهار جمعه ها در کرانه ها مأوا می گیرد، اما از یکشنبه ها متنفر است. بهار مجلس کسانی که روی دیدن همدیگر را ندارند را - با کمک باد - به هم می زند. بهار آتش بازی چهارشنبه سوزی های سیاسی را تحریم می کند. محبوبیت بهار روز افزون است، این را سفرهای استانی باد صبا گواهی می دهد. بهار آنها را که بیش از ده روز در خانه بنشینند را ذره ذره می خشکاند. سر بهار کلاه گشاد فریب نمی توان گذاشت. بعد یک عمر آرایش گری، نمی شود به لبهای بهار ماتیک تقلبی هدیه داد. بهار حتی حاضر نیست برای بهتر دیدن ماه های زیبایش، عینک با شماره بزند، چه رسد به بی شماره ها. به چشمان بهار کلک نمی شود زد. بهار است که عیار طلاهای مختلف را عیان می کند. نمی شود بجای طلای اصل، النگوهای بدل را به بهار قالب کرد. اینقدر بهار را ساده فرض نکنید. بهار با هیچکس شوخی ندارد. «ما به خرداد پر از حادثه عادت کردیم»؛ اما تا وقتی که تیر هست، کسی حق شلیک ناجوانمردانه به خرداد را ندارد.
بهار معتقد به یک نهضت طبیعی جهانی ست. عضو هیچ مکتب مصنوعی ایرانی و غیر ایرانی نیست. بهار دبیر جنبش تعهد به گل است. بهار رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست است. بهار رئیس سازمان جنگلبانی و مراتع است. بهار رئیس سازمان هواشناسی ست. بهار رئیس سازمان بهزیستی است. بهار رئیس مرکز منطقه ای مدیریت آب شهری و روستایی ست. بهار رئیس کمیته ملی آبیاری و زهکشی ست. بهار رئیس شرکت کنترل کیفیت هواست. بهار رئیس سازمان مدیریت آب است. بهار رئیس سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی ست. به بهار مدال افتخار هم اگر ندهند بهار باز هم بهار است، ولی مدالی که جنسش بهاری نباشد، با اولین باران بهاری زنگ خواهد زد. شاعری اگر در وصف بهار شعری نسراید، از نسیم بهار چیزی کم نمی شود. اما اگر کسی شعار بهار دهد ولی باورش خزانی باشد، روی سرش برف پشیمانی خواهد نشست. نوروز شاید ریشه در باستان و ستون های مخروبه تخت جمشید و تاج کیومرث داشته باشد، اما بهار، ریشه در باور انسان ها دارد. بهار عصاره حیاتی طبیعت است. می شود بهار را صدها هزار بار جشن گرفت، اما جشن گرفتن نوروز تنها همان یکبار رواست. آن ها که نوروز را 2500 بار جشن می گیرند سرطان افراط می گیرند. پهلوی هم وقتی سرطانش عُود کرد، مثل عود، دود شد رفت هوا. اسفندیار و یارش رستم قلابی که عددی نیستند. آریایی ها شاید در زیر چتر وسیع بهار جمع شوند، اما محال است آنکه بهاری اصیل باشد هوای آریایی به سرش افتد، مگر اینکه بادی شبه بهاری ویروس ریا را در پیکرش منتشر کند. در این هوای پاک و سالم بهاری باید به خورشید سلام کرد که از تابیدن در این سال های متمادی هیچ گاه خسته نشد. به ماه خسته نباشید باید گفت که در انتظار بهار در آن بالا بلندی ها، در عین تنهایی از پس این فصل غریب کش برآمد. باید تبریک بهار را به ابر گفت، که عمری ست در حسرت یک باریدن بهاری از سر خوشحالی ست. پس زنده باد بهار و مرده باد شعار!
حسین می گوید:
پاسخ دلباخته :
خداحافظت باشد حسین ..