دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


سقف پروازی


| ارسال در «دل‌نوشت»«دل‌رواق» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۲۱:۲۴ روز سه شنبه ۱۲ مهر ۹۰ |


 

سقف پروازی

تولد یک حس عجیب است و خاص. حس بی بدیل همچون شروع. حسی که هر سال تکرار می شود اما تکراری نه. حسی که مطلعش آغاز است و قافیه اش پرواز. حسی شبیه کرم بودن و در پیله رفتن و پروانه شدن. آغاز پروانه کرم بودن و خزیدن روی زمین خاصیت پروانه نیست. آغاز پروانه روز پرواز اوست. جعبه ای را کادو پیچ و تزئین کرده ام تا وقتی می روم داخل شهر، هدیه ای برای تولدش بگیرم و بگذارم در آن جعبه. کمی فکر می کنم چه بگیرم، ادکلن یا عطر، لباس یا کتاب یا قاب معرق کاری شده؟ اما نه، هیچوقت کلیشه را دوست نداشته و ندارم. منصرف می شوم، یاد نذرم می افتم. به سرعت لباسم را می پوشم و سوار سرویس شده و در پل حجتیه پیاده می شوم. به ساعت گوشی ام نگاه که می کنم ۱۷:۱۵ دقیقه است. کمی دیر شده، کمش یک ربع است. از همانجا سوار ماشین می شوم تا میدان. پیاده که می شوم به سرعت می دوم تا بازار پرنده فروشان.

 

وارد اولین مغازه می شوم و سلام می کنم. آقا یا کریم هم دارید؟ می گوید نه نداریم. (در دلم می گویم آری، یاکریم آنقدر قیمتی ست که نتوان قیمتی بر آن گذاشت). نگاهی به قفس ها و پرنده ها می اندازم، مریض و بی حال به نظر می رسند. قیمت هایشان هم کمی گران است. بدو می روم تا مغازه ای چند متر پایین تر. سلام، آقا قیمت ها چطور است؟ _ از ۳ تومن داریم تا ۱۵ تومن. نگاهی می اندازم به قفس ها. در دلم می گویم یکی برای نذر خودم می گیرم و یکی هم برای هدیه تولد. یک کبوتر طوقی نظرم را جلب می کند(خیلی خوشگل است، این را بر می دارم برای نذر خودم)، آقا این یکی را بیاور. دنبال یک کبوتری سفید و برفی می گردم برای کادوی تولد، آقا این چنده؟ کمی ارزان حساب کن برای نذر گنبد می خاهم. سریع می گوید: اِ اگه برا گنبد می خای، بیا اینا( اشاره می کند به قفس چند کبوتر بی حال و مریض و کمی کثیف) هستن۳۰۰۰ تومن. می گویم نه! برای عمه ام می خاهم، خوشگلش را هم می خاهم. می گوید آخه حیفه اینا. می گویم همین که گفتم. _ اون طوقیه که می خاستی ۸۰۰۰ تومن، سفیده هم ۸۰۰۰ تومن. مرد دستش را می کند داخل قفس، کبوتر ها داخل هم وول می خورند. اول طوقی را در می آورد و بعد سفید را.

 

آقا اینا رو تو دستم ببرم تا حرم؟ _ نه میذارمش برات داخل پاکت. می رود و یک نایلون می آورد و کبوتر ها را می گذارد داخلش. می گویم آقا محکم نبند خفه می شوند؟ _ نه محکم نبستم. خداحافظی می کنم و هر چه توان دارم می دوم سمت حرم. من می دوم و کبوتر ها داخل نایلون سرشان را از درز نایلون می آورند بیرون و بی قراری می کند. هر دو کاکلی زیبا دارند، «کفتر ِ کاکل به سر…» لبخند می زنم و می گویم: چند دقیقه هم صبر کنید زائر حریم ِ حرم می شوید. نفسی می گیرم و دوباره می دوم، نفس نفس می زنم و از صحن جواد الائمه می روم تا صحن مسجد اعظم. سلام می کنم و می روم در انتهای صحن، کنار ستون روبروی گنبد می نشینم. کبوترها را پشت کیفم قایم کرده ام. صدایشان می آید، بق بقو می کنند و من دلم می رود…

 

از دور دارد می آید، بلند می شوم و چند قدمی می روم جلو، سلام می کنم و می گویم: تبَلّدِت مُبالَ…، می خندد. نایلون را از پشت کیفم می آورم بالا و می گویم: بال ِ تو. با اشتیاق تمام می گوید وای… یک ذره هم انتظار همچین هدیه ای نداشت. اول طوقی را برمی دارد و قربان صدقه اش می رود، می گویم این رو برا نذر خودم گرفتم. این یکی برای تو، کبوتر سفید و برفی رنگ را می دهم به دست های از جنس مادرش، محکم در دست هایش گرفته تا فرار نکند. شاید برای او خاص ترین هدیه تولدی بوده که در تمام عمرش گرفته، اما مطمئنن خاص ترین هدیه تولدی بود که در تمام عمرم داده بودم. ذوق و شوقش از این کادوی تولد عجیب پنهان نشدنی ست. با چنان عشقی کبوترش را گرفته بود توی دستش و نوازشش می کرد و می بوسیدش. گفتم من نذر کرده ام که جلد حرم اش کنم، شما مختاری که پر بدهی یا ببری خانه کبوترت را. _ نه من هم پر می دهمش. می گویم پس باشد برویم ایوان طلا. دو کبوتر به دست از بین زائر ها عبور می کنند و همه نگاه می کنندشان. می رویم روبروی ایوان سلام می دهیم. تازه یادمان افتاده از کبوترها عکس بگیریم. گوشی ام را در می آورم، دوربینش را در می آورد، یکی در میان از کبوتر های هم عکس می گیریم.

 

خادمی خندان نزدیک می آید و می گوید: «کفتر بازا، چه کار می کنید بیست دقیقه ست؟» می گویم: کجا بیست دقیقه ست؟ پنج دقیقه هم نشده، اصلن خونه عممه، می خندد، ما هم می خندیم و دور می شود. او اما همچنان دارد کبوترش را ناز می کند و می بوسد و حرف می زند. چند زن و مرد جوان با بچه های کوچکشان دارند نگاهمان می کنند، بچه ها آرام آرام نزدیک می آیند. می گویم بیا نازش کن. نازشان می کنند و می روند. می گویم نیت کن و پرش بده، سر کبوتر را نزدیک لب هایش می آورد و «…». می گویم بلدی پرش بدهی؟ می گوید نه. می گویم اینطوری دستت را از پایین بیاور بالا و رهایش کن. رها می کند و بال می زند، کبوترش در آسمان.  من هم طوقی ام را ناز می کنم، چقدر چشم ها و کاکلش خوشگل است، در گوشش می گویم: برو اون بالا به عمه ام بگو: «…». حس می کنم شوق پرواز متراکم شده در بالهایش را. دستم را از پایین می آورم بالا و رهایش می کنم. می رود تا اوج، تا خال آسمان. احساس سبکی و پاکی می کنم. روبروی ایوان طلا و ضریح، باز سلام می دهیم و حرکت می کنیم سمت صحن مسجد اعظم. بر می گردم پشت سر را نگاه می کنم، می گویم نگاه کن اوناهاش! می گوید کو؟ همون که سفیده و همون که گردنش قرمزه. می روند تا خال آسمان و پشتک می زنند و می آیند پایین…

 

* * *

 

اگر پرنده ای را بگیری و سال ها در قفس زندانی خانه ات کنی، حتی بالهایش را هم بکنی، اگر بعد از سال ها از قفس آزادش کنی، ممکن نیست به زمین عادت کرده و پرواز از یادش رفته باشد. قصه آدم ها اما اینطور نیست ، یک روز اگر از «بهشت» بیرونشان کنند به «زمین» عادت می کنند، آخر «آدمیزاد» هستند. آدمیزاد اهل عادت است. عادت می کند به زمین و به زمان، به مانداب و به مرداب. مرداب آن تکه از دریاست که ظرفیت بی نهایت ندارد و گرداب آن بخش از دریاست که حوصله آرامش ندارد. مانداب اما نه ظرفیت بی نهایت دارد و نه حوصله خروش. زینت آسمان خورشید و ماه و ستاره است و زینت دریا رنگ نیلی و مرجان و ماهی است و ستاره دریایی. در مرداب اما در پس رنگ ها، لجن است و جلبک و کرم. حتمن این جمله را شنیده اید که می گویند: «چشم هایت قشنگ می بینند!» آری قصه همین است، مرداب برای آنهایی قشنگ است که چشم هایشان قشنگ می بینند. و الا این ها که به چشمت زیبا می آیند عرضی هستند نه ذاتی. رنگ زیبا دارند نه گوهر زیبا. همیشه ایراد از فرستنده نیست، گاهی از گیرنده است.

 

پرنده ای که از اوج آسمان به قفس تبعید و زندانی می شود، بیشتر از آنکه نشستن روی زمین را تمرین و به قفس عادت کند، به مرور قصه های پرواز می پردازد. «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است» و پرنده را هر وقت از قفس آزاد کنی می پرد. اما چرا وقتی مدتی مانداب و مرداب نشین می شویم، به همنشینی با کرم ها عادت می کنیم و از لجن های مرداب لذت می بریم؟ چرا اگر مدتی قفس نشین شویم، پرواز نه بلکه پریدن را حتا بالکل از خاطر می بریم؟ «خدا قاطر را دید به او شاخ نداد» و «گاو را دید و به او بال نداد». اما آدم را بی شاخ و بی بال آفرید، آنگونه که هم شاخ می تواند بزند و هم بال، «…اما شاکراً و اما کفورا». 

نظرات تأیید شده: (۱۵۶)                                   واکنش‌ها : موافقین ۰ مخالفین ۰

متن ادبی

دل نوشته

هدیه

کبوتر

او

قم

حرم

تولد

پرواز

پرنده

حضرت معصومه

نظرات  (۱۵۶)

۱۳ مهر ۹۰ ، ۱۸:۴۶

کریمی می گوید:

دهه کرامت بهانه ای است برای آنانکه دستی بر قلم دارند و کلامی برای گفتن، تا به سلاح قلم و اندیشه و به هر آنچه با آن می شود سطری نگاشت(نون و القلم و ما یسطرون) عرض ارادتی دوباره و تجدید بیعتی جانانه با شاه ولایت جان و بانوی جان جانان داشته باشند .
اگر طالب حجی مقبول ، در مملکت طوس هستی!
اگر شبانه با رویای طواف بر قبه عاشورایی حسین به انتظار رویت خورشید تحجد می کنی!
دست بر قلم و دل به خدا بسپار و بنویس از ...
موج وبلاگی "از حرمت معصومه تا حریم رضا"از تمام اعضای جبهه جهادگران مجازی و دیگر دوستان که در موج های قبلی همراهمان بودند، دعوت می‌کند که با نوشتن یادداشت‌ در وبلاگ‌های خود به این موج بپیوندند.
http://mojecyber.parsiblog.com/
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۰:۰۳

حنیفاسادات می گوید:

آدم را بی بال و بی شاخ آفرید، آنگونه که هم شاخ می تواند بزند و هم بال. «...اما شاکراً و اما کفورا».
دوستش داشتم....
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۰:۱۱

بــانو می گوید:

خیلی زیبا بود
متفاوت تر و پراحساس تر از پست های گذشته
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۰:۱۸

سعادت می گوید:

بال و پر و...
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۰:۴۴

خانم معلم می گوید:

خوش به حال ِ " او " که چون " تو "یی را دارد ...
گریه کردم ... اشکهایم سرازیر است ...
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۸

sh می گوید:

سلام و درود بر شما دوست گرامی
چقدر نوشته های زیبائی دارین واقعا آدمو به فکر فرو میبره
کاش بعضی ها این مطالب رو بخونن و کمی به فکر بیافتن و رفتار خودشون رو تغییر بدن
امیدوارم که همیشه موفق و سربلند باشید
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۱:۳۹

راستی... می گوید:

نمی دونم چی باید بگم...
.
.
.
شما خیلی خوب نوشتید...
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۹

ابجی کوچیکهِ او می گوید:

سلام....نبودم....ندیدم....ولی لحظه لحظه حستون کردم.....آقا محمدخدا قوت ب این دست که قلم میگیرد و این چنین مینویسد بر صفحه سپید کاغذ.... زیباست انچه از دل بر اید لاجرم بر دل نشیند....
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۷

نیروانا می گوید:

تولد یک حس عجیب است و خاص. حس بی بدیل همچون شروع. حسی که هر سال تکرار می شود اما تکراری نه. حسی که مطلعش آغاز است و قافیه اش پرواز. حسی شبیه ِ کرم بودن و در پیله رفتن و پروانه شدن. آغاز پروانه کرم بودن و خزیدن روی زمین خاصیت پروانه نیست. آغاز پروانه روز پرواز اوست
.....
بسیار زیبا بود ...
راستی سلام
وب بسیار بسیار زیبا و جالبی دارین
براتون ارزوی موفقیت روزافزون دارم
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۹

خانم معلم می گوید:

الان طوقی و سفید برفی کجان ؟!
چی گفتین زیر گوششون ؟
خوش به حالشون ... جلد حرم شدن ...
سایه خانم رو سرشون ، زمین زیر پاشون ...
اما ما چی ؟!
چقدر این عکس طوقی ات زیباست ...
حق داری دلت براش تنگ شده باشه ...
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۳:۴۱

مانا می گوید:

برام این قلم نوشتنتون هم تازه بود هم خیلی جالب...خیلی قشنگ بود...خیلی...پر از کودکانه بود...پر از صداقت...خیلی دوستش دارم...
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۳:۵۵

قنوت تا قبله می گوید:

سلام
عالی بود............
یاحق
۱۳ مهر ۹۰ ، ۲۳:۵۷

سپهرا می گوید:

قلم...
خوب بود قلم را آفرید تا بنگاریم به...
اندیشیده اید؟
اگر نوشتن نمی دانستیم چه میشد؟؟؟
گاهی با همین نوشتن است که کاش می شد ها تحقق می یابد...
حتی بوسیدن خدا...
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۷

سکوت می گوید:

گاهی اوقات آرزو می کنم ای کاش تک پرنده عاشقی بودم که میان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمین هستی برسم و پرواز کان نغمه سر دهم که... من شیدای تو وعاشقانه دوستت دارم
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۰:۲۶

گلاب می گوید:

سلام
نمیدونم داستان بود یا حقیقت؟ هر چه بود خیلی خیلی زیبایی بود ...کادوی تولد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۰:۳۸

ایلتاش می گوید:

ما عدم هـاییم و هستی های مـا تــو وجـــود مطلقـــی فـانـــی نمـا
وبلاگ خیلی متفاوت و عالی دارین ... بسیار زیبا
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۱:۴۳

هیئت مجازی الرحمن می گوید:

فی‌ست به نگاه مطمئن بچه‌ها نگاه کنی. به نفس راحت فرمانده‌ش. به افتخار اسب و شادمانی پر جنب و جوش مشک! کافی‌ست لحظه‌ای این‌ها را نگاه کنی تا بفهمی چند وقت است رسم علم‌داری می‌داند.
اصلا این‌ها به کنار، بعد از جنگ بیا و به علم نگاه کن!
این هفته شافی مهمان ارباب است. ما هم به دنبالش!
ساعت صفر عاشقی؛ صفر می کنیم تایمر فراموشی را و عاشقی از سر می گیریم!
http://hovalshafi.persianblog.ir
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۱:۵۲

ماری می گوید:

سلام. ماجرا دوست داشتنی بود. قلم شیوا و روونت جاذبه ی نوشته هاتو بیشتر می کنه
تولدش مبارک
اون توضیحات پایانیتو خط به خطش رو دوس داشتم
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۳:۴۹

سحر می گوید:

خیلی واسه این کفتره ذوق کردم
۱۴ مهر ۹۰ ، ۰۴:۰۲

مجتبی می گوید:

سلام اخر جمله ات خیلی باحال بود
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۰:۰۱

عاشق خدا می گوید:

اما رنگ عوض نکند...
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۰:۱۳

آبی تر از آسمان می گوید:

دقیقاً
آدم صد تا لباس عوض کند، اما رنگ عوض نکند!...
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۰:۲۴

نیاز می گوید:

چه روز تولد قشنگی چه کادوی متفاوتی خوشبحال او ی تو!!!
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۲:۳۰

صبا می گوید:

همین دیدن طوقی کافی بود برای آیینه کاری چشم هام...
من اما نمی خواهم عادت کنم...
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۳:۰۰

شاید من...(شقایق) می گوید:

چقدر با احساس نوشته بودین..
چقدر کبوتره ناز بود
موفق باشین.
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۳:۵۰

عبد صالح می گوید:

سلام آقا سید بزرگوار
وب شما فوق العاده عالی و مطالبت خیلی قشنگ بود.
همیشه مستدام باشی
قربانت : عبد صالح
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۴:۵۵

کیمیا می گوید:

حالا تولد کی بود؟در ضمن زیبا بود زیاد
شاد باشید
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۶:۵۹

آراسته می گوید:

وای چه جالب عجب سلیقه ای موفق باشید
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۷:۴۹

بانوی عشق ( مهتاب ) می گوید:

سلام
نوشته ستون 1 رو خوندم ... عالی بود .. بقیه رو هم می خونم
۱۴ مهر ۹۰ ، ۱۹:۱۱

صالح می گوید:

واقعن اتفاق قشنگ و بکری بود اونم برای روز تولد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۰:۱۰

یک خوشبخت می گوید:

سلام
چه سلیقه ای...
آفرین..
یادم میاد لنگه همین کبوترو زمانی داشتم...
آما حیف که خوراک قرقی شد...
خیلی تاسف خوردم...
میگن طوقی بی وفاست اما من از اون بی وفاتر شدم شاید نذر آقا میکردم بهتر بود تا اینکه پرش بدم و...
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۰:۱۴

غریبی می گوید:

سلام دوست عزیز، دهه کرامت را هم به شما تبریک میگم .
زرق و برق دنیا کمتر مجال تفکر به اهلش داده ...
منتظر حضور شما هستیم .
پیروز و شادمان باشید .
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۴

یک خوشبخت می گوید:

می دونی می خوام کجا برم
می دونی می خوام چیکار کنم
می خوام برای کفترا
یه خورده گندم ببرم
اونجا که گنبدش طلاست
با کفتراش پر بزنم
دوسش دارم اماممه
در خونشو در بزنم
بعضی شبا تو خونمون
بابام به مادرم می گه
می خوام برم امام رضا
به خدا دلم تنگ دیگه
بابام می گه امام رضا
مریضا رو شفا می ده
دوای درد مردمو
از طرف خدا می ده
می خوام برم به مشهد و
یه هفته اونجا بمونم
تو حرم امام رضا
نماز حاجت بخونم
بهش بگم امام رضا
مریضا رو شفا بده
دوای درد مردمو
از طرف خدا بده
آقاجون
می خوام بیام به مشهدت
به طواف کفترای گنبدت
براشون یه کیسه گندم بیارم
خبر از دردای مردم بیارم
بهشون بگم برام دعا کنن
اونقدر
تا که تورو رضا کنن
مرحوم آغاسی
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۵

یک خوشبخت می گوید:

آستان رضا
شهی که درگه او سجده‏گاه مرد و زن است
امان خلق، امین خدا ابوالحسن است‏
امام ثامن و ضامن جهان عز و جلال
که ملجأ همگان در نوائب و محن است‏
سپهر علم و عمل پاک از خطا و خطل
سرشته از کرم و جود و حجت ز من است‏
ز نور طلعت او پرتوی بود خورشید
ز بوی تربت او ذره نافه‏ی ختن است‏
طواف مرقد او سیر در بهشت لقا
زیارت حرم او بهشت را ثمن است‏
مرا بس است همین افتخار و عزت و شأن
که از ازل ولایش بگردنم رسن است‏
هزار سال سراید مدیحش ار «لطفی»
هنوز حرف نخستین و مطلع سخن است‏
شکوه عید غدیر اندر آستان رضا
نویدبخش نجات از شداید و فتن است‏
به هر کجا که روم جشن و شادی است و سرور
به هر که می‏نگرم ماه صورت و حسن است‏
برای خویش گزیده است هر کسی وطنی
مرا جوار ولی مرتضی علی است‏
هر آن که رفت به زیر لوای احمد و آل
رها ز غصه‏ی دنیا و فکر ما و من است‏
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۶

یک خوشبخت می گوید:

شرح اشتیاق
الا باد صبا ای پیک عشاق
پیامی بر از این مهجور مشتاق‏
به سوی خطه‏ی قدس خراسان
به پور طور موسی قطب امکان‏
به سوی مقصد پاکان و خاصان
به سوی قبله‏ی ارباب عرفان‏
به سوی کعبه‏ی اصحاب حاجات
به دار معجزات و خرق عادات‏
مکان علم و توحید و فضیلت
مقر پیکر پاک حقیقت‏
به درگاه رضا سبط پیمبر
غیاث خلق عالم، غوث اکبر
رواقش رشک فردوس برین است
هوایش مشک‏بیز و عنبرین است‏
رضا شاهنشه ملک فضایل
ستوده سیرت و نیکو خصایل‏
جهان مکرمت، مصباح بینش
سپهر مرحمت، دریای دانش‏
امام مشرق و مغرب شه دین
مکان عزت و اجلال و تمکین‏
فروزان مهر پرنور ولایت
درخشان در دریای امامت‏
جمال ‏الله و وجه‏الله اعظم
ولی‏الله و سرالله اقوم‏
سلامم را نما تقدیم کویش
مشام جان معطر کن ز بویش‏
بگو «لطفی» غمین و دل ‏فکار است
جدا از روضه‏ات محزون و زار است‏
ز هجرم آن‏چنان اندر تب و تاب
که ماهی آن چنان در خارج از آب‏
الا ای مظهر الطاف باری
ز درگاه تو خواهم رستگاری‏
خجسته درگهت باب نجات است
و ز آن خلق جهان را بس صلات است‏
خوشا حال نکوی خادمانش
خوشا حال حضور زائرانش‏
خوشا آنان که آنجا در نمازند
خوشا آنان که در راز و نیازند
الا ای معدن لطف و عنایات
الا ای مرکز جود و کرامات‏
از این بار غم و این نار هجران
خلاصی ده مرا ای رکن ایمان‏
قبولم کن که سر تا پا خطایم
گدای کوی احسان شمایم
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۷

یک خوشبخت می گوید:

لبخند آفتاب
«وفائی»
آسمان را عرشیان امشب چراغان می‏کنند
کهکشان در کهکشان آئینه بندان می‏کنند
قدسیان امشب به عین مقدم شمس الشموس‏
اختران را بهر کسب نور مهمان می‏کنند
تشنگان معرفت امشب به زیر آسمان‏
ابرهای رحمت حق باز باران می‏کنند
انجمن آراست نام ثامن الاطهار و باز
نام او را عاشقان شمع شبستان می‏کنند
تازه می‏گردد دل ما چون گل شبنم زده‏
آیه‏ی نام و را هر جا که عنوان می‏کنند
هر که اشک شوق ریزد از برایش روز حشر
دامن او را پر از یاقوت و مرجان می‏کنند
روضه او هست تا آئینه‏ی باغ بهشت‏
زائران او مکان در باغ رضوان می‏کنند
در حریم او که باشد بهر ما دار الشفا
دردمندان دردهای خویش درمان می‏کنند
ای «وفائی» هر که گردد زائرش با معرفت‏
مشکل او را به روز حشر آسان می‏کنند
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۷

یک خوشبخت می گوید:

چلچراغ آسمانها
«وفائی»
ای دل امشب آسمانها دیدنی است‏
رقص نور کهکشانها دیدنی است‏
اختران چون خوشه دسته دسته‏اند
در میان آسمان صف بسته‏اند
مهر و مه را نور افشان کرده‏اند
آسمانها را چراغان کرده‏اند
رنگ شب زیباتر از هر روز شد
سینه‏ی مه پر ز شوق و سوز شد
ناگهان لبهای مه چون گل شکفت‏
با هزاران شکر با خورشید گفت‏
ای مرا امید، ای آئینه رو
کیست این مهر جهان آرا بگو؟
ناگهان خورشید لب را باز کرد
از لب پر نور خود آواز کرد
این که می‏آید امید ماسواست‏
نور خورشید همه خورشیدهاست‏
چلچراغ آسمانها او بود
روشنی کهکشانها او بود
هشتمین مهر جهان آراست او
مهر تابان همه دلهاست او
او امید و آرزوی ما بود
او تمام آبروی ما بود
مقصد من صبحگاهان کوی اوست‏
روز تاریکی دو چشمم سوی اوست‏
روز و شب مشتاق دیدارش منم‏
خاک راه پای زوارش منم‏
کار من در راه او گل چیدن است‏
خاک پایش را ز جان بوسیدن است‏
ای «وفائی» هر که چون من خاک اوست‏
زائر دولتسرای پاک اوست‏
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۸

یک خوشبخت می گوید:

مونس قلبها
«هنرور»
ز بیت موسی جعفر مه برج ولا سرزد
که خورشید جمالش طعنه بر خورشید خاور زد
عزیز مصطفی آمد انیس قلب ما آمد
به گرد شمع رخسارش دلم پروانه سان پرزد
صدای شاد باش عرشیان بر فرشیان آمد
چو بوسه بر رخ فرزند خود موسی بن جعفر زد
به بزم ما صفا آمد، به درد ما دوا آمد
رضا آمد، رضا آمد، سعادت حلقه بر در زد
به احمد تهنیت گوید امین جبرئیل اکنون‏
چو پا اندر جهان آن پاره‏ی قلب پیمبر زد
جهان از مقدمش رشگ جنان گردید سرتاسر
ز نور چهره‏اش ارض و سما از زیب و زیور زد
دل من بسته بر مویش، بهشت من بود کویش‏
غبار درگه او را امین حق به شهپر زد
به یمنش عیدی ما را فرج بنما عطا یا رب‏
فراق مهدیش بر جان و قلب شیعه آذر زد
مکن یا رب جدا از دامنش دست «هنرور» را
بهر صبح و مسا یابن الحسن با دیده‏ی تر زد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۹

یک خوشبخت می گوید:

میلاد خورشید
باز هم حاجیان بیت الله‏
شده آماده، کرده روی براه‏
همه بر بسته بار و من ماندم‏
آه کز کاروان جدا ماندم‏
باز هم روی بر دعا کردم‏
صاحب خانه را صدا کردم‏
کهنه زخمی بسینه دارم من‏
آرزوی مدینه دارم من‏
در شرار فراق می‏سوزم‏
من از این اشتیاق می‏سوزم‏
همه غمها بسینه بنشستند
همه درها به روی من بستند
راه وصلی، برویم از هر باب‏
بگشا یا مفتح الابواب‏
مکه را، ز آه سینه می‏خواهم‏
من برات مدینه می‏خواهم‏
که مدینه مراست قبله‏ی دل‏
قبله‏ی دل کجا و خانه‏ی گل‏
گر نه راهی بسوی حج داریم‏
حرم ثامن الحجج داریم‏
حرمی را که قبله‏ی جان است‏
هفتمین قبله‏ی محبان است‏
زائرش را چو نمره می‏بخشند
اجر صد حج و عمره می‏بخشند
نور رحمت دمید از خاکش‏
آسمان خاک بوس درگاهش‏
نقش کعبه فتاده بر سنگش‏
حجر الاسود است هر سنگش‏
هشتمین گوهر رسول الله‏
پاره پیکر رسول الله‏
روی او بس که غرق زیبائیست‏
ماه ذیقعده هم ماه تماشائیست‏
موقع دیدنش بود امشب‏
شب تابیدنش بود امشب‏
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۵۰

یک خوشبخت می گوید:

امشب آئینه‏ها سخن گویند
وصف آن ماه انجمن گوید
شمعدانها ز شوق می‏سوزند
بهتر از هر مهی دل افروزند
هر دم از قدسیان صلا آید
نغمه‏های رضا رضا آید
حوریان نور در فضا پاشند
عطر گلهای کربلا پاشند
سامراء کربلا بقیع و نجف‏
همه امشب افتاده‏اند به صف‏
بامدادان چو بار عام دهند
به حریم رضا سلام دهند
هر سحر که سر زند خورشید
در آن خانه در زند خورشید
رو به آن درگه خدائی را
بوسد آن گنبد طلائی را
اوست خورشید ماه ذیقعده‏
نور شام و پگاه ذیقعده‏
آفتابش چگونه کس خواند
آنکه خورشید را بگرداند
بهترین است و برترین است او
گل مخوانش گل آفرین است او
او جگر گوشه‏ی نبی و ولی‏
نور چشم محمد است و علی‏
دهمین نور کردگار بود
دو جهانش در اختیار بود
روح زهرا و جان پیغمبر
عالم خاندان پیغمبر
از خدا هست و تا خدا علمش‏
ملک دین را گرفته با علمش‏
عطر رحمت طراود از بویش‏
جان اسلام بسته بر مویش‏
پیش مأمون که نار حاویه بود
چو علی در بر معاویه بود
از فروغش چراغ باطل مرد
مسلک واقفیه برهم خورد
رفتنش در مدینه دیدن داشت‏
گفته‏هایش به ره شنیدن داشت‏
رنگ فیروزه‏های نیشابور
اثر فیض اوست وقت عبور
اینکه فرمود حضرتش در راه‏
جمله‏ی لا اله الا الله‏
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۵۱

یک خوشبخت می گوید:

قلعه محکم خدا باشد
اهل آن ایمن از بلا باشد
هر که کوشید در رضایت او
و آنکه دل بست بر ولایت او
از عذاب خدا رها باشد
ساکن قلعه‏ی خدا باشد
بخدا نور کبریائی اوست‏
قلعه‏ی محکم خدائی اوست‏
ای حریمت بهشت بین دو کوه‏
کعبه را نیست این جلال و شکوه‏
کعبه استاده بر درت به سلام‏
به بلندی قامت اسلام‏
مهر و ماهت چکیده‏ی قلم است‏
جبرئیلت کبوتر حرم است‏
ز آستانه‏ات کلیم می‏خیزد
ز آستینت مسیح می‏ریزد
ذره‏های خاک آستانت را
قطره‏های اشک زائرانت را
حوریان می‏برند سوی فلک‏
بهترین هدیه در صفوف ملک‏
مدح تو کار ما نبود
معجزاتت یکی دو تا نبود
یا امام رئوف ادرکنی‏
وی تو غوث الهوف ادرکنی‏
هر چه هستیم ما گدای توئیم‏
خانه زاد حرم سرای توئیم‏
شرم آگین ببین نگاهم را
بر رخ من مکش گناهم را
وا مکن دفتر گناهانم‏
کز گناهان خود پشیمانم‏
گر توأم رد کنی کجا بروم‏
من گدای توأم کجا بروم‏
در پناهت اگر غنودم من‏
خوب همسایه‏ای نبودم من‏
آمدم آشتی کنم امشب‏
بر درت بوسه می‏زنم امشب‏
جان زهرا بگیر دستم را
ساز جبران تو هر شکستم را
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۵۱

یک خوشبخت می گوید:

بشارت فرشتگان
ای عاشقان شوق ولا جان را صفا داد
هستی بشارت از گل روی رضا داد
دل بر خیالش آیینه بسته‏
ریزد به پایش گل دسته دسته‏
جانم رضا جان، جانم رضا جان‏
آمد امام مهربان خورشید هستی‏
آمد رضای اهلبیت حق پرستی‏
آمد گل یاس، بر نخل کوثر
چشم و چراغ موسی بن جعفر
جانم رضا جان، جانم رضا جان‏
ای نجمه! خورشید دل و جانت مبارک‏
شمس الضحی داری به دامانت مبارک‏
آهوی دلها شرمنده‏ی او
عشق ولایت زیبنده‏ی او
جانم رضا جان، جانم رضا جان‏
روی نیاز بی‏پناهان در حریمش‏
لطف و کرامت نعمت دست کریمش‏
از او شرافت دارد خراسان‏
در سایه‏ی اوست ایمان و ایران‏
جانم رضا جان، جانم رضا جان
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۱:۵۲

یک خوشبخت می گوید:

سروش شادی
مژده که امشب یاران، جهان منور گشته‏
مورد لطف یزدان، موسی جعفر گشته‏
شد تولد رضا، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
گشته عنایت از حق، چنین گل خوشبوئی‏
ز نور حق او مشتق، آمده از خوشروئی‏
هفتمین مقتدا، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
دو چشم نجمه روشن، شد ز فروغ رویش‏
ارض و سما شد گلشن، ز طلعت دلجویش‏
می‏سراید صبا، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
نو گلی از گلزار، ختم پیمبر آمد
مظهری از انوار، ایزد داور آمد
سبط خیر الوری، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
حجت هشتم آمد، شاه خراسان آمد
نو گل تکتم آمد، مونس جانان آمد
زاده‏ی مرتضی، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
به هر چمن بین بلبل، بر سر هر شاخ گل‏
یا به سر هر سنبل، فکنده شور و غلغل‏
نغمه زند با نوا، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
به خسته گان برگوئید، که باب حاجت آمد
طبیب خود را جوئید، سرور امت آمد
هست شمس الضحی، آفرین مرحبا، بر این ولادت‏
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۲

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«مَنْ کَانَ مِنَّا وَ لَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا»
¯هر کس خودش را با ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست¯
سفینة البحار 2/ ص 98
هر چند زبان الکنم گویا نیست
در طاقت این قطره ی دل دریا نیست
سلطان سریر ارتضا فرمودند :
هر کس که مطیع حق نشد از ما نیست
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۳

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«اِعْلَمْ اَنَّهُ لاوَرَعَ اَنْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللهِ وَ الْکَفِّ عَنْ اَذَی الْمُؤْمِنِ»
¯هیچ خویشتنداریی سودمندتر از دوری از حرام و پرهیز از آزار مؤمنان نیست¯

فقه الرضا علیه السلام / ص 356
از کار حرام نفس را باز بدار
بال و پر روح را به پرواز بدار
از ذهن بشوی مؤمن آزاری را
در جامعه خویش را سرافراز بدار

۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۴

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«فَقَالَ هُوَ(الْقُرْآنَ) حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى»
¯قرآن ریسمان محکم الهی ورشته استوار و مطمئن او در میان بندگان است¯

بحارالأنوار/ج 17/ص210
برخیز و غرور نفس، بر سنگ بزن
بر آیینه ی دل، آب بی رنگ بزن
خواهی که زتیرگی به خورشید رسی
بر رشته ی محکم خدا، چنگ بزن

۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۵

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَاِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً»
¯هر کس نمی تواند کفاره ی گناهانش را بپردازد، بر محمد و آل محمد بسیار
صلوات فرستد زیرا صلوات گناهانش را کاملا از بین می برد¯
عیون اخبارالرضا علیه السلام / ج1/ص294
گر معصیتی نموده، کردی گنهی
گر نیست تو را مال که کفاره دهی
بسیار درود بر محمد بفرست
تا عاقبت از عقوبت بد برهی
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۵

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اَلْقُرْآنُ کَلامُ اللهِ لاتَتَجَاوَزُوهُ وَ لاتَطْلُبُوا الْهُدَی فِی غَیْرِهِ فَتَضِلُّوا»
¯قرآن، سخن خدا است از مرز آن مگذرید و هدایت و سعادت را در غیر آن نجویید
که گمراه خواهید شد¯
بحارالأنوار/ج2/ص30
هرگز زگناه خود سعادت مطلب
از ابر سترون، اشک رحمت مطلب
خواهی که به باغ رستگاری برسی
از غیر کتاب حق، هدایت مطلب
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۶

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:

«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ»
¯امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است¯
مسند الامام الرضا علیه السلام / ج 1/ ص 69
آقا ! پدرم ! برادرم ! مولایم !
هر روز به شوق دیدنت می آییم
امروز تو را حلقه به گوشم که شود
لبریز صدای روشنت فردایم

۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۶

یک خوشبخت می گوید:

8-قال الرضا علیه السلام:
«اِذَا نَزَلَتْ بِکُمْ شَدِیدَةٌ فَاسْتَعِینُوا بِنَا»
¯هر گاه برای شما پیش آمد سختی روی داد از ما کمک و یاری بجوئید¯
مستدرک‏الوسائل/ج5/ص229
آنگه که زمانه ناموافق گردد
سیمای فلک، آینه ی دق گردد
یاری ز امام مهربان می طلبد
آن کس که در این مقام لایق گردد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۷

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ»
¯هر که از نفس خویش حساب کشد سود می برد و هر که غفلت ورزد زیان می بیند¯
بحار الانوار/ ج 75، ص 352
دل بسته به سود این مشاغل نشوید
پابند به این خرده مسایل نشوید
از حاصل نفس خود حسابی بکشید
از سود و زیان خویش غافل نشوید
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۷

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اَلْإِمَامُ اَلدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ، مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِکٌ.»
¯امام راهنمای در مهلکه هاست و هر آنکه از او جدا شود هلاک گردد¯
الکافی/ج1/ص198
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمه ی فیض و برکات است امام
نابود شود هر که از او دور افتد
در مهلکه ها دست نجات است امام
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۸

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اَلصَّغَائِرُ مَنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ اِلَی الْکَبَائِرِ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللهَ فی الْقَلِیلِ لَمْ یَخَفْهُ
فِی الْکَثِیرِ»
¯گناهان کوچک،زمینه ی گناهان بزرگ است. هر که در گناه کوچک از خدا نترسد
در گناه بزرگ هم از خدا نخواهد ترسید¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام /ج 2/ ص 180
هرگز عمل شوم، مبارک مشمار
یک جو گنه خویشتن اندک مشمار
سوی گنه کبیره ات تا نکشد
این معصیت صغیره، کوچک مشمار
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۸

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«عَجِبْتُ لِمَنِ اخْتَبَرَ الدُّنْیَا وَ تَقَلُّبَهَا کَیْفَ یَطْمَئِنُّ اِلَیْهَا»
¯در شگفتم که چگونه کسی که دنیا را آزموده و تغییرات آن را به چشم خود دیده
باز دل به دنیا می بندد¯
بحار الانوار/ج 75/ص450
وه! دیده چقدر مرگ ماهی ها را
این جزر و مد و تلاطم دریا را
دل بسته دوباره هم بر این موجاموج
انگار که بسته دیده ی بینا را
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۹

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اِیَّاکُمْ وَ الْحِرْصَ وَ الْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ»
¯از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو امتهای گذشته را نابود کرده است¯
بحار الانوار/ 75/ 346
از یاد مبر زمزمه های دین را
مفهوم بلند قصه ای دیرین را
حرص و حسد، این دو اژدها سوزانده
امت های گذشته و پیشین را
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۹

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«لَیْسَ لِبَخِیلٍ رَاحَةٌ وَ لا لِحَسُودٍ لَذَّةٌ»
¯خسیس را آسایشی و حسود را لذتی نیست¯
تحف العقول/ ص450
بر مال کسان دوختن چشم بد است
رزق من و تو دست خدای احد است
از زندگی آسایش و لذت نبرد
هر کس به دلش شعله ی بخل و حسد است
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۰

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«سُرْعَةُ الْمَشْیِ تَذْهَبُ بِبَهَاءِ الْمُؤْمِنِ»
¯ تند روی شکوه مؤمن را از بین می برد¯
خصال صدوق/ ص 9
از سیلی باد نقش شن می شکند
هر جا که گلی ست مطمئن می شکند
ای دوست شکوه و هیبتت بی تردید
از شیوه ی رفتنی خشن می شکند
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۱

یک خوشبخت می گوید:

17ـ قال الرضا علیه السلام:
«السَّفِلَةُ مَنْ کَانَ لَهُ شَیْ‏ءٌ یُلْهِیهِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى»
¯فرومایه کسی است که چیزهایی دارد که باعث غفلت او از یاد خدا می شود¯
مستدرک‏الوسائل/ج 13/ص 269
در جامعه پست و خوار و منفور افتد
هر کس به تعلقات منفور افتد
سرگرم شود به آنچه دارد شب و روز
از یاد خدای مهربان دور افتد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۱

یک خوشبخت می گوید:

16ـ قال الرضا علیه السلام:
«اَلْاَدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الْاَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ»
¯ادب نتیجه تحمل سختی است، هر که سختی را تحمل کند به ادب دست یابد¯
اصول کافی 1/ ص 24

راهیست که سنگلاخ و رهزن دارد
افتادن و ماندن و شکستن دارد
سرمنزل این راه مقام ادب است
زین روست که ارزش رسیدن دارد

۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۲

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللهَ فِی نِعَمِ اللهِ عَلَیْکُمْ فَلاتُنْفِرُوهَا عَنْکُمْ بِمَعَاصِیهِ»
¯ای مردم تقوا را درباره ی نعمت های الهی را رعایت کنید و نعمت ها را
به گناه و معصیت از خود مرانید¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام / ج2/ ص 169
ای آنکه به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان پندی را
با معصیت و جرم و نمک نشناسی
از خویش مران لطف خداوندی را
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۲

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اَلْمُؤْمِنُ اِذَا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنْ حَقٍّ»
¯مؤمن هر گاه خشمگین شود، خشمش او را از مسیر حق منحرف نمی سازد¯
بحار الانوار/ج75/ص352
سنگینی رنج، ناصبورش نکند
خاموش، غم زمانه نورش نکند
خشم و غضب و خروش هم ، مومن را
هرگز زمسیر راست، دورش نکند
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۳

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«الْقَنَاعَةُ تَجْتَمِعُ إِلَى صِیَانَةِ النَّفْسِ وَ عِزِّ الْقَدْرِ »
¯ قناعت همنشین کرامت و سربلندی است ¯
بحارالأنوار/ج 75 /ص 349
از سایه ی هر کفر و گناهی بگریز
از معرض آتش تباهی بگریز
می خواهی اگر عزیز و ایمن باشی
از وسوسه ی زیاده خواهی بگریز
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۳

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
« اصْحَبِ السُّلْطَانَ بِالْحَذَرِ وَ الصَّدِیقَ بِالتَّوَاضُعِ وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ
وَ الْعَامَّةَ بِالْبِشْرِ »
¯در برابر قدرتمندان محتاط، در برابر دوستان فروتن، در برابر دشمنان مراقب
و در برابر مردمان گشاده رو باش¯
بحارالأنوار/ج71/ ص167

در صحبت سلطان قدر، اهل حذر باش
با دوست صمیمانه تر از دیده ی تر باش
با دشمن خود ، تیز نشین ، فکر ضرر باش
با عامه بشکفته چو گل های سحر باش

۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۴

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«خَاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَغْنَی بِرَأْیِهِ»
¯آنکه خودرأی باشد خود را به هلاکت افکنده است¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 54
هر کس که به رای خویش مغرور شود
از ساحل امن و عافیت دور شود
کوه است اگر ریگ روان می گردد
پیل است اگر بشکند و مور شود
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۴

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«اِحْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزُّ»
¯زبان خود را نگهدار عزیز می شوی¯
اصول کافی/ ج 2/ ص 113
می خواهی اگر بلند گردد نامت
آیینه ی عزت بشود فرجامت
جز صحبت حق که روز و شب باید گقت
ای دوست نگهدار زبان در کامت
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۵

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام :
«اَلْمَسْألَةُ مِفْتَاحُ الْبُؤْسِ»
¯دست نیاز به سوی دیگران بردن کلید فقر و تنگدستی است¯
بحار الانوار/ ج 93، ص 157
بر سفره ی این و آن سخن ساز مکن
جز درگه حق نیازت ابراز مکن
کار تو اگر بسته بماند بهتر
دروازه ی فقر را به خود باز مکن
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۵

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«لاتَسْتَقِلُّوا قَلِیلَ الرِّزْقِ فَتُحْرَمُوا کَثِیرَهُ»
¯روزی کم را اندک نشمارید که از روزی فراوان محروم می شوید¯
بحار الانوار/ 75/ 347
چون می رسد این فیض دمادم خوبست
باران چه به رگبار چه نم نم خوبست
هر روز به طرز دیگری می آید
روزی چه اگر زیاد اگر کم خوبست
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۵

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اَلْمُذِیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ»
¯هر که کار زشت دیگران را بر ملا کند خوار می گردد و هر که آنرا بپوشاند
خدایش می آمرزد¯
میزان الحکمة، ج 2، ص 988
هر کس پی عیب دیگران ما افتد
خود نیز ز چشم مردمان می افتد
بر دفتر پرده پوش هم پرده ی لطف
از سوی خدای مهربان می افتد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۷

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اَلْمُؤْمِنُ اَلَّذِی إِذَا اَحْسَنَ اِسْتَبْشَرَ وَ إِذَا اَسَاءَ اِسْتَغْفَرَ»
¯مؤمن کسی است که چون نیکی کند شاد گردد و چون بدی کند استغفار نماید¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام / ج 2/ ص 4
آنکس که مطیع حضرت دادار است
خوشنود به کار نیک و نیکوکار است
چون مرتکب خطا شود می بینی
در حالت توبه است و استغفار است
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۷

یک خوشبخت می گوید:

ال الرضا علیه السلام:
«مَا هَلَکَ امْرُؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ»
¯هر که قدر خویش بشناسد نابود نخواهد شد¯
بحارالأنوار/ ج72/ص66
جهل است شب و نگاه عالِم، روز است
یک پرتو علم، آسمان افروز است
بی معرفت نفس، به مقصد نرسی
آنکس که شناخت قدر خود، پیروز است
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۸

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:

«اَلتَّدْبِیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ»
¯تدبیر قبل از عمل، تو را از پشیمانی در امان می دارد¯
عیون اخبارالرضا علیه السلام /ج2/ ص 54کافی/ج2/ ص113
تدبیر پس از نتیجه بی تاثیر است
چون شیر که بسته در غل و زنجیر است
از دغدغه ی ندامت آزاد شود
پیش از عمل آنکه صاحب تدبیر است

۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۸

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«أَنَّ ذِکْرَ الْمَوْتِ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ»
¯همانا یاد مرگ برترین عبادت است¯
بحارالأنوار/ج 75 /ص 347
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
در زمره ی بهترین عبادات بود
با هر نفسی به یاد مرگ افتادن
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۸

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«اِیَّاکُمْ وَ سُوءَ الْخُلْقِ فَاِنَّ سَیِّئَ الْخُلْقِ فِی النَّارِ لامَحَالَةَ»
¯از بد اخلاقی بپرهیزید زیرا بد اخلاق بدون تردید در آتش است¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام / ج 1/ 34
با جان و دل این اشاره را قاب بگیر
در اهل جهان شیوه ی مهتاب بگیر
اخلاق بدت تو را به آتش نگشد
با پیر و جوان طریقت آب بگیر
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۹

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«مَنْ رَضِیَ شَیْئاً کَانَ کَمَنْ أَتَاهُ»
¯هر که از کاری راضی باشد مثل کسی است که آنرا انجام داده است¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام / ج 1/ ص 273
فرمود رضا- بلند بادا نامش-
- نفرین زده باد دشمن ناکامش-
چون راضی و خشنود زکاری گردی
انگار که داده ای خودت انجامش
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۰

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«مَنْ لَمْ یَصِلْ رَحِمَهُ لَمْ یَتَّقِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ»
¯هر که صله رحم نکند تقوای الهی را رعایت نکرده است¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام / ج2/ ص 234
دلتنگی پر شکستگان را دریاب
با سایه ی لطف، خستگان را دریاب
می خواهی اگر خدا تو را گیرد دست
از بهر خدای، بستگان را دریاب
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۱

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«لایَخَافَ عَبْدٌ اِلّا ذَنْبَهُ وَ لایَرْجُوَ اِلَّا رَبَّهُ»
¯بنده باید جز از گناهانش نترسد و جز به خدا امید نبندد¯
عیون اخبار الرضا علیه السلام /ج 2/ ص 44
دل بر دو سه دم گرمی بازار مبند
امید به هیچ کس بجز یار مبند
از غیر گناه خود ز چیزی نهراس
دل جز به خدای حی دادار مبند
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۲

یک خوشبخت می گوید:

قال الرضا علیه السلام:
«لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ الصِّیَامِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ
فِی أَمْرِ اللهِ»
¯عبادت، بسیاری روزه و نماز نیست و همانا عبادت، اندیشه زیاد نمودن
در امر خداست¯
تحف العقول/ص442
تا شمع نسوخت، شعله و نور نشد
بی سختی و رنج، گنج میسور نشد
فرمود : عبادت خداوند ودود
هرگز به نماز و روزه محصور نشد
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۲

یک خوشبخت می گوید:

ـ قال الرضا علیه السلام:
«اِنَّ الصَّمتَ بابٌ مِن اَبوابِ الحِکمَة»
¯ سکوت دری از درهای حکمت است¯
با خلق خداوند دو رویی بس کن
سنگ افکنی راه نکویی بس کن
فرمود: سکوت باب حکمت باشد
بسیار مگو زیاده گویی بس کن
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۴

aMiN می گوید:

می شود باز نگاه کرد سوی
بی کران او
ما همیم که محو شدی سوی
نقطه ای
می شود بوسید او
می شود پرواز کرد تا سوی او
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۰

سید محمدرضا می گوید:

آقا
کبوتر دله منم فروشیه ها!
می شه بخری پرش بدی؟
فقط مثل سید ما؛ بی زحمت سوا نکنید!
درسته چرکه اما بیچاره دله!
دوس داره کبوتر شه تو حرم نگاهت!
یا علی
۱۴ مهر ۹۰ ، ۲۳:۵۳

س.م.ع می گوید:

با سلام...از این که نوشته متفاوتی خوندم لذت بردم... خدا قوت
۱۵ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۵

طنین می گوید:

سلام
قشنگ مینویسی سید. خوشم اومد.
۱۵ مهر ۹۰ ، ۰۱:۲۹

هائم می گوید:

سلام!
از دل برآمده بود... و به دل نشست!
یا علی...
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۰:۴۳

امین می گوید:

سلام بر شما
عالی بود
التماس دعای شدید سید
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۳:۱۱

نگاتیوخیالی می گوید:

السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند
هر کی دلش اسیره سلطان عالمینه
کوی امام هشتم شیش گوشه ی حسینه
گل رنگ و بوی خود را زان بی قرینه دارد
شهر رضا صفای شهر مدینه دارد
بیــــا ای دوست ما را مفتخر کن
رهت دور است آن را مختصر کن
دل من خاک نیشــابوری تـوست
کـــرم فرما و از این دل گـذر کن!
- امام رضا(علیه‎السلام)
هرگز بر کسی خشم نگیر، از کسی چیزی مخواه و هرچه برای خودت می‎خواهی برای دیگران نیز بخواه
پیشاپیش میلاد عالم آل محمد، هشتمین حجت سرمد، نگین درخشان وطن، السلطان ابا الحسن، حضرت رضا (علیه السّلام) مبارک باد.
یا علی علی مددی
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۳:۳۲

بهار می گوید:

وقتی خدا به تو می گوید "باشد" به تو همان چیزی را می دهد که تو می خواهی. وقتی می گوید "نه" به تو چیزی بهتر خواهد داد و وقتی می گوید"صبر کن " در تدارک بهترین چیز برای توست
موفق باشید
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۳:۴۲

من می گوید:

متن زیبایی بود لذت بردم
۱۵ مهر ۹۰ ، ۱۶:۵۴

بی تاب می گوید:

کبوتر را خدا جان داد تا بیاموزد ما را پرواز...
یاد که نگرفتیم هیچ، درعوض ما به کبوتر هم قفس را یاد دادیم
۱۵ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۲

پرواز می گوید:

از من دلی بساز به شکل ِ کبوتری
تا
تا همیشه
پر بزنم در هوای ِ تو ...
۱۶ مهر ۹۰ ، ۰۰:۴۶

پرواز می گوید:

قلب ِکوچکم پرنده می شود / می پرد
توی ِ صحن ِ تو دوباره باد می وزد / می پرد پرنده / می شود سوار ِ باد
می رود به هر کجا که باد می وزد / یک قفس شده تمام ِ شهر و دست های ِ تو /
به پرنده های ِ خسته آب و دانه ... نه ... جان می دهد ...
۱۶ مهر ۹۰ ، ۰۷:۲۰

مجتبی می گوید:

عالی بود
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۲:۰۵

پرواز می گوید:

حس می کنم هزار بار سبک تر شده ام ... تصور کن
هزار بال ِ کبوتر رها شده در باد
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۰۹

فرزند خاک می گوید:

سلام...
افرین افرین...
موفق باشی...
بهم سر بزن خوشحال میشم...
برام دعا کن
یاعلی مدد
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۱

علیرضا می گوید:

سلام
راستی مگه تو خدارو نبوسیدی!!!؟
خدا از رگ گردن به ما نزدیکتره! خدا درون خود ماست!
بوسه بر دستهای خودت بزن که تلاش می کنی برای حفظ وجودت که خدا در آن است!
اینگونه خدا را بوسیده ای...
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۵:۴۵

عمران می گوید:

ای مرغ ِ گرفتار بمانی و ببینی
آنروز همایون که به عالم قفسی نیست
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۷:۰۱

النا می گوید:

سلام
عیدتون مبارک.
مطالب زیبایی دارید
یاحق
۱۶ مهر ۹۰ ، ۱۹:۲۴

دو همکلاسی می گوید:

میلاد با سعادت امام رضا (ع) مبارک
آپیم
خوشحال میشیم بهمون سر بزنین
۱۷ مهر ۹۰ ، ۰۱:۲۳

فاطمه می گوید:

در هوایت بال بال می زنم... تو تنها این مرداب ِ جان ِ مرا از بند "کفورایی" رها کن...
۱۷ مهر ۹۰ ، ۰۲:۴۵

فریاد بی صدا می گوید:

آن قدر نفس می کشم
تا تمام شود ...
همه ی آن هوایی که سراغ تو را می‌گیرد...
۱۷ مهر ۹۰ ، ۱۱:۰۳

مهدا می گوید:

اهل کجایی؟ چه اتفاق جالبی! منم همینجا درس خوندم... کاش من هم چنین هدیه ای می دادم...
۱۷ مهر ۹۰ ، ۱۹:۳۸

یه ایرانی می گوید:

سلام
مبارک باشه تولد عمه تون....البته با تاخیر...ببخشید..
واقعا هدیه جالبی بود...
۱۸ مهر ۹۰ ، ۰۰:۳۰

منتظر می گوید:

عیدتون مبارک
۱۸ مهر ۹۰ ، ۰۰:۳۹

منتظر می گوید:

خدا قوت بسیار زیبا بود
۱۸ مهر ۹۰ ، ۰۹:۱۸

م.ه می گوید:

سلام...
چشممون عادت کرده بود وقتی میاییم اینجا،
حرف های قشنگ رو،سخت بخونه..
چطور شد با فونت معمولی می نویسید..؟
(قبلا هم کسی پرسیده؟ شاید..
نرفتم نظرات قبلی رو بخونم! )
___________________
دوتا عید گذشته با تاخیر مبارک
۱۸ مهر ۹۰ ، ۱۱:۱۳

شاهدی می گوید:

«خدا قاطر را دید به او شاخ نداد» و «گاو را دید و به او بال نداد». اما آدم را بی شاخ و بی بال آفرید، آنگونه که هم شاخ می تواند بزند و هم بال، «...اما شاکراً و اما کفورا».
جانم به این قلم... احسنت...یاعلی مدد
۱۸ مهر ۹۰ ، ۱۲:۱۰

قریب و غریبه می گوید:

پلکی به هم نهاده ، نگر بوسه می زند ...
۱۸ مهر ۹۰ ، ۲۲:۵۳

پرواز می گوید:

قفس گشودی ام و ” اختیار ” بخشیدی
همین که از قفس َت پر زدم زمین خوردم!
۱۹ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۷

سپهرا می گوید:

هرکس دلی دارد که در آن اندیشه عشق است برای گره گشایی به اذن مولا یا علی بگوید...
یا علی ...
۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۰:۳۵

پیله چی می گوید:

سلام
دفتر زندگی آدمها از روز که بازمی شه تا روز ی که بسته میشه پر از مطلبه ، اما بعضی از مطالبش سطر برجسته ی این دفتر میشه و یقینا این همه حسن سلیقه همراه با دنیایی از ادب و احترام در انتخاب هدیه ی تولد ،شد سطر برجسته ی دفتر زندگی او ...
۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۵:۵۰

پرواز می گوید:

تا بال نداشتم قفس تنگ نبود!
۱۹ مهر ۹۰ ، ۱۸:۴۴

50 می گوید:

گفتم توی این 130 نظر ، نظر من حتما دیده نمی شه
ولی خواستم آدم هایی که این متن را دوست داشتند 131 نفر باشن!
۱۹ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۶

دختر آسمونی می گوید:

کبوتر ِ زیبایی است ..
سلام.
۱۹ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۰

پرواز می گوید:

پرسیدم آقا سید این متن‌ها را چطور می‌نویسی؟
از کجا می‌آید؟
گفت: « اگر دوست داری برای شهدا بنویسی وضو بگیر دو رکعت نماز بخوان
سلام را که دادی بنشین به نوشتن. می‌رسانند به آدم.
* روای همان حاج سعید ، سید همان سید مرتضی ( اویی که پایی در زمین داشت و سری در آسمان ... اسمش هم دل را هوایی می کند ...!)
۱۹ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۴

دندان عقل می گوید:

دیوانه میشود دل عاقل در این حرم
دیوانه ای که عاشق زنجیر میشود...
خواهی بشوی رسوا...
هم رنگ جماعت شو...
۱۹ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۸

پانوشت می گوید:

کربلا را در حرم میگیرند...
وقتی گنبد فیروزه ای حرم...
کربلا گرفتنی ست
یا
دیدنی
یا
شنیدنی
یا
رفتنی
یا
دل اما گفت:
برنگشتنی...
۲۰ مهر ۹۰ ، ۰۶:۲۶

silentshout می گوید:

این ساکتِ کبود، جنونِ من است و من
تنها برایِ مردمکِ چشم‌هایِ تو
سنگینِ نرمِ خفته‌ی عمقِ خلیج را
بُت‌وار می‌پرستم...
ای شرم!
ای کبود!
تنها برایِ مردمکِ چشم‌های اوست
گر می‌پرستمت....
۲۰ مهر ۹۰ ، ۲۱:۴۴

پرواز می گوید:

چه آشنا و رها می کند طواف ِ ضریح
دل ِ کبوتر ِ طوقی که دانه داده ی ِ توست ...
۲۱ مهر ۹۰ ، ۱۰:۰۱

محمد می گوید:

سلام
جبهه یعنی تیرهای استجابت بر هدف
جبهه یعنی عاشقان ذولفقاری صف به صف
جبهه یعنی خاک را از خون معطر ساختن
جبهه یعنی کربلا های مکرر ساختن
جبهه یعنی آب بودن محو در پاکی شدن
جبهه یعنی در میان خاک افلاکی شدن
۲۱ مهر ۹۰ ، ۱۴:۳۴

شاید یک انسان... می گوید:

سلام
زیبا نوشتید
خصوصا"آئمیزاد اهل عادت ..." و" آدم را بی شاخ و..."
نفستان گرم
یاحق
۲۱ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۵

پلاک68 می گوید:

سلام علیکم....
سایت پلاک68 راه اندازی شد....
منتظر شما هستیم در پلاک68.....
۲۲ مهر ۹۰ ، ۰۰:۲۶

سفیدکمرنگ می گوید:

مبارک الهی ...
التماس دعا
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۱:۳۸

دخترآسمانی می گوید:

شاید
امروز روز ِ مبادا
باشد!
التماس دعا ی ِ فرج ..
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۱:۵۶

شوق وصال می گوید:

نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست
ادامش تو وبلاگم...
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۱:۵۸

ساقی می گوید:

به قول "شاهد بیاورم":
آنان که رنگ عوض می کنند می افتند...
-مثل برگ های پاییز-
التماس نور
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۶:۳۹

محمود(مهر و ماه) می گوید:

سلام
وب زیبایی داری و مطاب خیلی خوب و اموزنده ای
امیدوارم که همیشه موفق باشی
یا حق
۲۲ مهر ۹۰ ، ۱۹:۲۱

یک خوشبخت می گوید:

قرآن! من شرمنده‏ی توام:
اگر از تو آواز مرگی ساخته‏ام که هر وقت در کوچه‏مان آوازت بلند می‏شود،
همه از هم می‏پرسند «چه کس مرده است؟»
چه غفلت بزرگی که می‏پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.
قرآن! من شرمنده‏ی توام :
اگر تو را از یک نسخه‏ی عملی به یک افسانه‏ی موزه ‏نشین مبدل کرده‏ام.
یکی ذوق می‏کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق می‏کند که تو را فرش کرده،
‌ یکی ذوق می‏کند که تو را با طلا نوشته، ‌یکی به خود می‏بالد که تو را در کوچک‏ترین قطع
ممکن منتشر کرده و… آیا واقعاًخدا تو را فرستاده تا موزه‏ سازی کنیم؟
قرآن! من شرمنده‏ی توام:
اگر حتی آنان که تو را می‏خوانند و تو را می‏شنوند،‌ آن‏چنان به پایت می‏نشینند
که خلایق به پای موسیقی‏های روزمره می‏نشینند...
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند، مستمعین فریاد می‏زنند «احسنت…!»
گویی مسابقه‏ی نفس است…
قرآن!‌ من شرمنده‏ی توام:
اگر به یک فستیوال مبدل شده‏ای؛ حفظ کردن تو با شماره‏ی صفحه.
‌خواندن تو آز آخر به اول،‌ یک معرفت است یا یک رکوردگیری؟
ای کاش آنان که تو را حفظ کرده‏اند، ‌حفظ کنی، تا این ‏چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو؛
آنان که وقتی تورامی‏خوانندچنان حظ می‏کنند،‌ گویی قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.
آن‏چه ما با قرآن کرده‏ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.
۲۲ مهر ۹۰ ، ۲۳:۰۹

اراز می گوید:

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارغ ازجام ولستش کرده بود
گفت یارب از چه خارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم مکن
منکه مجنونم از این مجنونتر مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تومن نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
دور گت پیدا وپنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
...
موفق باشی بهم سر بزن...
۲۴ مهر ۹۰ ، ۱۴:۲۰

فاطمه هادی می گوید:

سلام
این آیه ای که ابتدای مطلبتون نوشتید رو بارها خوانده و شنیده یودم ولی این بار انقدر آروم شدم که بغضی رو که این چند وقت احساس میکردم کمی آروم کرد.
ممنون
یاعلی
۲۴ مهر ۹۰ ، ۲۰:۲۲

یک لیوان انار می گوید:

آفرین سید
به تکمله ی آخرت.
نوشته هایت هم که مثل همیشه نورند.
حق یار
۲۵ مهر ۹۰ ، ۰۰:۵۳

عمران می گوید:

خدا گشود قفس را... پرنده پر پر زد
پری/ ن/داشت و پر....وا ..........
۲۵ مهر ۹۰ ، ۱۲:۲۸

العبد می گوید:

سلام خدا قوت
موفق باشید
یا حق
۲۵ مهر ۹۰ ، ۲۳:۱۰

باران می گوید:

بعضی ها با اینکه خیاط نیستند عجیب وصله هایی به آدم می چسبانند
۲۶ مهر ۹۰ ، ۱۹:۲۵

آوا می گوید:

بسمه
حق
بنده را به موج کَرَم
غرق می کند...
۲۷ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۵

سُها می گوید:

درسته این ضرب المثل باید این می بود ...
ماهی رو هر وقت از آب بگیری می میره ...
واسه همین خیلی از آدم ها عادت نمی کنند به رونده شدن از بهشت ...
واسه همینه که جیگرشون همیشه می سوزه ...
۲۷ مهر ۹۰ ، ۰۳:۱۴

پرواز می گوید:

خدا کلید گنجینه های خویش را در دست تو نهاد ؛
زیرا که اجازه داد تا هرچه می خواهی از او بخواهی و تو هر وقت بخواهی،
می توانی درهای نعمت او را با دعا بگشایی
و سیلاب رحمت او را بر خویشتن فرو ریزی. چون چنین است،
پس مبادا دِیرکردِ اجابت، تو را نومید سازد،
که بخشش به اندازه نیّت « و تصمیم و استقامت در دعا و طلب » است .
« امام علی علیه السلام »
۲۷ مهر ۹۰ ، ۱۴:۴۴

پرواز می گوید:

خــدایـــا
بـه مــا پـرواز را بیامــوز
تـا مــرغ دسـت آمـوز نشـویـم ...
« شهید مهدی رجب بیـگی »
۲۸ مهر ۹۰ ، ۰۸:۴۶

افسرجوان می گوید:

وقتی انیس لحظه تنهاییم توئی
تنها دلیل اینکه من اینجاییم توئی...
فوق العاده بود...
کادوی تولد...
تصویر سازی صحن حرم بی بی...
خوش بحالتان ما که دلمان تنگ حرم عمه مان است...
۲۸ مهر ۹۰ ، ۲۲:۳۹

پابرهنگی می گوید:

خیمه استــــ
همین!
خیمه، دعوت کردنی نیست!
هر موقع که کسی برای اشکــــــــ و سینه زنی بیاید،
بال فرشته ها که هست!...
هر جا روضه ارباب باشد
صاحب مجلس میآید!
هر چند که خانه، "پابرهنگی" باشد...
اینجا را مدتی ست صاحبخانه خود آمده است...
چون
محرم نزدیک است...
۳۰ مهر ۹۰ ، ۱۲:۳۴

امین می گوید:

جهان بینی امیرالمومنین علی(ع)
همین است برخورد دنیا با آیندگانى که جانشین گذشتگانند، مرگ از نابود کردنشان بازنمى ایستد، و ماندگان از آلودگى دست برنمى دارند، از رویه گذشتگان پیروى مى نمایند، و این همه پى در پى از دنیا مى روند تا نهایت پایان و عاقبت فنا و نیستى. تا آن گاه که رشته امور از هم بگسلد، و روزگاران سپرى گردد.....
منتظر شما
الــــــتماس دعــــــــــــا
۳۰ مهر ۹۰ ، ۱۵:۲۵

طهورا می گوید:

"الهی و ربی من لی غیرک"
قلم تان در پناه حضرت حق مستدام...
انشاا...
للحق
"یاعلی"
۳۰ مهر ۹۰ ، ۱۹:۱۸

سعادتمند می گوید:

.
بنویس سید

کدامش را...؟
۳۰ مهر ۹۰ ، ۲۲:۲۹

سعادتمند می گوید:

.
علایق:
سیاسی/اجتماعی: حضرت ِ قمر ِ بنے انقلاب «امام خامنه اے»
۰۱ آبان ۹۰ ، ۱۱:۵۰

خانم معلم می گوید:

جناب رضی زاده
بنا نیست ا. پ کنید ؟!!!
عکس طوقی رو سیو کردیم و متن نوشته تون رو از حفظ شدیم.
۰۳ آبان ۹۰ ، ۰۹:۲۸

ماری می گوید:

پس چرا خیلی وقته نیستی بنویسی؟
۰۳ آبان ۹۰ ، ۱۱:۳۱

مسافر می گوید:

خیلی به دل بی دلمان نشست ..
شما هم عجب رندید یه چیزی نذر کردید که دل سیاهو می بره چه برسه به دل بی بی...
۰۴ آبان ۹۰ ، ۱۰:۴۰

غریبــــــــــــــــــ تر از اویس می گوید:

آخی چه کار قشنگی
سلام ما رو به عمه تون برسونین
حالا کفترا رو جلد کرده بودی؟ نرن گم بشن!!
۰۴ آبان ۹۰ ، ۱۸:۴۲

عاشق خدا می گوید:

کجایی برادر؟
دلم نوشته هایت را می خواهد...
به خصوص آنجا که ربط دارد به حرم و عمه و یا کریم...
۰۴ آبان ۹۰ ، ۲۱:۴۸

فاطمه می گوید:

نکند هنوز در کف یاکریمت مانده ای..؟
۰۵ آبان ۹۰ ، ۱۶:۲۲

یک خوشبخت می گوید:

ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا
در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
۰۶ آبان ۹۰ ، ۰۲:۴۵

حسام می گوید:

سلام
بغض گلوم رو چه کنم وقتی.....
بسیار زیبا بود
۰۶ آبان ۹۰ ، ۰۳:۰۱

سامان احمدی می گوید:

درود و سلام آقا سید محمد
فقط خواستیم بگیم قلمت حرف نداره...
صمیمانه تشکر،
شاد و موفق باشید
سامان احمدی
۰۶ آبان ۹۰ ، ۲۲:۴۲

عاشق خدا می گوید:

کاش میشد تا خدا پرواز کرد....
لینکتون کردم
۰۷ آبان ۹۰ ، ۱۴:۰۰

پایه اول دزفول می گوید:

سلام
دستتون درد نکنه خوب بود.
۲۵ آذر ۹۱ ، ۲۲:۴۱

انشاالله گمنام می گوید:

بسم الله
چقدر زیبا
احسنت
لینکتون کردم
یاعلی علیه السلام
۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۴۰

گمنامه! می گوید:

این پست حرف نداشت...
البته به لطف خدا
دست علی علیه السلام به همراهتون و به همراه قلمتون
یا علی مدد
۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۲۲

خانم معلم می گوید:

سلام
بازم خوندمش برای دهمین بار و باز هم گریه کردم ...

ممنون برای خاص ترین هدیه ی تولدم ...

پاسخ دل‌باخته :


سلام و رحمة الله
قابلی نداشت...

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی