چند تیزر و تریلر از فیلم کذایی و موهن نسبت به ساحت قدسی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله)را که می بینم، لبخند از روی لبم پاک و خشم و نفرت در دلم برانگیخته می شود. در دلم اما به حماقت روزافزون سازندگان و بازیگردانان این سناریوهای مضحک می خندم، که نظام استکباری با این قبیل کارها، بیش از پیش، عمر منحوس خویش را به سر خواهد رساند. این فیلم و کاریکاتورها و تهدید ها برای مسلمانان، با وجود توهین آمیز بودن و هتک حرمتشان ارمغان «بهار» است درمیانه این تاریکی ها. بهاری که این روزها تقویم سرنوشت را دور زده و درخت اندیشه مردمان سرتاسر دنیا را فرا گرفته و سرشار از شکوفه کرده است. اما سوالی که به ذهن متبادر می شود این است که چرا اسلام و چرا خاتم پیامبران...؟! جواب این سوال، پاسخ سخت و پیچیده ای نیست، اینکه در این دوران، هیچکس فیلمی سخیف در اوصاف بودا نمی سازد یا کسی علیه زرتشت کاریکاتور نمی کشد. هیچ کشوری پروژه «شینتو» هراسی را کلید نمی زند، کسی کاری به هندوها و گاو پرستیو مرده سوزی شان ندارد؛ که اصولاً اعتقادی که مناسب حال مردگان است و پویا نیست، زنگ خطر و تهدیدی خطرناک برای مبانی نظام سرمایه داری و استکباری غرب نیست. جوابی که کاریکاتوریست ملعون دانمارکی هم بصورت ضمنی و با بی هنری اش در اثر خود به آن اشاره کرده بود، که دین اسلام و پیامبرش همچون بمب خطرناک هستند، طوری که می توانند تمام بنای بی بنیان غرب را به یکباره فرو بریزند.
پس بروز چنین رفتارهایی که مصداق یک خودزنی احمقانه است، از سمت دشمنان اسلام قابل پیش بینی ست. و این اظهر من الشمس است که قطارهای بی حرکت هیچگاه طعمه سنگ پراکنی سنگدلان نمی شوند. تنها قطاری که در حال حرکت است، سهمش از دست سنگدلان، سنگ پراکنی به شیشه پنجره های قطار است. باد با شمع های خاموش کاری ندارد. بادها تنها به مبارزه با شمع هایی می روند که روشن هستند و در دل تاریکی روشنایی می بخشند. در این میان اما چه ساده انگارند شب پرستان که در موسم فروپاشی شان، خوش خیالانه غرقند در اوهام و خیالات. با ساختن فیلم هایی سخیف و موهن نسبت به مقدسات اسلام و با آتش زدن یک قرآن آن هم به دست کشیشی نجس، هیچ مسلمانی دست از اسلام برنداشته و احدی از اسلام و مسلمانی بیزار نخواهد شد. اسلام با ندای آزادی خواهی و رستن از بندهای اسارت مادی و معنوی سرتاسر جهان را فرا گرفته است و تمام آزادگان دنیا شیفته اسلام و کتاب جاودانی و پیامبر آسمانی اش شدند. حالا کسی که علیه مقدسات اسلام فیلم می سازد و کاریکاتور می کشد، معلوم است که واقعاً یک طوریش شده! و الا احترام به ادیان دیگر، امری فرا دینی است که نه تنها دین داران، بلکه انسان های بی دین هم به آن معتقدند.
آنها که این روزها مثل قاطر در گل و لای «دجله» گیر کرده اند و برای مخدوش کردن وجهه ی «رحمت للعالمین» دستاویزی بجز «حجله» ندارند؛ همان هایی هستند که در کنار نیل، بیلشان به سنگ خورد و تیرشان خطا رفت! این فکرچاره های صهیونیستی در این روزها و هفته ها، نشان بیچارگی آمریکاست. آمریکا با طناب پوسیده اسرائیل ته چاهی می رود که مقصدش اعماق ضلالت و فرجامش تباهی ست. آمریکا و اسرائیل کم کم باید عکس های حجله مرگشان را آماده کنند، که این فیلم های «حجله» ای برای ساحت مقدس رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، به قدر ذره ای هم اشتیاق جهانیان به پیامبر و اسلام را کم نکرده و به قدر یک روز هم تاریخ سقوط امپراطوری غرب را عقب نخواهند انداخت. آنها که این روزها آرامش سوریه را به کمک دلار های آمریکایی و ریال های سعودی به سلاخی می کشند، همان ها هستند که با پنبه ای به اسم دموکراسی، سر مردم را در کشورهای مختلف می برند. آنها که این روزها در دمشق سر مردم را می برند، مزدوران همان ها هستند که حقوق بشر را دست آویز خود برای دخالت در امور کشورها می کنند. آنها که این روزها در حلب، قلب مردم را به تیر تروریست ها می درند، همان ها هستند که سال هاست در حوالی «بغداد» و «قندهار»، سنگ مبارزه با تروریسم را به سینه می زنند.
سر ملت های آزاده را دیگر شیره نمی شود مالید. مدت هاست که دوره استبداد و استکبار سر رسیده. مصر دیگر اسیر دست فرعون ها نیست و فراعنه یکی پس از دیگری گور به گور می شوند. زلزله به جان زمین افتاده، طوری که اهرام ثلاثه هم دیگر از دست این پس لرزه ها کلافه اند. اما حالا که مبارک خواب هفت پادشاه را می بیند، مردم مصر به لطف بصیرت اسلامی بیدارند. حالا هرچقدر هم که «مُرسی» به تعارف سرنوشت سوریه از دست غرب بگوید: مِرسی! باز اما اوباما و نتانیاهو کور خوانده اند، که این مصر دیگر «مصرائیل» نیست. مردم مصر تقدیرشان را در میدان تحریر، برای خود رقم زدند و حالا دیگر حساب کار اسرائیل، این بار با عزرائیل است. فریاد حق را با اسلحه های صدا خفه کن نمی شود خفه کرد. از خون های ریخته شده در بحرین خوشحال می باشید. «مرج البحرین یلتقیان». این خون ها هر چقدر بیشتر ریخته شود، بحرین زودتر دریایی سرخ و طوفانی خواهد شد و نوادگان «کنعان» را که سرکشی و عصیان کردند را غرق خواهد کرد. «الغریق و یتشبث بکل حشیش»؛ «غریق، به هر شاخه خشکیده ای چنگ می زند،تا خود را نجات دهد». اما افسوس که دیگر دیر است. آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد نی.
ملک عبدالله «لعنة الله» اگرچه عرب است، اما نشان داد که تنها در «باده نوشی» و «ساقدوشیِ» بوش، مهارت دارد و برای خواندن یک آیه قرآن آن هم از رو، زبانش نمی چرخد. به کلید دار حرمین شریفین بگویید که دیگر پشت دیوار کعبه قایم نشود. «کعبه یک سنگ نشانه است، که ره گم نشود». فریاد مظلومانه شیخ نِمر، که حنجره ی شیعیان مظلوم عربستان است، آخر کمر نوادگان آل سیوف و آل لحاف را در عربستان خواهد شکست. این را یک زن و شوهر شیعه عربستانی که از قطیف برای زیارت حضرت کریمه به قم آمده بودند، در گوشم گفتند. هوا بدجور در انگلیس پس است. المپیک و طلاهایش هم دردی از درد ها و تیره روزی های این روزهای سرزمین بریتانیا را دوا نخواهد کرد، حتی اگر پاراالمپیک به داد لندن برسد. گول جایزه ها را نخورید، نگذارید یکبار دیگر «اسکار» شما را سر کار بگذارد. اصغر فرهادی در «گلدن گلوپ» دست داد و به او «اسکار» دادند. رزمنده های ما در دوران جنگ در فاو و جزیره مجنون «دست» دادند، اما بی دست و پا در لندن طلایی شدند و به جهیزیه عروس شاهزاده انگلیس خندیدند. دست دادن هنر نیست، دست از آرمان نکشیدن هنر است.
بوی نم از طابوت نمناک غرب برخاست، وقتی تهران میزبان اجلاس «نم» بود. البته اگر چه کم بود اما کفایت کرد و اگرچه کوتاه بود، اما کافی بود، تا بدانیم این بار کجای جهان سوخت که صدا از کانادا برخاست. تا رابطه نداشته اش با جمهوری اسلامی را قطع کند؛ تا دیگر خواب «خاوری» در خاور دور آشفته نشده و خیال اینترپل راحت شود. ما مثل شما به هر کس که به ما باج داد، تاج نمی دهیم! ما به داشتن رابطه با آمریکایی که ابرقدرت است -گرچه پوشالی- نیازی نداریم. کانادا که برود «آلسکا»یش را لیس بزند که کلاهش پس معرکه است. زمین دارد زیر و رو می شود. تن بودا در گور می لرزد که بوی «کباب میانماری» از گور اسرائیل بلند می شود. این آتشی که در میانمار برخاسته، دودش به چشم آمریکا خواهد رفت. دالایی لاما اگرچه زرد پوست است اما من یقین دارم که عامل «سیا» هست و با رو سیاهی از تخت پادشاهی به زیر کشیده خواهد شد. این شب ها «دالایی لاما» در قصر «پوتالا» مثل ماماها برای بودائیان، لالایی مرگ می خواند که کم کم وقت خواندن غزل خداحافظی ست.
به قول حضرت ماه، «ما در حال گذر از پیچی تاریخی و بزرگ هستیم»، ما منتظر آخریش هستیم. ما مسافر روزگار ظهوریم. مقصد ظهور، زیاد دور نیست. داریم می رسیم دیگر. در جاده انتظار، آخرین پیچ پیش روی ماست. و به کوری چشم دجال، ظهور نزدیک است! لبخندی روی لبم نیست، اما دلم شاد است که این آتش زدن ها و توهین ها، سند حقانیت گل محمدی و نشانه خاری دشمنان است. پس این رفتارهای ابلهانه را هم به پای هضیان های پیش از مرگشان می گذاریم. تنها فایده این کارها زود سر برآوردن گل نرگس پیش از موعد است. تا «آبان» و «آذر» و «دی» هنوز قدری مانده، اما به یاس رازقی قسم، دیشب خواب دیدم که موسم گل نرگس است و گل های نرگس باغچه مان گل باز کرده اند...
نظرات تأیید شده: (۲)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۲) واکنشها :
فرات می گوید:
ولی دلمان خنک نمیشود تاکه بیاید وبگیرد حقمان را!
اللهم عجل فرجه..
این دل رفت ...تا پنجره فولاد ../1.قسمتی ازی زیارت حضرت شمس الشموس..
پس بگذار این راهم بگویم:
یک پنجره فولاد دلم تنگ توست یا رضا..
یاحی/
پاسخ دلباخته :
گرچه این شب بسی تاریک است