صف بسته اند بر در آهنگران شهر
وقت تشهد
نمازش فُرادا شد
امام جماعتی که
پیک هجده هزار نامه بود!
صف بسته اند بر در آهنگران شهر
وقت تشهد
نمازش فُرادا شد
امام جماعتی که
پیک هجده هزار نامه بود!
گریه کنم یا نکنم؟
رودل کرده ام این روزها
نمی دانم
غصه کودکان کار را باید خورد
یا اندوه بزرگسالان بیکار!
با دست ِ بسته بود ولی دست بسته نه!
یکسال پیش همین روزها بود
یادتان هست..؟
175 ماهی عاشق
پیامی آورده بودند..
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست..
نه باید به انتظار نشست
نه اینکه فقط ایستاد
برای آمدنت
باید حرکت کرد...
ماییم و رخ یار و دگر هیچ..
بارالها
من را از ما بگیر
خودت را اما نه
به تنگ آمده ام
از این همه بغض گلوگیر،
اگر تو ضامنم نشوی
این دل قفسنشین
منفجر می کند مرا
آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس
دستان تو
سد محکم خیمه ها بود
سد که شکست
آب از سر رباب گذشت [...]
بگو دلیل این همه سال سکوت
در لب ساحل چیست؟
باور کن موج
هر لحظه حق دارد
اینقدر سر به صخره بکوبد!
می توانستم امشب
در دل گوهر شاد باشم
اما نشد
حالا نشسته ام کنج اتاق
و مثل کبودترهای پرشکسته
غمگینم...
یک عمر
از آن سر عشق
سفر کردیم به سوی معشوق
غافل از آنکه
عشق را
تو رفته ای که نیایی مگر؟! زبانم لال
سیر تا پیاز درد من این است
دنیای بی تو
همچون پیاز بدبویی ست
بیا که داریم [...]
من بی تو هیچم...
خدایا
منم منم هایم را نبین
خودت خوب می دانی
من لی غیرک [...]
و دست فرشچیان طرح می زند آن را
همه گویند
بهشت زیر پای شماست
مادر
پایین پای تو [...]