این متن تقدیم به دهاتی کم سواد اما با بصیرت «شهید حکم علی آزرون»
هنوز شش ماه از آغاز فعالیت دولت یازدهم نگذشته که رئیس جمهور این روزها با گفتاری کاملا نپخته، از کوره در رفته است و همراه با معاونان خود، منتقدان را با انواع برچسب های توهین آمیز از صحنه محو و منزوی می کند. همان کسی که در ایام انتخابات دولت تدبیر خود را سینه چاک انتقاد معرفی می کرد و بیش از همه سنگ امام را به سینه می زد، در همین ابتدای کار در مقام واقعیت، وقعی بر منتقدین ننهاد و هر چه بیشتر به دنبال مرام امام گشتیم در او، کمتر پیدا کردیم! کاش انتقاد پذیری تنها یک ژست جذاب انتخاباتی نبود. کاش امام و حرف هایش را فقط در انتخابات فیلم نمی کردند. کاش رهنمون های امام همیشه برای مان شاخص بود، نه اینکه فقط حربه پیروزی در انتخابات باشد!
در طی هشت سال گذشته، منتقدین دولت قبلی فریادهای حنجره شان را در راه انتقاد از دولت خرج کردند و در نهایت آزادی روزنامه هایشان هر تیتری که خواست زد و سایت هایشان هرچه که خواست نوشت. و مخالفان هر جا که رسیدند فریاد زدند مرگ بر دیکتاتور..! و همچنین انواع و اقسام توهین های وقیحانه و بی شرمانه را نصیب رئیس جمهور سابق و حامیانش کردند. ولی در این میان کسی حق اعتراض به آنها را نداشت مبادا روح آزادی آزرده شود و مبانی دموکراسی و مردم سالاری زیر سوال رود.
همین امروز جمع روزنامه های منتقد دولت به سه تا هم نمی رسد، اما اعتدالی های افراطی مسلک، با وجود هجمه شدید و فشارهای رسانه ای علیه مخالفان، یکی یکی به دنبال توقیف این قلیل روزنامه های منتقدند. حال خودتان بگویید دیکتاتور چه کسی ست و کدام دولت انتقاد پذیر نیست؟ شش ماه نیست که اعتدالی ها بر سر کار آمده اند اما گوش فلک را از کلمه های «افراط» و «تندروی» پر کرده اند. هنوز جرئت ندارند بصورت علنی نام فلان جبهه یا فلان شخصیت ارزنده حوزه را بیاورند، اما آشکارا می خواهند سر به تن شریعتمداری نباشد. می خواهند کیهان را از منظومه شمسی هم بیرون بیندازند.
شش ماه است که مدام بانگ بر آوردند که «افراطی ها سکوت کنند تا دولت کار خودش را انجام دهد». «با افراطی گری، دولت را در مذاکرات محدود نکنید که به ضرر منافع ملی است». «آرامش دولت با تدبیر را با تندوری مختل نکنید که حماسه اقتصادی ناقص می ماند». «لطفا از وزرا سوال نکنید که عصبانی می شوند و استعفا می دهند». « کارهای مثبت دولت را هم تیتر یک روزنامه تان نکنید، مبادا کمر بسیار ظریف وزرا دچار اسپاسم عضلانی شود». و در این میان هرآنکه کوچکترین انتقادی وارد کرد، یا افراطی از آب درآمد یا تندرو بود یا کم سواد شد.
من شنیده ام روزی که ترکمنچای امضا شد، بیش از نصف جمعیت ایران بی سواد بودند! براستی نداشتن سواد آیا به معنای عدم فهم مردم از آن قرارداد ننگین بود؟ وقتی قانون کاپیتولاسیون در کشور وضع شد، هنوز نصف مردم ایرانیان سواد نداشتند. امروز اگر ملاک باسوادی، رأی دادن به رئیس جمهور و ملاک بی سوادی، عدم رأی به اوست، پس لطفا به گوش رئیس جمهور برسانید که هرچه زودتر نهضت سواد آموزی را احیا کنند. چرا که هنوز نیمی از ملت ایران بی سوادند! رئیس دولت، مسئول همه جمهور است. پس باید فکری به حال مطالبات نیمی از مردم کشور - یعنی ما بی سوادها – کند و بشنود نقد هایمان را بدون آنکه پیشاپیش ما را متهم کند.
وارد بودن انتقاد ها به توافقنامه ژنو مثل اقرار کردن یک طفل - در آن قصه معروف - به لختی پادشاه است. چرا خیاط های دولت اعتدال گمان می برند که تنها باسوادها می توانند لباس زیبای پادشاه را بینند؟ باور کنید یک بچه بی سواد هم بی لباسی آدم را متوجه می شود. پس چرا باید فریب خیاط های حیله گر بریتانیایی تبار را بخوریم؟ چرا برخی ها هنوز متوجه نمی شوند که پادشاه واقعا لخت است؟ چرا یک عده فکر می کنند هر که سواد دارد، دارای قوه فهم و تحلیل است؟ کسی که بصیرت و معرفت داشته باشد، سواد هم اگر نداشته باشد هشیارانه حق را از ناحق تمیز و سره را از ناسره تشخیص می دهد. این چکیده باور ماست. پس لزوما هر آنکه سواد دارد، دارای بصیرت و معرفت و آگاهی نیست.
اگر غرض از سواد داشتن، آگاهی از زبان خارجه است، من با افتخار می گویم که با این تعریف، خمینی بی سواد بود. اگر مراد از سواد، علم داشتن به فیزیک هسته ای ست، اقرار می کنم که خامنه ای نیز همچون خمینی کم سواد است. اگر منظور از سواد داشتن، تحصیل در دانشگاه های خارجی ست، باید اعتراف کنیم که اکثریت قاطع مردمان کشور، بی سوادند! اما آیا سواد با این تعریف نازل، ملاک کافی برای تشخیص حق است؟ براستی چند درصد از آنها که انقلاب کردند سواد داشتند؟ اصلا چند درصد از آنها که به جمهوری اسلامی رأی دادند، با سواد بودند؟ یا چند درصد از آنها که رفتند جبهه و جنگیدند، سواد داشتند؟
«شهید حکم علی آزرون» یک دهاتی کم سواد و اهل روستای جعفرآباد خلخال بود. پنج کلاس بیشتر سواد نداشت اما بی بصیرت نبود. من این شهید را نمی شناختم، اما آن روزی که وصیت نامه این شهید آذری زبان خلخالی را دادند که برای ترجمه بخوانم، وقتی وصیت نامه او را دیدم، از غلط های املایی موجود در آن، کمی خجالت کشیدم. پیش خود گفتم چرا گروه تفحص سیره شهدا، این وصیت نامه را اصلاح نکرده و همینطور با غلط املایی به ثبت رسانده است؟! اما قدری که گذشت فهمیدم همین وصیت نامه پر از غلط یعنی حماسه و حماسه گر یعنی همین شهید کم سواد!
حماسه سازی یعنی اینکه حرفی بزنی که بی سوادهایی که نه در مکتب درس خوانده اند و نه در برابر استاد زانو زنده اند، حامی آرمان های والای ولایت شوند. و الا حرف حق و استدلال های منطقی را اگر دانش آموختگان و اساتید بپذیرند که یک کاری عادی است. خرق عادت این است که مکتب نرفته ها را به یک نگاه کریمانه، مکتبی کنی. یعنی همان کاری که امام کرد. امام حامی مستضعفین بود. امام الهه تواضع بود. امام عالم دهر بود اما همچون پیامبر با مردم ساده حرف می زد. امام به بازوی بسیجیان بوسه می زد. رهبر امام یک طفل سیزده ساله بود. امام انقلاب را مدیون پابرهنه ها می دانست.
هنر امام این بود که با نفس های قدسی اش، بی سواد ها را به عرصه جهاد و شهادت کشاند و به مقام عالی یقین رساند. نه اینکه باسوادها و اساتید دانشگاه را با دستور و مؤاخذه، تهدید کند که به حمایت از او و انقلاب برخیزند. و نه همچون دولتی که از فرط بی طرفداری، رئیسش مجبور است برای جلب نظر مردم در جهت حمایت از اقدامات دولت خود، دانشگاهیان را تهدید کند و دستور دهد که جای نوشتن مقاله شرک آمیز در ISI از اقدامات ایشان حمایت کنند. این نشان دهنده آن است که برخی ها امروز ابتدایی ترین دستورالعامل ها و تکه کلام های تبلیغاتی خود را نیز از خاطر برده اند. و انگار فراموش کرده اند که دستور دادن در مرام سرهنگ های پادگانی ست، حقوقدان ها دستور نمی دهند. وظیفه حقوق دان ها تبیین و تحصیل حق محقّین است، نه تهدید مخالفان و تضییع حق منتقدین! اعتدلوا یا اولی التدبیر! علیکم بالاعتدال! اعتدلوا که «افراط» و «تندروی» دقیقا یعنی منتقدین را با عنوان «تندرو» و «افراطی» و «کم سواد» و «بدخواهان داخلی» خواندن.
اینگونه که بر می آید، از منظر دولت اعتدال حتی اگر دکترا داشته باشی اما منتقد دولت باشی، بی سوادی! بدا به حال دولتی که از برنامه بهبود معیشت مردم در صد روز نخست خود صحبت به میان می آورد، اما تمام سواد اقتصادی اش شد طرح سبد کالا! باور کنید اگر طرح سبد کالا را باسواد های دولت اعتدال ارائه کرده باشند، دلم می خواهد یگانه بی سواد عالم باشم اما مردم کشورم را با این طرح های تأسف برانگیز، در این سرمای استخوان سوز تحقیر نکنم. دولتی که گره مشکلات اقتصادی را در عدم رابطه با غرب و وجود تخاصم با قدرتهای غربی می دید، حالا با وجود تدبیر و امید و دیپلماسی فعال و مذاکره مهرورزانه و لبخند مدارانه اش، هم بخش اعظمی از فعالیت های هسته ای را در برابر چندرغاز تعلیق کرده و هم اینکه به لطف تدبیرش، هر روز تهدید نظامی می شویم و توهین می شنویم.
اگر حاصل سواد یک عده دیپلمات، نوشتن و امضای توافقنامه ننگین ژنو است؛ اگر برآیند اعتدال، ببار آوردن این موضع حقارت بار برای ملت ایران است؛ می خواهم تا زنده ام بی سواد و افراطی باشم اما در برابر بیگانگان سر خم نکنم. و از موضع حقیرانه با دشمن دست دوستی ندهم! اگر بهای سواد داشتن، فروختن اشک های آرمیتا و علیرضا، برای خریدن لبخند جان کری ست، می خواهم بی سواد باشم اما خون شهیدان را فرش راه امیال خود نکنم. اگر حاصل سواد، قطع همیشگی صدای مصطفی و تعلیق دستاورد دست های شهریاری، در عوض شنیدن صدای اوباماست؛ می خواهم بی سواد باشم اما بر سر استقلال عزتمندانه کشورم چوب حراج نزنم. انسان بی سواد باشد شرف دارد به اینکه با بی بصیرتی نسبت به سرنوشت کشور بی تفاوت باشد.
نظرات تأیید شده: (۵۱)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۵۱) واکنشها :
حسین رضائی فرد می گوید:
خیلی خوب . . .
پاسخ دلباخته :
آرزوی ما کشته شدن در مسیر حق و در پی حقیقت است، فیلتر شدن ما را راضی نخواهد کرد.