دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


میم مثل مادام!


| ارسال در «دل‌نوشت» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۰۱:۰۰ روز شنبه ۰۱ بهمن ۹۰ |


 

میم مثل مادام

حال و روز این روزهای سینما هم حال روز عجیبی ست. من جدایی فرهاد از شیرین را ندیده ام، همانطور که جدایی نادر از سیمین را، اما در عوض بارها و بارها جدایی تعهد از هنر را دیده ام. جدایی قید از بند را، جدایی اصالت از سیاست را، جدایی مذهب از مسلک را. و «میم مثل مادر» را هم دیده ام. بیش از 10 بار هم دیده ام و سکانس به سکانسش را هم گریه کرده ام. اما در سینمای ما، «میم» ها شاید «مثل مادام» باشند، اما مثل «مادر» نیستند! اصلا نکند تفسیر «فبأی آلاء ربکما تکذبان» شما، همان تصویر نشریه «مادام لی فیگارو» است؟ سلحشور راست می گفت. سینمای ایران بیش از این نباید در منجلاب ابتذال فرو برود. سینمای ما همین حالا هم کم پربار و پر رنگ و لعاب نیست! آنوقت چه حاجت به آنجلیا جولی؟ آنها که از هول حلیم آزادی، افتاده اند توی دیگ اسارت. و چه سخیفانه در لجن زار حقارت دست و پا می زنند باید بدانند که ما تا امثال «جودی فاستر» های وطنی را در هالیوود و سینمای خودمان داریم، نیازی به امثال آنجلیا جولی در ایران نداریم. 


«سنتوری»، ساطوری بود بر فرق سر «اصالت» و پایانی بود بر ضیافت خوش باوری. اما وای از آن روزی که هنر اسلحه دست فریبکاران شود. کبوتر سیاه است، مثل ماست. و کلاغ سفید است مثل برف! همه باید باور کنند، این حقایق هواساخته را. آری، «سپیده» ی میم مثل مادر، با خودشیفته «یک مشت دروغ»، تنها نقطه اشتراکشان در فریبکاری ست. «گیس بریده» آغازی بود بر زمزمه های هوس کردن ِ گیسو پریشانی. و تمرینی بود بر جدایی هویت از خانواده. گیس بریده ای که هر روز که می گذرد دم بریده تر می شود. کسی که دست گذاشته بر بوق و مدام در زیر یوغ تفکر امثال «مرجان ساتراپی» ها در راستای سیاست های اربابانش، بر آتش ایران ستیزی می دمد؛ «سپیده» ،میم مثل مادر را چه ارزان، به یک وعده «خورشت آلو با مرغ» ترجیح داد. با مادام ها دست دادن، به مادران ایرانی پشت کردن است. چطور می شود با امثال ساتراپی ها دست دوستی داد و باز از عشق به مردم کشور دم زد؟

من فیلم های او را بعد از سقوط ندیده ام، اما نام هایشان در خاطرم هست. اولی را حالا یادم رفت! در گوگل سرچ کردم، آورد: Body of lies در مترجم گوگل می زنم که به فارسی ترجمه کند این سه کلمه را، می نویسد: «گلشیفته فرهانی»؛ می گویم نه اشتباه شده! چند بار که امتحان می کنم، قدری مشکوک می شوم. به فارسی می نویسم گلشیفته فراهانی و به انگلیسی ترجمه می کنم، می نویسد: «Body of lies». توهم توطئه یعنی این! می بینید؟ تنها من نیستم که او را دروغگو و فریبکار می دانم. اصلا چه ارتباطی بین این دو است که حتی گوگل هم با آن همه خباثتش، او را دروغگو می داند و در مقابل ترجمه اسمش می نویسد: «یک مشت دروغ» و در مقابل ترجمه Body of lies ، نام «خودشیفته» ها را می نویسد.

خیلی عجیب است! هزاران نام از سیاست مدار و هنرمند گرفته، تا بازیگر و ورزشکار را می نویسم و ترجمه می کنم، اما چنین نمی شود که چنان شد. به راستی چه رابطی ای بین نام او و اولین فیلم ساختار شکن او وجود دارد. چه ارتباطی بین فرار او از قید و بندهای ایران، با «یک مشت دروغ»، نام اولین فیلم که بازی کرده هست. منظور صحنه گردانان این فیلم، از نام فیلم «یک مشت دروغ» چیست؟ Body of lies اسم رمز کدام عملیات است؟ بین گلشیفته و لی فیگارو و فرانسه و حجاب و ایران چه رابطه ای هست؟ در پس آن چهره به ظاهر مظلوم، چه سیاست کثیفی پی ریزی شده؟ براستی عریانی های روزافزون او -  که هر روز بیش از پیش، آستانه عفتش پایین تر می رود - چه رابطه ای با بحث «حجاب» دختران کشور دارد.

نمی دانم چرا «مسئله حجاب» منحصرن در همایش های منتسب به عنوان «حجاب» محبوس شده و هنوزم که هنوز است، در مواجهه با تهاجم فرهنگی گسترده دشمن، در پیچ و خم تصویب طرح و لایحه و برنامه و بودجه محصور شده است. دشمنان ما اما، چه خوب و چه آرام، طرح مبارزه با حجاب را با هزینه هایی گزاف کلید زده اند و چه نرم و بی سر و صدا، پیش می روند. ولی ما چه پر سر و صدا، همایش های بی حاصل حجاب را در بوق و کرنا می کنیم. زمانی که یک کارگردان، بی توجه به جاذبه «گلدان های شمعدانی» اینجا، جایزه «گلدن گلوب» را می گیرد آنجا؛ و آن یکی، با گیس های هر چه بریده تر، «میم» را از «مادر» منها می کند و سوار بر سیمرغ عریانی جشنواره می شود. آنوقت دم زدن از ایران و عشق به ایران چه سودی دارد؟ حجاب برای ایران و ایرانی در طول تاریخ و در ورای دین و ظهور اسلام وجود داشته و در انسانیت و آزادگی مردمان این خاک ریشه دوانده و با فرهنگ آن ها عجین شده است.

حالا «مادام لی فیگارو» کجا و «میم مثل مادر» کجا! هر که به مهر «مادر» بی معرفت شود، چاره ای جز خوش خدمتی و کُلفَتی برای «مادام» ها ندارد. وقتی به قدیسه حیاء و عفت پشت کنی، راهی جز عریانی در برابر مجسمه آزادی نخواهی داشت. اما اینجا کسی تشنه دیدن روزگار عریانی ات نبود. کسی هم منتظر دیدن این روزها و این حال و احوالت نبود. تو خود گویا تشنه تر از همه، جام زهر بی حیایی را سرکشیدی و بر طبل رسوایی خود کوبیدی. این سرزمین سرزمین مقدسی ست. هر کسی لیاقت زندانی شدن در این دیار را نخواهد داشت، چه رسد به زیستن و نفس کشیدن. «خلایق هر چه لایق!». حرامت باد تمام نفس هایی که در سرزمین مادران شهید داده استشمام کردی. 

آقای فلانی و خانم فلانی! جایزه «نوبل» را هم برنده شوید، آنقدر ها هم «شیرین» نخواهد بود، اگر روح «عبادی» نداشته باشید. برای مردمان این کشور، جایزه ها و مدال ها و نوبل ها و اسکار ها و سیمرغ ها مهم نیست. همه این ها مصادیق تظاهر است. ما اهل تظاهر نیستیم. «عاشق» بودن مهم نیست، «صادق» بودن مهم است. «اسکار» گرفتن مهم نیست، «درستکار» بودن مهم است. با سیمرغ گریختن هنر نیست، بی بال پریدن هنر است. شاگرد اول شدن در کلاس دیکته غرب، افتخار نیست و تشویق ندارد. ما اگر در درس دیکته آنها ضعیف هستیم، در درس مردانگی، سر بدار و سرسپرده هستیم. برای ما، ارزش ها و آرمان هایمان مهم است. آرمانی که بخاطر داشتنش؛ مادران از جگر گوشه های خود گذشتند و از خون فرزندانشان مُهر تأییدی بر سند «پایان بی غیرتی» زدند و درخت مقاوت و آزادگی را باغبانی کردند.

نظرات  (۱)

۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۲

شیدا حسینی می گوید:

چقدر حماسی و زیبا نگاشته اید.
من هم واقعا تاب دیدن میم مثل مادر را نداشتم. ولی بعد همان شخصیت اسطوره ای چه شد و به کجا رفت....

پاسخ دل‌باخته :


متشکر و ممنونم
بله واقعا تأسف برانگیز است و هنوز اوضاع سینمای ما خودشیفته پرور است.

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی