نزدیک غروب بود که آمده بود دفتر. بعد از چند روز که دوباره همدیگر را دیدیم گرم صحبت شدیم. بعد از قدری خنده و شوخی از کارش گفت. از انیمیشنهایی که تابحال ساخته بودند حرف میزد. گفتم: میتونم نمونه آثارتون رو ببینم؟ گفت: حتما! و بلافاصله خم شد و هاردش را از داخل [...]
