صف بسته اند بر در آهنگران شهر
وقت تشهد
نمازش فُرادا شد
امام جماعتی که
پیک هجده هزار نامه بود!
صف بسته اند بر در آهنگران شهر
وقت تشهد
نمازش فُرادا شد
امام جماعتی که
پیک هجده هزار نامه بود!
کار جهادی نه!
من آه نهادیام
که زیر خط فقر
یاد صفرهای نجومی افتاده
بی پنجره نبودهای
تا بدانی در غربت
بی تکیهگاه
چه به روز آدم می آورد
باز و بسته شدن درها
گریه کنم یا نکنم؟
رودل کرده ام این روزها
نمی دانم
غصه کودکان کار را باید خورد
یا اندوه بزرگسالان بیکار!
امروز تیرها و بمب ها دو گونه تأثیر و
خون ها ارزش دوگانه دارند!
تأثر یا بیتفاوتی؟!
ساده تر از این معادله در جهان نیست؛
نمی شود صبح و شام...
با دست ِ بسته بود ولی دست بسته نه!
یکسال پیش همین روزها بود
یادتان هست..؟
175 ماهی عاشق
پیامی آورده بودند..
می گذرد
چه تلخ و چه شیرین
چه سخت و چه آسان
چه دلچسب و چه جانکاه
همیشه
گذشته ها گذشته!
بگو دلیل این همه سال سکوت
در لب ساحل چیست؟
باور کن موج
هر لحظه حق دارد
اینقدر سر به صخره بکوبد!
آمدی از کرانه و
در دل بیابان قم آرمیدی
سال ها گذشت
و هیچ شهرداری نتوانست
همچون تو [...]
شهید
نظر می کند به وجه الله
برای دیدن او
باید شهید شد
من بی تو هیچم...
خدایا
منم منم هایم را نبین
خودت خوب می دانی
من لی غیرک [...]
همین که خدا هست، کافی ست...
خود را خط باید زد
تا هر آنچه هست خدا باشد
«خود»ی که به درد «خدا» نخورد
بی خود است! [...]
Type the title here
همه رفتند
و تنها «ما» ماندیم
همه رفتند
و ما «تنها» ماندیم [...]
این خانواده محتشمش فرق می کند..
حسین
غزل عاشقانه فاطمه بود
به عاشورا که رسید
هفتادو دو «قطعه» شد [...]