نیوتن 

مجذوب سیب های زمینی شد

و تا زنده بود ندانست

جاذبه ای که در آسمان است

در زمین هیچ ملّاکی نیست! 

تو رفته ای که نیایی مگر؟! زبانم لال

سیر تا پیاز درد من این است

دنیای بی تو 

همچون پیاز بدبویی ست

بیا که داریم [...]

و دست فرشچیان طرح می زند آن را

همه گویند

بهشت زیر پای شماست

مادر

پایین پای تو [...]

کسی می آید، من خواب دیده ام

مسافر جاده های دور

قدری زودتر بیا

بیا که داشتن آرزوهای دراز

برازنده دل مومن نیست [...]

 چرا بعضی نمی دانند که پرپر کردن یک گل جفا به باغبان است؟

لازم به امتحان نبود

باغبان مدینه

بهتر از هر کسی می دانست

حاصل پیوند نیلوفر به ساقه یاس [...]

همین که خدا هست، کافی ست...

خود را خط باید زد

تا هر آنچه هست خدا باشد

«خود»ی که به درد «خدا» نخورد

بی خود است! [...]

برای رسیدن

به آنچه تا به حال نداشته ای

باید آنی شوی

که تا به حال نبوده ای! [...]

این خانواده محتشمش فرق می کند..

حسین

غزل عاشقانه فاطمه بود

به عاشورا که رسید

هفتادو دو «قطعه» شد [...]

چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو...

سپر شدن

برای پسر حسن

ارثی مادری ست! [...]

نمک دان وفا
در کوفه شکست
چه شوری بپا شد در کربلا! [...]

کاسبی با نام تو 

چندی ست حسابی پر رونق است 

بارها بین خیل مدافعان حرم 

دنبال چند مدافع حریم گشته ام 

اما افسوس [...]

هیچکس تنها نیست؛

هیچ کس - مثل علی - تنها نیست! [...]

باید قدر این «شب» ها را بدانیم،

تا «قدر» بدانیم،

تمام شب ها را... [...]

از میان همه

«روحانی» را انتخاب کردند،

کسانیکه تا دیروز می گفتند:

حکومت آخوندی، نمی خایم نمی خایم! [...]

نفس نمی کشید زینب 

از آن عصر که بریدند،

نای زندگی اش را...

از مجموعه «از در، تا مادر»:

گفته بود:

«انا مدینه العلم، و علیٌّ بابها»

نشنیدم بگوید:

«و فاطمةُ شهیدةُ هذا الباب»

فرداست که چشم باز کنی،

آدمی ای کاش

صد دست لباس عوض کند،

اما

یک‌دست باشد و رنگ عوض نکند! [...]

همه غربت را

توی تشت معنا کرد؛

بس که خون جگر خورد

از کودکی! [...]

مگر که چند شب است

ساکن خرابه شدی؟

چقدر لهجه شامی گرفته گفتارت!؟ [...] 

علی اکبر بود که می رفت جبهه

وقتی برگشت،

قنداقه اش را دادند دست پدر

علی اصغر شده بود! [...]