چشمانت پائیز
دستانت زمستان
عطر تنت مجذور بهار.
آغوش تو
سه ماه تعطیل است! [...]
چشمانت پائیز
دستانت زمستان
عطر تنت مجذور بهار.
آغوش تو
سه ماه تعطیل است! [...]
تو زیباتر از...
نیستی!
و من«او» تر از...
لحظه ای که ترکم کردی؛
چشم های خوبی با هم داشتیم [...]
ای اهل اسلام،
ایمان بیاورید! [...]
گزیده ای از مجموعه «از در تا مادر»
صدای شکستن در که می آید،
هول می کند دخترک.
این تازه اول راه است! [...]
«مظلومیت»* ارثی ست،
اگر
سید باشی! [...]
سالهاست،
که نظاره می کنم
پشت دریا را
و منتظر نشسته بهار فردایم،
زهی خیال باطل! [...]
گاهی آدم برفی،
نیاز به «بودن» پیدا می کند.
آسمان دلرحم است،
برف می بارد. [...]
وقتی دوستم داری
و نمی گویی؛
کور که نیستم،
می بینم!
و البته [...]
هشت دی نزدیک است
مادرم را خبر کنید،
که به دنیا بیاوردم
برای بیست و چندمین بار! [...]
گزیده ای از مجموعه «حاء سین یاء نون»
آبی که به خیمه رواست،
به سقا حرام است! [...]
یک مُشت گندم
یک دسته کبوتر جلد
یک حرم
یک هیچ! [...]
از دست چشم هات
گریختم؛
پا پس نخواهم کشید،
از فاصله! [...]
رسیدن یا نرسیدن
مسئله این است؛
همیشه «رسیدن» خوب نیست،
گاهی دیر رسیدن
و گاهی [...]
بی مقداران
گر قدر می دانستند غدیرت را،
دیگر
عاشورایی مـُقدّر نمی شد! [...]
وقتی می گفتی: «دوستت دارم»
سکوت می کردم
حالا مدتهاست
ساکتم نکرده ای [...]
هزار و سیصد و شصت و هفت سال
انتظار کمی نیست
تا زمین
به یاد بیاورد،
مرا جا گذاشته است! [...]