خدایا!
رها کن مؤمنان را،
خودم چوپانانه
نازت را می خرم. [...]
خدایا!
رها کن مؤمنان را،
خودم چوپانانه
نازت را می خرم. [...]
چشمانت پائیز
دستانت زمستان
عطر تنت مجذور بهار.
آغوش تو
سه ماه تعطیل است! [...]
تو زیباتر از...
نیستی!
و من«او» تر از...
لحظه ای که ترکم کردی؛
چشم های خوبی با هم داشتیم [...]
ای اهل اسلام،
ایمان بیاورید! [...]
گیرم مسلمانم و سر بر مهر یا حتی؛ گیرم که باشم گبر و کافر دوستت دارم
باید آماده می شدم مثل بعضی روزها که نماز مغرب را در مسجد قامت می بستیم بروم مسجد. اما پیش خودم می گویم نه. امروز که خانواده دارند می روند مهمانی، بنشینم کمی مطلب بنویسم. نشسته ام پشت لپ تاپ و فایل ها را زیر و رو می کنم. قدری این درایو و قدری آن درایو دیگر، لحظه ای درنگ می کنم، قدری به فکر فرو می روم، نه، از این فولدر به آن فولدر فرجی نیست. وقت اذان است و من برای رها شدن از خواندن نماز او وقت مغرب توجیه می سازم. ساعت هشت و سی و هشت دقیقه است. از درونم صدای التماس می آید، اما باز با بی اهمیتی از شنیدنش سر باز می زنم. دوباره [...]
وقتی دوستم داری
و نمی گویی؛
کور که نیستم،
می بینم!
و البته [...]
از دست چشم هات
گریختم؛
پا پس نخواهم کشید،
از فاصله! [...]
رسیدن یا نرسیدن
مسئله این است؛
همیشه «رسیدن» خوب نیست،
گاهی دیر رسیدن
و گاهی [...]
وقتی می گفتی: «دوستت دارم»
سکوت می کردم
حالا مدتهاست
ساکتم نکرده ای [...]
من مستم از آن چشم اهورایی ات ای عشق
مفتون شدم از اینهمه زیبایی ات ای عشق
هو گویم و گرد سر تو چرخم و هر دم
حیران شوم از پاکی و یکتایی ات ای عشق [...]
از داعیه برتری ات خسته شدم
از اینهمه خوش باوری ات خسته شدم
یک بار بیا حرف مرا گـوش بـده
از رنگ گل روسری ات، خسته شدم [...]
کشتی شکست خورده طوفانم ای غزل
از غـمــزه نـگــاه تـو ویــرانـم ای غــزل
از بـام چـشم هـای تو افـتـانـم و ولی
دستی به درب خانه و خیزانم ای غزل [...]