..:: برای دریافت کد گوشه نما روی ادامه مطلب کلیک کنید ::..
..:: برای دریافت کد گوشه نما روی ادامه مطلب کلیک کنید ::..
این هفته با وجود تمام مشغله های فکری و کاری، کتاب زیبا و ادبی «یک لیوان شطح داغ» نوشته «احمد عزیزی» عزیز را شروع کرده ام به خاندن. احمد عزیزی را بیشک میتوان پایهگذار شیوه ادبی شطحنویسی در تاریخ معاصر ایران دانست. گونهای از نثر که بسیار از نثرادبی غنیتر است. چه از حیث محتوا و چه از حیث زبان. در این گونه عزیزی تمام جملاتش را با استعاره و توصیف و تشبیه آذین بسته و به سختی میتوان جملهای ساده را در این ادبیات یافت. از دیگر ویژگیهای این نثر دایره واژگانی [...]
روزگار تعطیل، با همه بی دغدغه بودن هایش، عجیب کسل کننده است. حوصله ام سر رفته، حاضری بازی کنیم؟ تو چشم بگذار و تا ۶۰ بشمار و من فرار می کنم از تو و پنهان می شوم. اما تو هر چقدر هم که چشم بگذاری و هر چه هم که بشماری و من هر چقدر هم که خوب پنهان شوم، از ماحصل این فرار، سهم هر دو ما دیدار است. یا من خیلی زود به چشم های تو می رسم و یا تو بالاخره مرا پیدا می کنی. گاه اما، هرچه هم که بازیگر باشی باز بازیچه ای. از سرنوشت فرار نمی توان کرد. یا تو خودت را به او می رسانی، یا او تو را در پنهان خودت پیدا خواهد کرد [...]
در فوتبالی که وقتی تیم های ملی اش سقوط می کنند، رئیس فدراسیونش جای پاسخگویی «لبخند» می زند. مدیر باشگاه جای سرمربی، تیم را ارنج می کند. لیدرها به صورت سرمربی مشت می زنند. مربی بازیکنان را کتک می زند. بازیکنان جای گل به دروازه، به دروازه بان فحش می دهند. دروازه بان ها با کوچکترین حرکت زمین می خورند. بازیکنان دست به دست هم، سرمربی تیم را زمین می زنند. زمینِ استادیوم ها توپ را «پلّه» می کند. تماشاگران از پله های جایگاه پایین می افتند و کشته [...]
از خواب بیدار که می شوم. چشم هایم هنوز نیمه بازند و اتاق هم نیمه تاریک. آدم از خواب که بیدار می شود، از فرط ناهشیاری، نه حرف ها را خوب می فهمد و نه پیام های گوشی را. این بار اما داستان فرق می کند. رنگ و بوی هوای باران خورده را خوب می شناسم. بی آنکه نگاهی به پنجره داشته باشم، حس می کنم هوا بارانی ست. آرام می روم پشت پنجره، نگاه می کنم. خبری از غباری نیست. تا چشم کار می کند، زمین را پر کرده آسمان، از بغضی که دیگر خبری از آن نیست. مگر [...]