هر وقت که گذرم به سوی حرم می افتد، تمام عشق من این است که پیش پای شما، زل بزنم به زمین و برانداز کنم پستی - بلندی سنگفرش های لطیف حرم را. و اول از همه، احوال تکه سنگ ها و سنگ ریزه ها را جویا شوم. بعد از آن وجب کنم طول و عرض کاشی ها را. و بعد با فیروزه های رواق ها حال و احوال کنم. یا اینکه دستی بر سنگفرش بال فرشته ها در کف صحن ها بکشم و خداقوت بگویم. آنوقت با پای نگاه آنقدر پیش بروم تا برسم به دسته ای پرنده غریب. و یک دل سیر تماشا کنم یاکریم های پناهنده صحن اعظم را. و قدری برای آیات رنجیدگی سوره دل هاشان، گوش شنوا باشم. و باز دوباره با پای نگاه، راه بیفتم. بروم گنجشک های بی شکیب صحن عتیق را بشمارم یکی یکی. مبادا از سر غفلت، یکی کم شده باشد از آن همه گنجشک. و اگر دلم از دقیق بودن تعدادشان قرص شد، نگاهم را از روی زمین بردارم و زمان را متوقف کنم و آنوقت غرق زیبایی شوم.
و لب به توصیف تو بگشایم و بگویم که آی خداوند کاروانسرای بی کران کرامت. آی مالک بیت المقدس نور. آه ای بزرگترین دریاچه مهربانی. آه ای پهناورترین جزیره عصمت در اقیانوس آرام امامت. ای وسیع ترین مثنوی عشقی عارفانه. ای حریرستان بی حد و مرز پاکی. ای سیبستان بی آفت عفت. ای ترنجستان پر برکت حیا! آی عشق، آی معنی دلدادگی... سلام! باور کن قرار دل در هجوم این بی قراری های بغض آلود تنها تو هستی. یقین بدان که دلیل لبخند پشتبند اشک های سرد، خود تویی. و حرم تو ملجأ امن تن و پناهگاه وسیع دلتنگی ست. زیارت حرم تو آداب خاص خودش را دارد. من اعتقاد دارم که همیشه باید برای قدم گذاشتن به حرم با لحن پرسوز «صبا»، اذن دخول خواند. و با دستِ نگاه باید عرض ارادت کرد و با پای دل در صحن های حرم باید قدم بر داشت.
چرا که تو از تبار گل یاسی. تو از نژاد آینه های محجبّی. تو از جنس شبنمی. تو کشتی نجات طوفان دیده ای. تو با افق های چشم نواز نسبت داری. تو از قبیله بی کرانه هایی، تو دختر افق و خواهر شفق و عمه فلقی. برادرت ضامن آهوهای بی پناه است و حرمش، پناهگاه امن آن هاست؛ همانجا که آهوهای سربه هوا و پابه زمین، بی حساب و کتاب، ضمانت می شوند. خانه تو اما آشیانه پرنده های پرکنده مهاجر است. پرنده های مهاجری که رقم کیلومتر کارکرد بال هایشان در غربت، هیچ رقمه صفر شدنی نیست. و احساس مهجور مرا تنها کبوتری درک می کند که بیشمار بار برای رسیدن به این آشیانه کریمانه، پرپر زده باشد.
بیا و کرم نما و قدم بر دیدگان ما بگذار. بیا و منت بنه بر دیده، تا مثل همیشه سفره دل را پیش تو باز کنیم. بیا بنشین سر بزم حقیرانه ما و چادر بگستر، تا آسمانی های ریز جثه و کوچک بال، روح بزرگشان را روی پرهای چادر حریرت فرود بیاورند. به یقین کبوتر تو شدن، والاترین مقام آسمانی برای پرنده های زمینی است. حتی احساس «کبوتر تو بودن»، جلد حریم تو می کند، هر پرنده ی ناجلدی را. اصلا مگر می شود عاشق تو بود و پروانه تو نشد؟ و مگر می شود پروانه تو بود و - با همان بال هایی که هدیه توست - برای تو بال بال نزد و دور شمع وجودت طواف نکرد؟ با تو می شود تا اوج پر کشید. با تو می توان ظفرمندانه تا مقصد «عین» رهسپار شد و از چشمه «شین» اکسیر شیرین جاودانگی را لاجرعه سرکشید و با افتخار، پرچم سبز رنگ سربلندی را بر ستیغ قله «قاف» به اهتزاز در آورد.
راهنمای سفر دور و دراز وصل اگر تو باشی، مسیر طولانی رسیدن به کوچه باغ کمال، بی خطر و مختصر می شود. آفتاب بلهقربان گوی درگاه کبریایی شماست و مهتاب، ملازم دربارتان. یقینا خورشید، روشنایی بخش این حوالی ست، مادامی که نور لبخند تو را انعکاس می دهد. و مهتاب تا وقتی این اطراف آفتابی می شود که هوای قم طوفانی نباشد. آب و هوای قم را اداره هواشناسی نمی تواند پیش بینی کند. چرا که آنها همیشه خدا از احوال شما بی خبرند. و نمی دانند که آب و هوای قم، بسته به رنگ پرچم گنبد شماست، نه الگوهای هواشناسی و نقشه های ماهواره ای. تو مرجع تقلید تمام ابرهای بارانزا هستی. تا اشک چشم های شهلای تو جاری ست، هوای این حوالی هم شدید بارانی ست.
شما یک دست کریمانه اگر بر سر طاس زمین بکشید، تمام دشت های خار و خس، بوستان و شوره زار های نمک، گلستان می شود. امر امر شماست و ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همگی مطیع امر شما. به اشاره تان نفس باد به شماره می افتد. ابرو که در هم بکشید، ابرها از شرم می بارند. لب تر کنید، عالم به تکاپو می افتد. غضب اگر کنید، قیامت برپا می شود. آه اگر راه پر بغض نای تان را گم کند، عالم کن فیکون می شود. وای از لحظه ای که سوز از سینه شما برخیزد، آنوقت صورت ماه از فرط آبراه های انبوه اشک، راه راه می شود.
برزخ همان کویری ست که آدمی مابین دو حس اشتیاق و دلتنگی، انتظار وصال شما را می کشد. جهنم هر آن جاست که آدم از حریم حرم شما دور است. حرم شما نه اینکه بابی از ابواب فردوس باشد، آخر این چه قیاس مع الفارقیست؟ چرا که خود بهشت، بن بست کوچکی از یک کوی باریک «ارم» توست. حال اینکه ارم، یکی از خیابان های جنب حرم توست، و البته نه خود حرم! پس به جنت الاعلی بگویید که منت انهار و اشجار را بر سر ما زائران بهشت برین نگذارد، چرا که ما بهشت ندیده نیستیم. آخر بهشت فردوسی چه می داند که «حرم آخرشه» ای که راننده های قمی می گویند، چه معنای والایی دارد؟
حرم تو خانقاه کرم است. زمین، مهد بارگاه تو و آسمان، محو نور نگاه توست. حرم شما ابتدای عشق است و انتهای جنون. حرم شما عاقبت معنویت و آخرت ملکوت است. با هر بار زیارت تو، باید یک کف دست از آب حرم را سر کشید تا میزان مست کنندگی آب سقاخانه ات را زیر زبان سنجید. و در آن حال مستی، شراب چشم های تو بدجور مزه می کند. می شود منشور پر نور عشق را در چشمان شما تماشا کرد. جای قدوم شما روی چشمان عاشقان است. نگاه هر که سوی شما بیفتد، ناخودآگاه چشم آدمی مدیترانه مرطوب اشک می شود از سر شوق و ترانه «السّلام علیک یا عشق» سر می دهد از روی مهر. اما با تلألو طلایی چشمان تو نمی شود ملیحانه لبخند نزد و عاشقانه نخندید. تو آب و آیینه را پیوند داده ای. و این پیوند ظریفانه تا ابد، نام مبارک تو را بر تارک زلال خود می بیند.
حضرت یاسمن، دوشیزه رازقی، پر چادر محبتت الهی روی سر ما تا ابد بماند. آیه نیلوفری گلستان محمدی، الهی دست ما از دامن کرامتت تا قیامت جدا نشود. معجزه دریایی موسی و دم مسیحایی عیسی. ای تجلی عشق و تبلور عینی محبت. ای تلألو لاهوتی عفاف و پرتو پُرمهر عطوفت. صحن مقدس دستان تو، مملو از سقف های مقرنس صمیمیت است. ای الهه ملاحت و آسماننواز لطافت! باید اعتراف کرد که قلم در نگارش کمالات کریمانه تو عاجز و زبان از بیان جمالات معصومانه تو قاصر است. با این همه مدح و توصیف اما، گویی مادحین در مدح تو لالند و واژه ها در توصیف اوصاف عالیه تو ذلیلند. پس سلام بر تو ای آیینه بی بدیل طهارت. سلام بر تو ای مهتاب افلاکی زمین، و سلام بر تو ای ستاره قطبی آسمان عصمت. در فرهنگنامه معنوی سادات، «عین و شین و قاف»، همان «ع» و «م» و «ه»است. السلام علیک یا عشق... السلام علیک یا عمه...
نظرات تأیید شده: (۳۸)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۳۸) واکنشها :
میم مثل من می گوید:
روح عبادات سلام
.
.
.
التماس نور....محتاجم به دعای دوستان برای باز شدن گره مشکلم
یا علی
پاسخ دلباخته :
عمه سادات بگو کیستی