اگر آن مرد اعرابی، لگد زد مادر ما را
به آه مادرم روزی، بگیرم حق زهرا را
ز جور دست اهریمن، دل عاشق همی خون است
رسن بر گردن مجنون، به خشم افکنده لیلا را [...]
اگر آن مرد اعرابی، لگد زد مادر ما را
به آه مادرم روزی، بگیرم حق زهرا را
ز جور دست اهریمن، دل عاشق همی خون است
رسن بر گردن مجنون، به خشم افکنده لیلا را [...]
کشتی پهلوگرفته، پرفروشترین اثر سید مهدی شجاعی و پرتیراژترین کتاب ادبیات داستانی ایران - طبق آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیش از ششصدهزار - ، ضمن مروری بر نقاط عطف حیات حضرت فاطمه ی زهرا(سلام الله علیها)، روایت مصائب زندگی ایشان از زبان اطرافیانشان و نیز شخص خودشان است. کشتی پهلو گرفته، مرثیه ای است منثور از زبان و دل صاحبان عزای فاطمی. کتاب از 14 فصل است و راوی اول شخص در هر کدام از فصول، یکی از وابستگان حضرت فاطمه [...]
غرور پسر
پهلوی مادر
فرق پدر
رأس پسر
دست برادر [...]
تصور کن زنگ خانه به صدا در می آید و مادرت می رود در را باز کند. عده ای در مقابل خانه تان در کوچه با پدرت درگیر شده باشند. پدرت را روی زمین بیاندازند و دستهایش را ببندند. مادرت را هم به بدترین شکل با کتک و سیلی نقش زمین کرده باشند. مردی هم با کمربند افتاده باشد به جان مادرت. برادر و خواهر هایت هم زیر دست و پا پامال شده باشند. فکر کن برادرت رفته باشد مدرسه. هم کلاسی هایش [...]
کوچک تر که بودم، یادم می آید یک روز برادر بزرگم از یک مسئله ای ناراحت بود. انگار می خواست برود جایی، پرسیدم: «کجا می خوای بری؟!» گفت: «میرم قبرستان بقیع». من اشتباها شنیده بودم قبرستان برقی! از برادرم سؤال می پرسیدم که قبرستان برقی کجاست؟ چه شکلیه اصلا..؟ او جواب نمی داد و گویا ناراحت بود. برادرم رفت و دیگر هیچوقت نشد چیزی درباره قبرستان برقی بپرسم. من ماندم و یک سوال بزرگ کودکانه و یک تصور مبهم. قبرستان برقی در آن تصویر ذهنی [...]
از خیابان به سمت خانه می آیم. جوان ها را می بینم که مشغول آتش بازی هستند. انگار شب چهارشنبه سوزیست. به خانه می رسم و با خوشحالی به خواهرم می گویم که استخدام شدم ها! انتظار دارم خوشحال شود اما، هیچ نشانی از خوشحالی در چهره اش دیده نمی شود. دوباره با هیجانی وصف ناشدنی گفتم: در سازمان کار و امور اجتماعی استخدام شدم. اما انگار نه انگار. رنجی در خاطر اش بود که [...]
«مظلومیت»* ارثی ست،
اگر
سید باشی! [...]