دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست


مقتل خوانی آنلاین


| ارسال در «دل‌نوشت» توسط دل‌باخته .. ، در ساعت ۲۱:۲۴ روز يكشنبه ۱۶ مرداد ۹۰ |


تصور کن زنگ خانه به صدا در می آید و مادرت می رود در را باز کند. عده ای در مقابل خانه تان در کوچه با پدرت درگیر شده باشند. پدرت را روی زمین بیاندازند و دستهایش را ببندند. مادرت را هم به بدترین شکل با کتک و سیلی نقش زمین کرده باشند. مردی هم با کمربند افتاده باشد به جان مادرت. برادر و خواهر هایت هم زیر دست و پا پامال شده باشند. فکر کن برادرت رفته باشد مدرسه. هم کلاسی هایش بعد از مدرسه او را حلقه کنند و با همه وجود کتک بزنند و به باد ِمشت و لگد بگیرندش. بعد یکی بیاید و بگوید، برادرت را اینگونه زدند: یکی با مشت زد توی شکمش. یکی با زانو زد به بینی برادرت. یکی با کف دست یک سیلی آبدار چسباند توی گوشش. یکی برادرت را هل داد و او را انداخت توی گودی جوی. آخر سر که برادرت افتاده بود روی زمین، همه شان با کفش تن برادرت را پامال کردند. یکی هم از دور چند سنگ بزرگ زد به سر و دندان برادرت.

 

خیال کن چند نفر از دوستانت بیایند پیشت و بگویند: خواهرت را در بازار دیدیم می گذشت. یک نفر چنان روسری از سر خواهرت کشید که همه اهل بازار برگشتند به تماشای خواهرت. خواهرت خود را به سرعت به کوچه ای خلوت رساند تا پوشش و حجابی برای سرش پیدا کند از چشم نا محرم. ما هم آرام آرام با فاصله از پشت سرش می آمدیم. در کوچه چند نفر کارگر از بالای پشت بام به خواهرت متلک و طعن و دشنام نثار کردند و خواهرت به سرعت کوچه را دوید و آنها از بالای ساختمان سنگ پرتاب کردند. چند نفر مست هم از روبرو راه خواهرت را بستند و برایش مزاحمت ایجاد کردند و خواهرت به زحمت از دستشان گریخت.

 

سیلی خوردن مادرت، نقش زمین شدن پدرت، کتک خوردن برادرت، هتک حرمت ِ خواهرت. چه حالت می شود وقتی بشنوی این ها را!؟ چقدر درد دارد بشنوی قصه کتک خوردن  مادر و پدر و برادر و هتک حرمت خواهرت، نقل مجالس و محافل شده و در جا و بیجای این مجاز آباد جار می کشند آن را؟ چقدر درد دارد که عده ای هر روز داستان کتک خوردن خانواده ات را ریز به ریز و با جزئیات شرح دهند برای همه؟! چقدر رنگ چهره ات سرخ می شود؟ چقدر غیرتت به جوش می آید؟ چقدر ناموس درد می گیری؟ چقدر…؟! حالا بنشین روضه بنویس، روی در و دیوار در این فضای بی در و پیکر!

نظرات  (۵۹)

۱۶ مرداد ۹۰ ، ۰۲:۲۷

خاکستر می گوید:

...

چقدر؟!
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۰۳:۱۰

ترنج می گوید:

روضه خوانی...
روضه مادر...
...
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۰۶:۱۲

پرواز می گوید:

حضرت آیت الله فاطمی نیا :
هنگام مصیبت خواندن یک قدری پرده پوشی داشته باشید.
همه چیز را نگویید.
من استادی داشتم، می گفت
بعضی روضه ها را در تمام عمرم فقط یک بار خوانده ام
آن هم در روز عاشورا!
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۰۶:۱۴

پرواز می گوید:

نمی گویم مصیبت نگو
اما یک قدری پرده برداری کن.
مصیبت شش ماهه را حتما کامل نگویید.
برخی از این روضه های باز
هتک حرمت است.
« حضرت آیت الله فاطمی نیا »
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۴۹

همحار می گوید:

در واقع این مقتل خوانی امروزی بود
درد هینست که ما انها را از خود نمی دانیم و آنقدر دور هستند که نمی توانیم جای خانواده خود فرض کنیم تا از درد جان بدهیم...
یه چیز گوش دادنی گذاشتم تو وبم که داغون میکنه حتما بخونین
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۱:۴۶

طوی می گوید:

خیلی..
دیوانه می شوم..
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۳:۲۲

ای داد | Eydad می گوید:

من پادکستهامو لیست کردم در این آدرس، گفتم شاید دوست داشته باشید بشنوید.. یه جدید هم کار کردم
http://eydad.hamweblogi.com/hq_mp3_of_eydad_podcasts
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۲۵

... . می گوید:

کاش بی چشم و رو نباشیم.
سربلند باشید.
یا علی مددی.
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۵۱

امین می گوید:

آقا سید ما رو هم دعا کنید...
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۰۴

سعادتمند می گوید:

.
آخ ..
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۱۹

عکاس مسلمان می گوید:

بسم الله.
نماز و روزه ها قبول برادر.
منتظرت زیارتت در روز موعود هستیم. :)
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۵۸

خانم معلم می گوید:

ما رایت الا جمیلا ...
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۶:۳۴

دختر آسمانی می گوید:

نبی اکرم (ص)در میانمان دو سرمایه گذاشت یکی قرآن و دیگری عترتش..
او نظاره می کند که چگونه با آن رفتار می کنیم.
آنـ متن از غریبی قرآن
و
اینـ ازغریبی عترتش
!!
تلنگر ن: گفت بگو اسلام آوردید نه ایمان..
مدعی ن: (سکوت)
در پناه مطلوب ..
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۶:۳۶

دیباسادات می گوید:

زیاد در حد مرگ..
بمیرم برای مادرم زهرا(س)
(فرصت کردین پیش من و دلم بیاین)
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۸:۴۶

ص ب ر ا می گوید:

.
عمری می سوزیم در غمش....
همان نگاه کج به مادر کافیست !!!
.
وای مـــــــ ـادرم ...
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۱۸:۵۰

هیچستان می گوید:

دمت گرم با این یکی دیگه ترکوندی
یه دونه ای
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۳۶

خانم معلم می گوید:

سلام
داستانِ خاندانِ شما ، با داستانِ تمامی خانواده ها یکی نیست ... اگر زجری بوده که بود ، اگر غم نامه ی بوده که هست ، اگر ظلمی رفته ، اگر هتک حرمتی شده ، این نه فقط برای شما سوز دارد ، برای همه ِ دوستدارانشان سوزناک است ...
اگر نقل محافل شده این هتک حرمت ها ، نه برای این است که شما را و خاندان ِ شما را به درد آورند ، که دل ِ تک تک کسانی که پیروی ایشان می کنند از این همه مصیبت به درد می آید ، این گفته ی بزرگانمان است که زنده نگاه دارید عاشورا را ...
این را کسی چون امام (قدس سره ) که از این خاندان است بر زبان رانده که پاس بدارید خون این شهیدان را ... تا انسانی بر روی زمین هست این داغ ، این خون ، تازه می ماند بر دلها ، بر زمین ...
درد ِ غیرت ات را حفظ کن ،اما نه برای آن کسی که از حسین (ع) می گوید ، از زهرا(س) می نویسد ، اسیری زینب (س) را به تصویر میکشد ، از هجر می گوید ، از فراق خواهری در نبود ِ برادر می گوید ، از شب ِ تاریک و خرابه و در و دیوار می گوید ...
درد ات را حفظ کن ...
درد داشتن خوب است ، اما خشم ات را برای آنانی خرج کن که با این دردها آشنا نیستند ، برای آنانی که این مصیبت ها را داستانی بیش نمی دانند که می گویند در هزار و اندی سال پیش اتفاق افتاده و نیاز به تکرارش نمیبینند ، برای آنانی که از حسین و محرم تنها به راه افتادن هیئتش را می دانند و شام آخر شبش و ...
برای آنانی که از زهرا و زینب و سکینه و رقیه تنها نامی می شناسند که روی دختران ِمتجدد و روشن فکر! نمیشود گذاشت ، برای ...
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۳۸

خانم معلم می گوید:

محمد جان ، رنگ چهره ات سرخ نشود که داستان کتک خوردن ِ خانواده ات تنها دل دوستانش را به درد می آورد ...دل ِ انهاییکه از انسانیت بویی برده اند ... آنهایی که در مصیبت این خانواده اشک میریزند ، حداقل این است که دلشان می سوزد ، شاید این عده چون کوفیانی باشند که اشک ریختند و دعوت کردند و زیر قولشان زدند ولی هنوز در بوته ی آزمون الهی قرار نگرفته اند و نامه ی نوشته نشده که غلط ندارد !!
دلت آرام گیرد پسرم ... تو ، ادامه دهنده ی راه آنانی و صبوری خصلت این خاندان است ...
صبوری کن تا وقتش برسد ، چون محمد (ص) که دنیا را برایش هزار جوره تنگ کردند و تحمل کرد ، چون علی (ع) که 25 سال سکوت کرد وصبوری ...چون حسن (ع) که صبر کرد و صلح کرد و صبور بود ... و چون زینب (س) ....و چون زینب (س) ...........
پسرم صبور باش که روز ِ جزا نزدیک است ، منتقم میآید ...
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۴۴

پرواز می گوید:

http://www.rasekhoon.net/news/show-68305.aspx
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۱۵

گم نام... می گوید:

والله قسم دیگر طاقت خواندن روضه را ندارم.............
فهمیدم روضه ی مادر میخوانی بقیه اش را نخواندم

نـ روضه نیست، برگرد و دوباره بخاטּ.
۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۳۲

a3moony می گوید:

سلام بر لحظه‏ هایی که تو را آوردند!
سلام بر لب‏های رسول اللّه‏ که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت و نام یگانه ‏ات را از دست جبرئیل گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد!
سلام بر لبخند سرافراز علی علیه‏ السلام ، که در طلوع تو اتفاق افتاد!
سلام بر تو، امامتِ فردای پس از علی!
سلام بر تو، شباهتِ بی‏ شائبه محمدی!
سلام بر اقیانوس کرامت و سخاوتی که از دامان «کوثر» و «ابوتراب» برخاست.
*تا خدا هست و خدایی می کند، مجتبی ( علیه السلام ) مشکل گشایی می کند...
دعوتید ...
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۴۰

قاصدک می گوید:

آتش عشق تو در دل شرری زد که سحر
سوختم خاک شدم یکسره از دست شدم
التماس دعا
یا زهرا
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۳۴

سید می گوید:

کتک خوردن داستان درازیست که عشاق خدا را روزیست...
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۰۳:۵۹

حیران می گوید:

اگر پدرت پهلوانی باشد که سکوت کرده و مادرت زن جوانی که طفلی در شکم دارد و قد و بالای خواهرت را نامحرمی ندیده، آیا بازهم زنده می مانی؟!
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۱۲:۳۵

پرواز می گوید:

و دردتر اگر
همه ی این ها ، نَقل ِ محافل ِ
دوستان ات
باشد ، نه ...
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۴۶

حنبفا سادات می گوید:

اینجا خیلی بوی دود می دهد!
شاید در این حوالی دلی آتش گرفته
شاید خانه ای...
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۳۱

رنجور می گوید:

فقط 2 خط خواندم ... ای کاش تمام شوم امشب ...
هر کجا می روی بساط روضه به پاست ...
۱۷ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۵۶

گم نام... می گوید:

...
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۴:۴۰

یکی می گوید:

شما هی مارو آتیش بزن
هنوز دوهفته تا شب ضربت مونده
ولی اشکال نداره
تمام آدم ها تا ابد شرمنده این بیتند
و تا ابد باید گریه کنند و به سر سینه بزنند
ولی خودمونیم ی دفعه از مهربونیشونم بنویس بخدا اونم صواب داره
اول آدما باید عاشق شند بعد دلشون برا عشقشون بسوزه
----------------------
برا اون پیام که اسم دختر خوزستانی رو نوشته،خیلی به غیرتم برخورد.اول اینکه کار جالبی نیست.دوما خوزستانی ها خودشون ی دسته گل محمدی تو خاکشون دارن قبل از اینکه خواب خانمو ببیند میرند پابوس آقا محمد بن موسی کاظم(آقا سبزقبا)ایشون استاد شفا دادن مخصوصا به خانم ها.اصلا کار جالبی نبود.
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۰۷:۴۷

سیده طیبه می گوید:

واقعا چقدر..
غریبی ارثی است..
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۲:۴۸

ترنم می گوید:

در ماه مهمانی خدا در پناه مولای مهربانی ها باشید.
یا علی. التماس دعا
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۳:۴۰

سلام.س می گوید:

آقا سید
برادر
جان ما را آتش زدی
...نقل ِ مجالس و محافل شده؟ چقدر درد دارد کـ عده اے هر روز داستاטּ ڪتک خوردטּ خانواده ات را ریز بـ ریز و با جزئیات شرح دهند براے همه؟!چقدر رنگ چهره ات سرخ مےشود؟ چقدر غیرتت بـ جوش مےآید؟ چقدر ناموس درد مےگیرے؟ چقدر...؟!
آهــــــــــــ از دل مهدی...
به خدا سید دارم میترکم
دیوونم کردی
تو را به جان مادرت سفارش ما بی چاره ها رو هم بکن
...
دارم دق میکنم
...بزار دق کنم بمیرم...
...
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۳:۴۸

سلام.س می گوید:

خوشا تو که این قدر راحت
مادر مادر میکنی....
"از در تا مادر" ت را خواندم
فقط چند جمله اول را
حالم خراب شد
...
بروم از اینجا برایم بهتر است
چند سال است نگاه هم به در نمیتوانم بکنم چه رسد به خواندن تو...
این وب هم بغضم را آنقدر کرده
میترسم از فرو خوردن این همه بغض روزه ام خراب شود
برادر
سید جان
دعایم کن بمیرم برای مادرت...
کاش روی این را داشتم بنویسم "مادرمان..."
...
بچه تر که بودم آرزو داشتم سید میشدم
به مامان گفتم:میشه بریم سید بشیم؟
مامان گفت:زور بی خود نزن،نمیشیم!!!
...
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۵۹

یاکریم می گوید:

یادت هست
مادر
دست ِ حسن و حسین را
می گرفت
می رفت دم ِدر خانه
مهاجر و انصار
هی می گفت : یادتان هست
چه قولی دادید به رسول
یادتان هست ...
برگردید به عهدتان
حالا انگار هی تو باید بروی
دم ِ خانه ی این و آن
و
بگویی
برگردید
انگار هیچ کس حرف ِ این پست ِ تو را نفهمیده
چه غریبی تو
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۰۸

آرزو آقابابائیان(ترنج) می گوید:

........
.
.
.
به جانمان آتش زدید ....
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۰۰

عمران می گوید:

تنها تو بد ندیده ای از واعظان شهر ، ما نیز در شمار شهیدان تهمت ایم
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۳۲

سمن می گوید:

چقدر طاقت می خواهد حتی نوشتن این روضه...
چقدر دل داری
من...
نمی توانم
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۰۵

شافی می گوید:

....
چقدرش را
برو
از همان سیدی بپرس
که عمریست
نشسته
دارد
به پای روضه های
دست
و
پا شکسته
ی
ما
دق
میکند...........................................................................................
یا بقیه الله ما فقط روضه میخوانیم
او روضه میبیند...
او روضه ها را میبیند...
می
بی
ند
.
.
.
.
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۱۰

شافی می گوید:

شکست
این سکوت
که از شکستنش
ترساندی ام
دیدم
چگونه
خون
به دل
صاحب عزا کردی...

چرا اصرار دارے بـ چشم روضه نگاه کنے بـ همه چیز؟
مثال زدم گفتم خیال کـטּ، فکر کـטּ حادثه اے براے خانواده ات رخ دهد. بعد عده اے هر روز آنرا در جا و بےجا جار بکشند و بپردازند بـ آטּ، ناراحت نمےشوے؟ خجالت نمےکشے، ناموس درد نمےگیرے؟
دلِ صاحب عزا را مـטּ شکستم کـ گفته ام هر سخـטּ جایے و هر نکته مکانے دارد یا...؟
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۱۵

پرواز می گوید:

یا بقیة الله
چه غریبی میان ِ
روضه های ِ ما
...
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۳۷

پرواز می گوید:

پس اگر تو را تکذیب غمگین مباش
که پیغمبران پیش از تو ر اهم که معجزات وزبور ها و
کتاب آسمانی روشن بر آنها آوردند
نیز تکذیب کردند .
« آل عمران / 184 »
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۰۸:۳۰

یه روزی. یه جایی. یه کسی می گوید:

برادرم .... بی غیرتی در شهرمان بیداد کرده ....
قصه کتک خوردن مادر و خواهر و پدر و برادرمان را هر روز هم بخوانیم و بگوییم جز عده ای اندک باقی گمان میکنند رمان خوانده اند!
استغفرالله
تصور میکنند قصه ای است که تمام شده
از گوششان داخل نرفته بیرون است!
گمان نکنید دردمان می آید
اگر دردمان آمده بود و غیرتمان به جوش آمده بود و دلمان در سینه تاب نیاورده بود حالا آنقدر منتظر واقعی بودیم که آقایمان بیایند....
عذر تقصیر برای همه آنان که جزو آن عده ای هستند و از سخنان من مبرا....
یا علی
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۱۸

دلتنگ شهدا می گوید:

صورت سیلی خورده مادر
دستان بسته مولا
حسن
ارباب
هتک حرمت به زینب
درد است
درد ..
درد ..
سلام
وملتمس دعا
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۰:۵۹

فانوس می گوید:

وبلاگتون همیشه به یاد مادرسادات(س) نورانی باد
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۶:۴۸

حبابـــ می گوید:

نمی‌خواهم فکر کنی متن را خوب نخوانده‌ام.
یک‌جورهایی پایانش را نکوهش روضه دیدم. درست دیدم؟

نکوهش نه!
باز مےگویم،
هر سخـטּ جایے و
هر نکته مکانے دارد.
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۶:۴۹

زائر می گوید:

سید
ببین
نفست که تنگ شده باشد
کبود می شوی
سرت گیج می رود
دستانت بی حس ...
حالا تو تصور کن
همه این سطر هایت را امام زمانت خوانده باشد ...
امان بده سید
ما باید تصور کنیم
فکر او که همه تصورات ما را دیده باش ...
آمده بودم که بگویم
به روزم
اما به چه روزی افتادم
سلام
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۷:۲۱

زائر می گوید:

سید نکند که بد گمان کردی از نظرم
نکند که فکر کردی من می گویم شما ...
زبانم لال سید ...
خواستم بگویم امام زمانت را می کشانی پای سطرهایت
خوش به سعادتت
همین سید
سلام
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۷:۴۳

هارپوکرات می گوید:

چه غریب داغ شدم از نوشتت ...
انگار عمرم یک لحظه از جلوی چشمام گذشت .
خاطرات نوجوانی . . .
حرفهایی که نمیفهمیدند . . .
مستی ها . . .
میدونی روحم کجا ایستاد اما ؟
روی یه جمله از علی شریعتی .
" در شگفتم از مردمی که عمریست اسیر خویشند ، و بر حسینی میگریند که آزاد است . نه تنها آزاد است بلکه درس آزادگی هم میدهد ."
...
سخنانی که از مرز معنا گذشته و به عادتی بدل شده . تنها یه عادت و عرف سطحی و نامفهوم و بدرد نخور . بدرد نخور از این جهت که دردی رو دوا نمیکنه از صاحب کلام .
و افسوسی که میماند . . .
و اندوهی که میگرید در درونم . . .
از غربت . نه غربتی که در کلمات شعر گونه و تکراری آنهاست . از غربتی که تو از آن گفتی .
غربت کسی که هنوز هم پس از هزار سال ، غربتش پوشیده سات و حال و روزش در مصیبت ما ( نه در مصیبت جدش) سخت دگرگون و غم آلودست . . .
غم از اینکه آن خون پربها ، چرا هنوز هیچ کاری برای این بشر نکرده است ؟
آیا کسی نیست تا خون خدا را از زمین جمع کند ؟
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۱۸:۳۶

پارامسی می گوید:

نگو سید....
سوختیم...........
۱۹ مرداد ۹۰ ، ۲۳:۱۹

یسری می گوید:

رحمت خدا بر خدیجه علیها السلام باد که شاخه‏های بی‏پناه رسالت، بر ریشه‏های مقتدرش پیوند خورده بودند.
::یا خدیجه اشهد انک حبیبه الله و خیر امته::
.....................................................
واقعا تاسف آوره.
من خودم خیلی جاها به روضه ها گوش نمیدم.
الان خیلی کم پیدا میشه که تو روضه خوانیش حرفای درست بزنه. اکثرا فقط میخوان مردمو بگریونن حالا به هر طریقی!!!
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۰۰:۵۳

بغض واره می گوید:

آخ
نفسم ...
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۰۱

سیده می گوید:

مداح می گوید سید ها ببخشند! و می خواند ...
درد میکشے
رنگ چهره ات سرخ مےشود
غیرتت بـ جوش مےآید
ناموس درد مےگیرے
اشک مےریزے
...
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۱۱:۳۵

بی تاب می گوید:

سلام مومن
نمیدونی وقتی میای تو وبم چقدر خوشحال میشم
دستمون که هنوز به خدا نمیرسه ولی ادم خدایی و مومنو باید جاپاشو بوسید...
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۱۱:۴۹

خانم معلم می گوید:

شاعر تمام دفتر خود را مرور کرد
بعدش نشست و قافیه را جفت و جور کرد
اذنی گرفته است دوباره برای شعر
خوشحال از این عنایت و حس غرور کرد
اول نوشت "مادرم اما..." و بعد از آن
از روضه های سخت مدینه عبور کرد:
"قدش هلال و دست بر کمر گرفته بود..."
قلبش شکست و عمه به ذهنش خطور کرد
"او می دوید و..." روضه ی مقتل که می نوشت
"او می کشید و..." یاد نگاه صبور کرد
خواهر به شوق عشق به روی تل آمد و
سر را به روی نیزه... نگاهی به نور کرد
باشد اگر چه صحنه ی محشر به پا شده ست
باشد اگر چه روح امین نفخِ صور کرد
"چیزی بجز جمال و قشنگی ندیده بود..."
مافوق صبر عالم و آدم ظهور کرد
"یحیی "
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۱۲:۰۲

خانم معلم می گوید:

آسمان خشک شد و نیست خبر، یعنی چه؟
شعر می بارد و اکسیر هنر یعنی چه؟
رنگ این قافیه از غم شد و وزنش ماتم
هی ردیفم شده :او رفته سفر...،یعنی چه؟
روضه خوان گفت تو را کرب و بلا خواهم برد
هر که دارد هوس خون جگر یعنی چه؟
روضه خوان گفت زنی پشت دری...اما بعد...
تو بیا ترجمه کن سینه و در یعنی چه؟
گفت مردی شده غربت زده و محرم چاه
پس«علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر»*یعنی چه؟
گفت یک کودک لب تشنه به دنبال سراب
بر کف دست پدر... تیر سه سر یعنی چه؟
آه ای حضرت موعود بیا ثابت کن
"ارثِ این مادرِ خم گشته کمر"یعنی چه؟
...یا خدیجه الغری،یا ام المومنین س...
یحیی
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۱۲:۴۵

ز ه ر ا می گوید:

.
خیلی درد دارد سید
دیده ای می گویند اوایل مجالس ، که از حضرت صاحب و سادات عذر می خواهند ...
به سبب همان بانویی که شما مادر میخوانیدش ...
.
.
امروز
روز دهـــــــ ـــم است
همین !!
.
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۵۸

ن.ن می گوید:

سلام.......
اجرکم عندالله آقا سید روضه خوان......
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۱۹:۳۱

اقلیت می گوید:

روضه ی مکشوف خواندی،قفل بسته باز شد!
۲۱ مرداد ۹۰ ، ۱۸:۰۲

پرواز می گوید:

فتبارک الله .

ارسال دل‌گویه ها:

بدیهی است که همه دیدگاه‌های شما خوانده شده و برای انتشارشان، ملاک‌ها و معیارهایی لحاظ می شود؛ بنابراین، برای درج دیدگاه خود، رعایت برخی چهارچوب‌های اخلاقی ضروری است:

- لطفاً دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید، پیام های غیر فارسی منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که حاوی توهین، تهمت یا افترا، نسبت به اشخاص حقیقی و حقوقی باشد منتشر نخواهد شد.
- از ارسال دیدگاه های تبلیغاتی و یا حاوی لینک، خودداری کنید، پیام های نامرتبط با متن، تأیید نمی شوند.
- لطفاً دیدگاه‌تان تا حد امکان مربوط به همین نوشته باشد، در غیر اینصورت می‌توانید از قسمت تماس با ما استفاده نمایید.

بلاگرهای بیان لطفا برای ارسال نظر و یا رأی‌دهی به مطالب روی گزینه «وارد شوید» در کادر پایین کلیک کنید تا مجبور نشوید نام و آدرستان را مجددا بصورت دستی وارد کنید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی