تصور کن زنگ خانه به صدا در می آید و مادرت می رود در را باز کند. عده ای در مقابل خانه تان در کوچه با پدرت درگیر شده باشند. پدرت را روی زمین بیاندازند و دستهایش را ببندند. مادرت را هم به بدترین شکل با کتک و سیلی نقش زمین کرده باشند. مردی هم با کمربند افتاده باشد به جان مادرت. برادر و خواهر هایت هم زیر دست و پا پامال شده باشند. فکر کن برادرت رفته باشد مدرسه. هم کلاسی هایش بعد از مدرسه او را حلقه کنند و با همه وجود کتک بزنند و به باد ِمشت و لگد بگیرندش. بعد یکی بیاید و بگوید، برادرت را اینگونه زدند: یکی با مشت زد توی شکمش. یکی با زانو زد به بینی برادرت. یکی با کف دست یک سیلی آبدار چسباند توی گوشش. یکی برادرت را هل داد و او را انداخت توی گودی جوی. آخر سر که برادرت افتاده بود روی زمین، همه شان با کفش تن برادرت را پامال کردند. یکی هم از دور چند سنگ بزرگ زد به سر و دندان برادرت.
خیال کن چند نفر از دوستانت بیایند پیشت و بگویند: خواهرت را در بازار دیدیم می گذشت. یک نفر چنان روسری از سر خواهرت کشید که همه اهل بازار برگشتند به تماشای خواهرت. خواهرت خود را به سرعت به کوچه ای خلوت رساند تا پوشش و حجابی برای سرش پیدا کند از چشم نا محرم. ما هم آرام آرام با فاصله از پشت سرش می آمدیم. در کوچه چند نفر کارگر از بالای پشت بام به خواهرت متلک و طعن و دشنام نثار کردند و خواهرت به سرعت کوچه را دوید و آنها از بالای ساختمان سنگ پرتاب کردند. چند نفر مست هم از روبرو راه خواهرت را بستند و برایش مزاحمت ایجاد کردند و خواهرت به زحمت از دستشان گریخت.
سیلی خوردن مادرت، نقش زمین شدن پدرت، کتک خوردن برادرت، هتک حرمت ِ خواهرت. چه حالت می شود وقتی بشنوی این ها را!؟ چقدر درد دارد بشنوی قصه کتک خوردن مادر و پدر و برادر و هتک حرمت خواهرت، نقل مجالس و محافل شده و در جا و بیجای این مجاز آباد جار می کشند آن را؟ چقدر درد دارد که عده ای هر روز داستان کتک خوردن خانواده ات را ریز به ریز و با جزئیات شرح دهند برای همه؟! چقدر رنگ چهره ات سرخ می شود؟ چقدر غیرتت به جوش می آید؟ چقدر ناموس درد می گیری؟ چقدر…؟! حالا بنشین روضه بنویس، روی در و دیوار در این فضای بی در و پیکر!
نظرات تأیید شده: (۵۹)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۵۹) واکنشها :
خاکستر می گوید:
چقدر؟!