صدای شهید افغانستانی مدافع حرم «مهدی صابری» دقایقی قبل از شهادت
.: برای مشاهده و دانلود دل نما روی ادامه مطلب کلیک کنید :.
صدای شهید افغانستانی مدافع حرم «مهدی صابری» دقایقی قبل از شهادت
.: برای مشاهده و دانلود دل نما روی ادامه مطلب کلیک کنید :.
ارتش آزادی بخش سوریه در اسارت هوای نفس خویش است!
وقتی بعد از مدتی چند، دوباره خبر تخریب حرمی و هتک حریمی را می شنویم، شاید دیگر این ابهام قدری روشن شده باشد بر همگان؛ اینکه چرا قبر تو بی نشان است و حرمی از برایت نیست. شاید حالا رسیده باشیم به پاسخ این پرسش که چرا نمی توان برای دلی که از دلتنگی در این سالیان دراز، همچون ابر سیاهی به رنگ بغض در آمده، بارانی بی ملاحظه را در آسمان مدینه متصور بود؟ چرا نمی توان از [...]
غرب ماهواره به فضا می فرستد،ما فرزندانمان را به ماهواره می فرستیم!
احساس عجیبی دارم. احساسی ناشناخته و آمیخته با ترس. ترسی غریب از پایان یک دلخوشی نمناک. دست شوق در آستین روزگار، متوسل به ضریح دل خوشی هاست و پای رفتن در مسیر سخت زندگی، متکی بر زمین و باغچه بهانه هاست. زندگی بدون بهانه زندان است. قریب است که دلخوشی این شب و روزها را بگیرند از دست دل مان، تا باز با کوله باری خالی، مسافر بی مقصد روزگار شویم. همین [...]
در این کشور، باد به پرچم موسی بن جعفر می وزد
چقدر این شب برای درخشش هفتمین ستاره ی آسمان ولایت، غبارآلود است. چقدر شب یلدای اسارت شما پشت میله های مظلومیت طولانی ست. انار دل آدم ترک برمی دارد در سرمای این چله طاقت فرسا. اشکدانه های سرخرنگ و تسبیح شده انار دل می پاشد از درک درد های شما. شرحه شرحه می شود سینه از شرح قصه رنجوری تان. که هنوز بعد از این همه سال، در آسمان شب میلاد شما تنها [...]
مگر که چند شب است
ساکن خرابه شدی؟
چقدر لهجه شامی گرفته گفتارت!؟ [...]
به تعداد زخم های کاری که بر تن این پیکر مطهر نشسته است، می شمارم سال های سربلندی را. سی و سه سال است که جوانمردان این سرزمین با خون خود نگذاشته اند که مُهر سرخ رنگ «آری» در برگه های رأی دلمان به «جمهوری اسلامی» خشک شود. سی و سه سال است که این ملت با شعار «هیهات من الذلة» پای آرمان های الهی و انسانی امام ایستاده اند. سی و سه سال [...]
گرسنه بود اما
به دیدار پدر مشتاق تر بود
آخر چه می شد کرد؛
نوبت «شام» بود دیگر
وقتش رسیده بود «تبق» بیاورند! [...]
قاصدک را
فوت هم که کنی
پرپر می شود
چه رسد به سیلی [...]
رأس خیمه حسین
فرق سر عباس است؛
«عمود» را پایین بیاور!
شام غریبان شروع شد
کوچکتر که بودم، پدرم وقتی می رفت مأموریت، دم در پاپیچ پدر می شدم که برایم از آنجا، اسباب بازی- بادکنک قطاری- بخرد. آخر ته تغاری و عزیز دردانه پدر بودم. پدر هم می گفت چشم و خداحافظی می کرد و می رفت، تا انتظار آمدنش را، به چشم های منتظرم تحمیل کند. یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته، یک ماه… روزها و هفته ها می گذشت و دل کوچک من، دلتنگیش روز به روز بیشتر می شد. دل کوچک را در کودکی، گریزی از بازی و بازی گوشی نیست. تا کودک سر خوش باشد به [...]
تصور کن زنگ خانه به صدا در می آید و مادرت می رود در را باز کند. عده ای در مقابل خانه تان در کوچه با پدرت درگیر شده باشند. پدرت را روی زمین بیاندازند و دستهایش را ببندند. مادرت را هم به بدترین شکل با کتک و سیلی نقش زمین کرده باشند. مردی هم با کمربند افتاده باشد به جان مادرت. برادر و خواهر هایت هم زیر دست و پا پامال شده باشند. فکر کن برادرت رفته باشد مدرسه. هم کلاسی هایش [...]
گزیده ای از مجموعه «حاء سین یاء نون»
آبی که به خیمه رواست،
به سقا حرام است! [...]