پای ما لیاقت آبله در راه سیبستان تو را نداشت...
درد همچون باد دارد کم کم سراغ پنجره های کوچک این حنجره بی در و پیکر می آید. این گلو، زائویی پا به ماه است. این ضجه های مادرانه، صدای گلویی حامله است که راوی یک سرنوشت غم انگیز است. این بغض حسرت زده آبستن دلگویه هایی چند قلوست. اصلا نمی دانم که باید چه بگذارم نام این طفل نو رسیده را. همه می گویند بغض، من اما می گویم حسرت هم نام مناسبی ست برای او. اما هر چه شما [...]