خون تو چه معیاری برای حق و باطل شده
هوا هوای جنگ بود، در حیاطی محفوظ و محصور بین چند ساختمان بلند در محیطی اردوگاهی با خانواده روی چمن نشسته بودیم، یکدفعه یکی از ساختمانها با صدایی مهیب از بن کنده شد و افتاد روی ساختمانی دیگر! هنوز در بهت فروریختن ساختمان بودم که با صدای تلفن از خواب پریدم! گوشی را برداشتم