از پیاده رو مدرسه معصومیه قم -همانجا که سال ها شبستانش از فرط نور ضریح عشق، روزستان شده بود - قدری پایین تر که می آیی، در آنسوی خیابان تابلوی سبز رنگ کارگاه ساخت ضریح دیگری به چشم می خورد. تابلویی که حالا بعد از گذشت چند سال رنگش از سبزی به سفیدی می زند. نمی دانم، شاید این تابلو هم در این سال های محنت بار، از این همه غربت و از این همه جسارت، رنگ از رخسارش پریده باشد. آخر مگر می توان فراموش کرد آن حوادث دلخراش و آن فجایع دردناک را. مگر می توان از خاطر برد آن سیلی را که روزی از داغ مظلومیت شما بر صورت شیعیان نشست. هنوز صدای زنگ آن سیلی سنگین به طرز جانسوز و غم انگیزی در گوش شیعه می پیچد. هنوز یک سوی صورت ما از شرم غفلت و سوی دیگر صورتمان از خشم جسارت به شما سرخ است. ما هنوز یک چشممان از هتک حرم و چشم دیگرمان از هتک حریم شما غرق اشک و خون است.
انگار همین دیروز بود که غنچه های گلزار حریم هادی را در این غربت سرا با خنجری آغشته به زهر کینه از ساقه جدا کردند و بر سر نیزه وقاحت زدند. و ما همچون زنان کولی کوفی، آنقدر منتظر ماندیم تا سر حقیقت را - از روی غفلت - روی نیزه جهالت ببینیم، و دیدیم. و بگو چه دیدیم و چه ها که شنیدیم. چقدر زجه زدیم و چه مویه ها که نکردیم. درست همان وقت ها بود که تازه یادمان افتاد جای خالی نام شما در فهرست عناوین همایش های نمایشی ما مشهود است. آری نام شما گویی بهانه خوبی برای دستیابی به مقاصد دیگر بود. گویی با این جسارت وقتش رسیده بود یاد شما را گرامی بداریم. و در این مدت چه همایش ها که نگرفتیم. مسابقات مختلفی برگزار کردیم که تنها به «نام» شما بود اما به کام دیگران. ولیکن دریغ از اینکه حتی نتوانستیم اندازه نیمی از آگاهی مردم به امثال نقی های پایتخت را نسبت به امام هادی ارائه کنیم.
غربت از این بیشتر که ما - به ظاهر - شیعیان شما، تا همین دیروز تردید داشتیم که نقی در میان ائمه هدی، نهمین امامی است یا دهمین هادی ما؟ براستی با چه رویی باید گفت که در این سال های غفلت بار، بارها شک به دلمان افتاد که «محمد تقی» هادی ست یا «علی النقی»؟! حالا اما وقتی جسارت ها یک به یک روا شد، یقین کردیم که «نقی» مظلوم ترین نام جهان است. و دیگر عجیب نیست که در رسانه ملی ما «نقی» جزء مضحک ترین نام باشد. رسانه ملی چقدر خوب «نقی» را در پایتخت به مردم ما معرفی کرد ولی ما نتوانستیم هادی را در ایران اسلامی به شیعیان معرفی کنیم. پایتخت چقدر خوب تلفظ نام «نقی» را به مردم آموخت، اما ما نتوانستیم نام و مرام امام خود را به درستی برای مردم تبیین کنیم. براستی ظلمی که امروز به بنی هاشم از جانب ما می رسد چه کم از ظلم عباسیان دارد. بنی عباس در این سال ها روزی با لهجه مازنی و روزی دیگر با گویش گیلکی بر پیکر حقیقت می تازند.
شاید ما زیادی مته به خشخاش می گذاریم. شاید بضاعت رسانه ملی همین است. رسانه ملی از نامش هم مشخص است که ملی است و اسلامی نیست؛ درست مثل بانک ملی! از هر کسی با توجه به داشته هایش باید انتظار داشت. از کوزه همان برون ترآود که در اوست. اندازه وسع صدا سیما همین است. با بلیط رسانه ملی تنها می شود سوار بر اتوبوسی بی برگشت به تماشای پایتخت نشست و به ساختمان پزشکان رفت و خنده بازار به راه انداخت. چاردیواری اختیاری! در سین برنامه های صدا و سیمای ما جز یک نصف روز و یک نیمه شب برای سوگ شما دیگر فرصتی وجود ندارد. تقصیر رسانه ملی نیست. لیست بیست و چهار ساعته پخش برنامه های بیست شبکه صدا و سیما پُر است. رسانه ملی برای «آدم برفی» وقت دارد اما برای «انسان کامل» وقت ندارد! خانه بدوش، آقا ماشالله و خانواده اش نیست که توی شبکه نمایش برای ما «فیلم» بازی می کنند، خانه بدوش مایی هستیم که به جای مستند فدک، دنبال کوچه های بنی هاشم می گردیم توی مستند آفریقا! خانه بدوش مایی هستیم که در به در بین شبکه ها دنبال یک یا هادی خشک و خالی می گردیم، ولی باز هم هر بار با نا امیدی، دست های خالی مان را پشت در خانه وجدانمان دراز می کنیم.
«پایتخت دو»ی متوکل عباسی بغداد نبود، جام جم است. «جام جم» سال هاست که جزو سرزمین های اشغالی ست. و به روشنی می بینیم هر سال که می گذرد فیتیله دین پائین تر کشیده می شود در جام جم! وگرنه کدام خواننده لاقیدی می توانست به راحتی کاری که صدا و سیما کرد نام ائمه را یکی پس از دیگری مخدوش کند؟ کدام شبکه ماهواره ای توانست مثل رسانه ملی، نام حسن و تقی و اصغر و جواد و نقی را مضحک کند؟ آری تا پایه های تخت پادشاهی جام جم روی پای امثال «نقی»ها استواری است، ما فرصت نمی کنیم تا بپرسیم که چرا خورشید در شهر سامرا از سمت غرب و اینقدر غربت بار و غریبانه می تابد؟ نه هیچ فرصت نمی شود سوال کنیم که چرا فاصله طلوع و غروب در حرم، این اندازه کوتاه است در نگاه سردابی زوّار؟ چرا دیگر مقصد اتوبوس هیچ کاروان اهل دلی سامرا نیست. آخر چرا این همه ریزگرد غریبی در هوای این شهر پخش است؟ ریزگردهای غربت در هر متر مکعب هوای سامرا از 300 میکروگرم، چندین گرم هم بیشتر است. این هوای غیر مجاز، برای شش های تابلوی «وضعیت خطرناک» هم خطرناک است. پس احوال تنفس کبوترها چگونه است در این شهر؟ نفس هاشان به شماره نمی افتد در این هوای غبار آلود؟ پرهاشان نمی سوزد از این گرمای سوزان؟
پس چگونه سر می کنید در این تنهایی و بی کسی؟ آخر ای مرد، غریبی هم حدی دارد! چرا سکوت است انتهای تمام خواهش های هربارمان؟ چرا بی جواب است تمام این پرسش ها غمبارمان؟ حق با توست، انگار تصویر پاسخ این پرسش ها را باید در آینه غفلت زده خود پیدا کرد. همه اش تقصیر ماست. این ما بودیم که با بی توجهی به ندای شما دست های پلید بیگانگان را به خیمه های حرمتان رساندیم. آری ساده بگویم ای مرد، ما مقصریم. ما را ببخش که توی رسانه ملی ما عسل بدیعی ها بیشتر از عسل طبیعی طرفدار دارند. ما را ببخش روزی که شمر شقی دوران ما روی سینه شما نشست، ما همچون کوفیان تنها تماشا کردیم و به یاری شما نشتافتیم. ببخش ما را که هر بار وقتی نام شما را شنیدیم همچون فلک زده ها بین «علی النقی» و «محمد تقی» مردد شدیم. ببخش ما را که با نهایت شرمساری، یک حدیث هم از شما در دفتر دل خود به یادگار نداریم. ببخش ما را که همیشه منتظر ماندیم تا جسارتی ناروا بر شما روا شود و هتک حرمتی شود تا در پی راه چاره باشیم.
ما را ببخش که به قدر ذره ای قدر زیارت جامعه کبیره را ندانستیم. گناهان کبیره ما گنه کاران را تنها با صافی و صفای جامعه کبیره شما می توان تصفیه کرد، ببخش ما را که جامعه صغیره ما هنوز درک درست و روشنی از «جامعه کبیره» شما ندارد. غریبی شما در میان اهلبیت رسول زبانزد خاص و عام است. کاش جای ستاد بازسازی حرم شما، ستادی برای حفظ و ترمیم حریمتان به راه می افتاد. کاش می شد مردم جای پول و طلا، سلام هایشان را به سوی شما عرضه می داشتند. کاش پیش از آنکه حرم شما در سامرا بازسازی شود، ستادی حرم شما را دوباره محکم تر از قبل در دل ما بنا می کرد. باید برای بازسازی حریم شما آستین ها را بالا زد. من یقین دارم روزی می آید که آدم های ناباب از حول باب های حرم شما برای همیشه نیست خواهند شد. ما همچنان مشتاقانه منتظریم تا آن روز که در فهرست مقاصد آژانس های مسافرتی، نام شهری دیگر با امکان پرواز مستقیم اضافه شود. روزی که با یک پرواز عاشقانه برای عرض ارادت به آستان کبریایی سامرا سر می ساییم.
نظرات تأیید شده: (۳۶)
واکنشها :
نظرات تأیید شده: (۳۶) واکنشها :
زهرا می گوید:
پاسخ دلباخته :
سلام علیکم