گریه کنم یا نکنم...؟
روز تدفین شهدای گمنام دانشگاه قم بود، وسط ظهر، همه در آن تکه از بیابان مشغول گرفتن وضو بودند، بچهها برای آنکه وضویشان صحیح باشد، نایلون سوراخ شده پر از آب را به داربستها بسته بودند تا با چکههای نایلون وضو بگیرند. من آن روز عکاس مراسم بودم، کنار داربستهای پر از سربندی که دور مزار کشیده بودند میگشتم و دنبال شکار صحنه بودم. از پشت چشمی دوربین یک لحظه دیدم نایلون آب خیلی اتفاقی کنار