دل آباد :: رسانه اهل دل

دل آباد، رسانه بی دل هایی ست که در به در، در پی دلدار اند.
خانه | اخبار | پیامک | کتاب | جزوه | اپلیکیشن | فیلم | صوت | ختم قرآن | عکس | گوشه‌نما | آرشیو | پیوندها | وبلاگ‌ها | همدلی در دل‌آباد
درباره ما | تماس با ما


امروز
یکی دیگر از روزهای خوب خداست

بچه ها همیشه در خواسته هایشان مُصّرند و همگی، برای رسیدن به نیازشان بی تابند. یعنی برای رسیدن به مطلوبشان، به انواع اقسام راه ها متوسل می شوند. یا به خواسته شان می رسند یا نه. اگر رسیدند که فبها. اما اگر نرسند، دست از تلاش و گریه و زاری نمی کشند، مگر اینکه با «سیلی»، آرامشان کنند. تا آستینشان را در دهان بگیرند و همچون خفه خون گرفته ها، به گوشه ای بخزند و آرام و بی صدا گریه کنند و اشک بریزند. آن روزها هنوز، آب قم به اصطلاح! شُرب نشده بود. مردم [...] 

۰ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

رأس خیمه حسین

فرق سر عباس است؛

«عمود» را پایین بیاور!

شام غریبان شروع شد 

۰ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

غرور پسر

پهلوی مادر

فرق پدر

رأس پسر

دست برادر [...] 

۰ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

انگشت که هیچ!

دوست داشتنی که باشی،

سر و دست می شکنند،

برای انگشترت! [...] 

۰ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

کوچکتر که بودم، پدرم وقتی می رفت مأموریت، دم در پاپیچ پدر می شدم که برایم از آنجا، اسباب بازی- بادکنک قطاری- بخرد. آخر ته تغاری و عزیز دردانه پدر بودم. پدر هم می گفت چشم و خداحافظی می کرد و می رفت، تا انتظار آمدنش را، به چشم های منتظرم تحمیل کند. یک روز، دو روز، یک هفته، دو هفته، یک ماه… روزها و هفته ها می گذشت و دل کوچک من، دلتنگیش روز به روز بیشتر می شد. دل کوچک را در کودکی، گریزی از بازی و بازی گوشی نیست. تا کودک سر خوش باشد به [...] 

۱ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

ثانیه ها، به جنون غلتیده. بس که سَر می رود از سرم کلمات و سُر می خورند جملات از روی سطرها. در همهمه و وهم جملات دیوانه وار ذهن، عقل از اندیشه تهی می شود و زبان باز می ماند از تکلم. بی هیچ اختیار و اراده ای، چشم ها پلک ها را به نشانه تسلیم پایین می آورند و بسته می شوند از نگاه. از دیدن اما نه. در خلسه فکر، میان میدان ناکجا آباد اندیشه، نبرد تردید و چرایی. پشت پرچین قضا و قدر. قید تعهدی در ورای ورق های پوسیده تاریخ. صدای «رعد»ی مهیب و دهشتناک [...] 

۰ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

این هفته با وجود تمام مشغله های فکری و کاری، کتاب زیبا و ادبی «یک لیوان شطح داغ» نوشته «احمد عزیزی» عزیز را شروع کرده ام به خاندن. احمد عزیزی را بی‌شک می‌توان پایه‌گذار شیوه ادبی شطح‌نویسی در تاریخ معاصر ایران دانست. گونه‌ای از نثر که بسیار از نثرادبی غنی‌تر است. چه از حیث محتوا و چه از حیث زبان. در این گونه عزیزی تمام جملاتش را با استعاره و توصیف و تشبیه آذین بسته و به سختی می‌توان جمله‌ای ساده را در این ادبیات یافت. از دیگر ویژگی‌های این نثر دایره واژگانی [...] 

۱ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۰ ، ۰۲:۳۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

روزگار تعطیل، با همه بی دغدغه بودن هایش، عجیب کسل کننده است. حوصله ام سر رفته، حاضری بازی کنیم؟ تو چشم بگذار و تا ۶۰ بشمار و من فرار می کنم از تو و پنهان می شوم. اما تو هر چقدر هم که چشم بگذاری و هر چه هم که بشماری و من هر چقدر هم که خوب پنهان شوم، از ماحصل این فرار، سهم هر دو ما دیدار است. یا من خیلی زود به چشم های تو می رسم و یا تو بالاخره مرا پیدا می کنی. گاه اما، هرچه هم که بازیگر باشی باز بازیچه ای. از سرنوشت فرار نمی توان کرد. یا تو خودت را به او می رسانی، یا او تو را در پنهان خودت پیدا خواهد کرد [...]

۰ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

در فوتبالی که وقتی تیم های ملی اش سقوط می کنند، رئیس فدراسیونش جای پاسخگویی «لبخند» می زند. مدیر باشگاه جای سرمربی، تیم را ارنج می کند. لیدرها به صورت سرمربی مشت می زنند. مربی بازیکنان را کتک می زند. بازیکنان جای گل به دروازه، به دروازه بان فحش می دهند. دروازه بان ها با کوچکترین حرکت زمین می خورند. بازیکنان دست به دست هم، سرمربی تیم را زمین می زنند. زمینِ استادیوم ها توپ را «پلّه» می کند. تماشاگران از پله های جایگاه پایین می افتند و کشته [...

۰ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۰ ، ۰۱:۰۰
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

از خواب بیدار که می شوم. چشم هایم هنوز نیمه بازند و اتاق هم نیمه تاریک. آدم از خواب که بیدار می شود، از فرط ناهشیاری، نه حرف ها را خوب می فهمد و نه پیام های گوشی را. این بار اما داستان فرق می کند. رنگ و بوی هوای باران خورده را خوب می شناسم. بی آنکه نگاهی به پنجره داشته باشم، حس می کنم هوا بارانی ست. آرام می روم پشت پنجره، نگاه می کنم. خبری از غباری نیست. تا چشم کار می کند، زمین را پر کرده آسمان، از بغضی که دیگر خبری از آن نیست. مگر [...] 

۵۵ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

تولد یک حس عجیب است و خاص. حس بی بدیل همچون شروع. حسی که هر سال تکرار می شود اما تکراری نه. حسی که مطلعش آغاز است و قافیه اش پرواز. حسی شبیه کرم بودن و در پیله رفتن و پروانه شدن. آغاز پروانه کرم بودن و خزیدن روی زمین خاصیت پروانه نیست. آغاز پروانه روز پرواز اوست. جعبه ای را کادو پیچ و تزئین کرده ام تا وقتی می روم داخل شهر، هدیه ای برای تولدش بگیرم و بگذارم در آن جعبه. کمی فکر می کنم چه بگیرم، ادکلن یا عطر، لباس یا کتاب یا قاب معرق [...

۱۵۶ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

...

ساک وسایلم را برمی دارم و راه می افتم سمت دانشگاه تا به کلاس صبح یکشنبه بیست و هفت شهریور برسم. خودم را به هر زحمتی از پس هزاران کیلومتر رسانده ام به سردر دانشگاه تا به کلاس برسم. روزهای اول است، روزهای موسوم به ثبت نام نو دانشجویان. به جای مینی بوس های اسقاطی ِ ترم های گذشته چند اتوبوس خط واحد که در خدمت نقلیه است در ایستگاه به چشم می خورد. دانشجویان [...]

۱۱۵ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

دستش در کار خیر بود. مقداری برنج و روغن و آذوقه در صندوقِ عقب ماشینش گذاشته بود، تا هر وقت مستمند و نیازمندی اگر دید، بین شان تقسیم کند. تمام اقلام را بین فقرا پخش کرد و چند ماه گذشت. در صندوق‎عقب ماشینش اما، هنوز کیسه ای برنج جاخوش کرده بود. بعد از گذشت چند مدتی هنوز موقعیتی پیش نیامده بود که آن کیسه برنج را هم بدهد به مستمند ِ دردمندی. یک روز که داشت با ماشینش در کوچه پس کوچه های خیابان های قم می رفت، چشمش خورد [...] 

۴۱ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

همین پریروز که هنوز در خانه بودم، پدرم برای هزارمین بار بقچه خاطراتش را وا کرده بود و از یک فیلم اکشن و جنگی حرف می زد. می گفت حدود سی سال پیش که داشتیم زندگی می کردیم، روزی خبری در شهر پیچید. همه جا صحبت از اکران فیلمی جنگی در ژانر ترسناک بود. مردم هنوز در بهت تبلیغات و سر و صدای فیلم بودند که متوجه شدند، فیلم قرار است روی پرده ی سینمایی قدیمی و مخروبه به نمایش دربیاید. خیلی ها دلشان طاقت فیلم ترسناک را نداشت. آنها که دل [...] 

۱۰۱ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

خودم را

می زنم به آن راه،

افسوس..

به «تو» ختم می شوند،

انتهای تمام راه ها  

۳۳ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

باید امشب بروم.

باید امشب چمدانی را

که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد،

بردارم

و به سمتی بروم [...] 

۱۵ دل‌گویه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

می آیی

و می روی بی صدا

غافل از رد پایت [...]

۰ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۱۷
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

با تو ستاره می شوم...

زیارتنامه را خوانده بودم و بعد از مختصر زیارتی، انگشتانم را گره زده بودم به ضریح و در حال خودم بودم. آخرین لحظه که داشتم به قبر نگاه می کردم تا خداحافظی کنم، صدای دخترکی از سمت راست می آمد. در آغوش پدرش بود و انگار آنها هم داشتند خداحافظی می کردند. پدرش آرام در گوش دخترک گفت: «خداحافظی کن بابایی». دخترک سرش را نزدیک شبکه های ضریح کرد و با نگاهی کودکانه به قبر [...] 

۷۴ دل‌گویه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

جوانه می زنی و 

شکوفه می دهی و

گرم می شوی و

گرم می کنی و

رنگ و بوی عشق می گیری و [...] 

۶۹ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

چرا فرار

چرا چتر؟

تنها آدم های آهنی

در باران زنگ می زنند! [...] 

۰ دل‌گویه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۴۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

آقای حقوق بشر، خانم صلح نوبل آنقدر ها که سیاسی هستید، بشری نیستید!

 

کافیست کلمه «سومالی» یا «somalia» را همین حالا در یکی از موتورهای جستجوی اینترنت سرچ کنی، نتایجش آنقدری قابل توجه است که حتی نمی توانی تصور کنی. کاش بدانیم در همین لحظه که ما در آرامش کامل بسر می بریم و از رفاه نسبی بهره مندیم، عده ای در آن سوی این کره خاکی از گرسنگی و عده ای دیگر در سوی دیگر این زمین، از فرط مظلومیت می میرند. نه تنها سومالی، این موضوع در رابطه با بحرین و غزه و یمن و پاکستان هم صدق می کند [...]

۳۶ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب

تصور کن زنگ خانه به صدا در می آید و مادرت می رود در را باز کند. عده ای در مقابل خانه تان در کوچه با پدرت درگیر شده باشند. پدرت را روی زمین بیاندازند و دستهایش را ببندند. مادرت را هم به بدترین شکل با کتک و سیلی نقش زمین کرده باشند. مردی هم با کمربند افتاده باشد به جان مادرت. برادر و خواهر هایت هم زیر دست و پا پامال شده باشند. فکر کن برادرت رفته باشد مدرسه. هم کلاسی هایش [...] 

۵۹ دل‌گویه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۰ ، ۲۱:۲۴
دل‌باخته .. | ادامه مطلب
به روایت دل

این روزها در آپارت چه می‌گذرد؟!

با دستور امام صادق، فرزندان تان را تا چهار نسل، بیمه کنید

دریغ از معرفی یک نجومی‌بگیر!

صداوسیما، وزارت اطلاعات، وزارت دفاع و سپاه توسط دولت یازدهم تحریم شدند!

خندوانه در دورهمی خط قرمزها!

اندیشه ای که در «صدر» ماند

خانم کوثری! قصاص توحش نیست!

انسان ۲۵۰ ساله؛ امام جواد علیه السلام، نشانه مقاومت

زامبی‌ های تهران کجا پارتی می‌ گیرند؟! +عکس و فیلم

فیلم کامل مناظره جنجالی حسین شریعتمداری و صادق خرازی

ماجرایی کلیپ حسن عباسی چیست؟

«کلاه صورتی» به «نهال» دختر شهید رسید

مفهوم مُشکک «انقلابی‌گری»

...:: مطالب برتر سایت‌ها و بهترین اخبار خبرگزاری‌ها را ارسال کنید ::...